تیک تاک های افغانی و آهنگیفای هرات جان2😘

س

محمد ار پی - چیشماتو @Poozkhand_Heratiha

Poozkhand Season 3 Episode 99 پوزخند فصل ۳ قسمت ۹۹ #جدید_کاغذ_پچ @Poozkhand_Heratiha

‏دخترها : امروز یک نفری به مه پیام داد گفت خیلی تور مام 😍 دوستیو : خیلی دلبری دیگه😘 پسرها : غلام امروز یک دختری بمه پیام داد گفت تور خیلی مام😘 غلام : مه بودم😐🤣🤣🤣 @Poozkhand_Heratiha

از وقتی زن مه بفهمیده ته بهشت حوری و پری زیاده😐 حتی نمیگذاره نماز بخونم 😐 ﻫﺮشاو بری مه شراب میاره😐😂 میگه : تو مگری بری به جهنم !!!😑😂 بيچاره خبرنداره جنيفر لوپز و آریاناسعید اونجیه😐🤦‍♂😂🤣😆😆 @Poozkhand_Heratiha

سر از خُنه درآورده نمیشه به کُرسی هم دگه پرده نمیشه کمی واضحترک بُگُم پری جو زمستُن بی‌تو تیر کرده نمیشه @Poozkhand_Heratiha♥️

حتی ای هم به فکر آینده خو شده اما ما نییم 😃✋😁 @Poozkhand_Heratiha

#روحینا😍 #قسمت_1 با عجله و داد و بیداد حاضر شدم و به زمین و زمان لعنت فرستادم که چری امروز دیر بیدار شدم. مادرم که از کارهامه حیرون مونده بود گفت: چکاره تور، آروم باش من: ایشته آروم باشم مادر آخه، اگه امروز هم ازی مضمون غیرحاضر شم بدبخت میشم محروم میکنن مر😣😣 مادر: "هنوز بیست دیقه بمونده برار توهم که به رد سچرخ رفت بتو ، نمیشه دیر" چادر خو وردیشتم و تیز کفشا خو پوشیدم با مادر خو خداحافظی کردم و تیز بطرف کوچه رفتم. میرویس (برار خوردمه) بیاماد و گفت: " سچرخ نبود ای طرفا مگرم بری بالاتر" از شدت عصبانیت به مرز انفجار رسیدم چندتا نفرین نصیب هرچی ساعته و درس و سچرخه کردم. تیز تیز راه میرفتم و خدا خدا میکردم که دیر نکنم." خدا اگه امروز دیر نرسم دگه هر روز ده دیقه وقت تر میرم به صنف" کوچه ها از خاطر باران دیشب گل و لای بود و راه رفتن مشکلتر کرد بمه. هی به بدشانسی هاخو لعنت میفرستادم کع یک موتر از پیشم تیر شد و هرچی گل به کوچه بود به سر و رو مه ریخت، یا خدا یعنی چه روز نحسی بود امروز... از بس اعصابمه خراب شد گفتم : "اگه مشکل چشم داری یا عینک خور بزن یا موتر هی نکن" شیشه موتر پایین بود و راننده سر خو بیرون کرد و طرف مه نگاه کرد بخندیدو برفت... یعنی اگه همی دم اور بدستم میدادن تریش تریش میکردم اور. دگه کم بود که به گریه شم ادلی، سچرخ از پیشم تیر شدم گفت:" جای میری همشیره" گفتم:" تا دم پوهنتون میرم، چندی میبرین؟" گفت:"سی روپیه" گفتم:" باا ایشته خیلی دو قدم رایه ماما" گفت:" ارزونتر نمیبره کسی میری بیا سوار شو" ساعت خور نگاه کردم فقط ۱۰ وقت دیشتم در ضمن خودی ازی چادرو کفشا خو ایشته میرفتم.سوار شدم و پنج دیقه بعد برسیدم پوهنتون، تا در پوهنځی ادبیات بدویدم. از دم پوهنځی چادر خو وردیشتم چون دگه قابل پوشیدن نبود... به امید ای که استاد سر وقت نیاماده باشه بطرف صنف دویدم و از ندیدن استاد به سر صنف در حد لالیگا خوشحال شدم، برفتم سرجاخو پیش سمیه شیشتم و بالاخره یک نفس راحت کشیدم. سمیه خندید گفت :" چکاره تور، فقط کوه کندی، سر و وضع تو چری ایتنه؟؟" مه: " مرگ بخندی تو، بخدا بمردم از دویده از ترس استاد" فاطمه از پشت سر گفت: " استاد نمیایه، به دروغ خور کشتی" مه: " دروغ نگو"😳 سمیه: " ها بقران، حمالی نماینده گفت نمیایه، نگفتی چری پاچه ها و کفش ها تو پر گله؟ البد به جو افتادی😂" بعد شروع کرد به خنده. گفتم: " مرض، امروز فقط روز بدچانسی مه بود یک دیونه ته موتر بود تیز تیر شد از پیشمه ایته شد." @Poozkhand_Heratiha

آشغالی میایه دم سرا ب دختره میگه آشغال دارین؟دختره جیغ میزنه : مودر مودر آشغال داریم؟☺️ مودری میگه ها داریم دختره هم میگه ها داریم دست شما درد نکنه ، خیربینیم آشغال بکار نداریم!!😧😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Poozkhand_Heratiha

‏وقتی به یکی داخل تلگرام اولین بار پیام دادیم و سین کرد و جواب نداد صبر کنیم برفته عکسا پروفایل شمار چک کنه پس میایه 😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Poozkhand_Heratiha