محتوافام |فاطمه مدیحی بیدگلی
تمرین محتوای متنی، تبلیغنویسی، نام برند و اندکی بیشتر چشمانتظار نظرات شما: @MadihiBidgoliF
إظهار المزيد1 484
المشتركون
-324 ساعات
-57 أيام
+530 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
خونِ دل و رنگِ دست
با خودم کلنجار رفتم و از بین صد تا رنگِ کاتالوگ، باز هم قرمز را ترجیح دادم. :)
در یکی از لاکژلها را که باز کرد، ازش خواستم که تناژ قرمز را تغییر بدهد. خواستم کمرنگ نباشد.
حالا که بعد از سالها دوباره دارم بهلطف ناخنکار، رنگ قرمز روی ناخنهایم نشسته است، خوب میدانم که این قرمز امروز، بیش از آنکه دانهاناری باشد، به قرمز گوجهای شباهت دارد.
این بار بهلطف عروسی فامیل نزدیک که هر کسی به سهم خودش فرت و فرت فرتیبازی در میآورد، دیگر لازم نبود برای به دست آوردن ناخنهای خوشآبورنگ بجنگم.
فکر میکردم اگر قرمز را روی ناخنهام تکرار کنم، حال و خاطرات خوش آن روزها تا حدی برایم زنده خواهد شد دوباره. اما نشد که نشد. حالا گوگوش توی گوشم زده زیر آواز که «بهلطف و حرمت خاطرههامون/ نگو همیشه یاد من میمونی/ که نه من مثل اون روزهای دورم/ نه تو دیگه برای من همونی.
اشک از روی گونههام فرومیغلتد و دلم برای خودم در روزهای دور و برای او که برایم همان بود، تنگ میشود. خیلی زیاد. شمس لنگرودی میگوید که دلتنگی خوشهی انگور سیاه است و من مدتهاست اندوهمستم وگرنه مرا چه به کپیرایتری کارخانهی شرابسازی، آقای قاضی؟
❤ 4💔 2
Repost from پروانگی
اِما سرشار از جوانی، شور، اشتیاق و عشقه. کسی به این چیزها در وجودش اهمیت نمیده. نادیده گرفتهشدن بدترین شکنجهست برای کسی که تمام وجودش پر از دقت به جزئیاته.
آقای فلوبر، انگار زنی در لایههای زیرین وجود شما پنهانه که اینقدر دقیق و ریز، شخصیت اِما رو شکل دادی و ساختی.
مادامبواری
گوستاو فلوبر
#کتابی_که_این_روزها_می_شنوم
❤ 6👍 1
حالا که این ایده رو اینجا نوشتم، بذار این رو هم بگم که من میخواستم با معلولانی که وارد حوزهی محتوای متنی شده بودند، مصاحبه کنم و پادکست بسازم. پارسال یکی از مصاحبهها رو هم انجام دادم. شاید بدون اینکه از ایدهم گفته باشم، از خاطرات خوش اون روز هم اینجا نوشتهم.
اجرایی کردن این ایده بار روانی زیادی به من تحمیل میکرد. انگار یه چاقو برداری با دست خودت، روح و روان خودت رو زخمی کنی که التیام بگیری. خونریزی سخت و بدبختیآوری داشت. طاقت نیاوردم. شاید برای همینه که افرادی که معلولیت رو تجربه نکردهن، راحتتر میتونن توی این حوزه کار کنن.
راستی، از دیشب تا حالا دو نفر از خوانندگان اینجا بهم پیام دادهن و خوشحالم کردهن. حس اینکه یه نفر صدام رو شنیده، خوشحالم میکنه. شاید برای نجات، فقط یه نفر هم کافی باشه. شاید هم نباشه. شاید اصلاً قرار نیست کلمه معجزه کنه اما به هر حال، من هنوز هم هیچ ابزار دیگهای ندارم. نمیدونم باید بگم متأسفانه یا خوشبختانه.
❤ 9👍 4
چرا هیچکدومتون نخندید؟ من از تصور اینکه بهطرف بگم تو درخت خوبمنظر همه میوهای، خندهم میگیره. اصلاً دوست دارم در ادامه بهش بگم چه خوش است میوه فروشی. :)))
😁 11🆒 1
واقعاً نمیدونم چرا از صبح دارم به شیطنتهای سعدی فکر میکنم. مثلاً اونجا که میگه: «تو درخت حوبمنظر، همه میوهای» این تیکه بهحدی شیطنت داره که میتونم همینجا نگه دارم و اصلاً بقیهی بیت رو ادامه ندم. :))))
همیشه دوست داشتم دورههای شعرخوانی و تفسیر شعر و اینجور چیزها برگزار کنم. تا پارسال که اصلاً اعتماد به نفس برگزاری هیچ دورهای نداشتم. بعد هم دیدم من که تحصیلاتم ادبیاتفارسی نبوده. البته مهمترین و شعربلدترین معلم ادبیات من، بابام بوده و هست. کسی که اصلاً بعد از دوران ابتدایی، ادامهتحصیل نداده. از این شعرشناسی که تحویل جامعه داده، راضیام.
دیگه دستم به برگزاری مون دورههای خودم هم نمیره. یه بار گفتین الان اسفنده پول نداریم، یه بار گفتین اول ماه پول داریم، یه بار گفتین آخر ماه بذار. اما مسئله اصلی اینها نیست عزیزانم. حس میکنم که حرفهای من براتون در اولویت نیست. دنبال بهونه میگردید. براتون که مهم نباشم، دیگه چه فرقی میکنه از سعدی بگم یا خلاقیت یا کپیرایتینگ. با این حال، من خیلی دلم تنگ شده برای اینکه برم روی منبر. با شعر مهربون باشید. سعدی بخونید و کیف کنید. در مقام کسی که سالای نوجوانی و آغاز جوانیش رو بیش از هر شاعری سرگرم حافظ بود، میگم که من دیر اومدم سراغ سعدی و نمیخوام زود برم. امیدوارم شما هم همینطور باشید.
❤ 9👏 7👍 3😁 1🆒 1
Repost from ✧Always✧
میگم روز قیامت فقط اعضای بدنن که برعلیه ما شهادت میدن یا منم میتونم شکایت ستون فقراتمو به خدا ببرم؟
😁 8👏 2👍 1
اینقسمت: جامعهشناسی کافهگردی
من دقت کردهم اکثر اینهایی که میرن کافه و ازش استوری میذارن، یا ناخنکارن یا اسکینکِر یا عکاس یا درمانگر یا بلاگر و آرایشگر.
حالا بقیهی اقشار یا درآمدشون اونقدر پایینتره که کافه نمیرن یا اونقدر بالاتره که از کافه رفتنهاشون استوری نمیذارن.
البته طبیعیه ها، من حس میکنم ما همهی درآمدهامون رو میدیم و از خدمات این اقشار بهره میبریم.
حالم خوش نیست که برم کافه، بهجاش به کافه فکر میکنم. :)
👍 5
اگر این اپیزود بدون برگشت بره برای ضبط، برای خودم هدیه میخرم. با شناختی که ازم دارین، بیاین کامنت بدین که چی بخرم؟ متشکرم.
❤ 4🤩 1
از ساعت یک ربع به ده برق رفته و من دیگه نمیدونم از کجای مشکلات ناشی ازش بگم. :(
💔 7😢 2