💋𝙎𝙀𝙓 𝙃𝙊𝙏💋
عاشق وقتاییم که توشه و داری لبامو میک میزنی.🤤💧 جهت رزرو تبلیغات: @tablighat_mon
إظهار المزيد30 389
المشتركون
+15024 ساعات
+1117 أيام
+46730 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
#part_22 🍑💦
- که زن داداشمی آره؟ من ک*ون همچین زن داداشی رو پاره میکنم.
موهامو چنگ زد پرتم کرد به سمت میز ناهار خوری با اون نگاه خیرش رو س*ینههام نزدیکم شد.
- سامیار لطفا بهم رحم کن!
بهم چسبید سالار داغش روی بهشتم کشیده شد، زبونشو روی گردنم کشید.
تنم لرزید ناخداگاه به بازوش چنگ زدمو آه کشیدم.
لیس دیگهی به گردنم زد و تو همین حین سالارش رو تو بهشتم کرد:
- آههه... ایی... حداقل آروتر.... آخخ.
- من عاشق درد کشیدنتم چرا باید آروم بکنمت؟!
لبهام از بغض میلرزید، نالیدم:
- دیگه نمیتونم.
خشک و بدون ملایمتی جواب داد:
- به منچه؟ اینمشکل خودته نه من.
میخواست ضرباتش رو شروع کنه که باغبون داخل آشپزخونه شد!
سریع خودم رو تو بغل سامیار انداختم هیچ دوست نداشتم کسی تنم رو دید بزنه.
https://t.me/+VyWrY-9RwPFiZDUx
https://t.me/+VyWrY-9RwPFiZDUx
ک*ص زن داداششو خشن جر میده که…💦🍑🔞
𝑶𝒏𝒆 𝒔𝒉𝒐𝒕🫦
نفس نفس زدنات و درد کشیدنات وقتی زیرمی...👅💦 #اروتیک
53930
#Part_1
-اههه…انگشتتو بکنش تو سوراخ داغم…اهیییی ارههه همینو میخاااام …اوممم
دوربین رو روی ک*ص داغ و پف کردم تنظیم کرد و انگشت فاک درازشو توی سوراخم فرو کرد
ترشحات داغ ک*صم هر لحظه بیشتر میشد و سوراخ صورتی و تنگم حسابی خیس و لزج شده بود
چاک ک*ص ابدار و پف کردمو از هم باز کرد دو تا از انگشتاشو توی ک*صم فرو کرد که از درد و لذت قوسی به کمرم دادم و اه بلندی کشیدم
نگاهم مات به خشتکش بود که داشت از ش*ق بودن ک.یر قطورش جر میخورد
-اهههه…بیا اون کلفتتو بکن تو ک*صمم…اههییی ببین ک*صم چه خیس شده برات برات…اهییی
دوربین رو روی خشتکش تنظیم کرد و ک*یر کلفتشو از شورتش بیرون کشید با دیدن حجم کلفت و دراز ک*یرش هین بلندی کشیدم
که با کاری که کرد…❌💦👇
https://t.me/+2iStszxxIKBlNjY0
https://t.me/+2iStszxxIKBlNjY0
پارت اولش نبود لفت بده🔞🍓
𝗛🚫𝗿𝗻𝘆 Land🔥
هاتترین سناریو برای ط اینه که تو حموم بچسبونیم به دیوار، لبه های باسنمو جداکنی از هم و آروم آروم جا بدی توش💦🍓
👍 2
2 44320
Part 16
اگه پدرم میفهمید همچین کاری می کنم خیلی بد می شد واسم
ولی خب تفکرات من با خانواده ام همخونی نداشت
خواهرم ترمه که ده سالی ازم بزرگتره 31 سالشه طبق خواست پدرم با کسی که اونا انتخاب کردن ازدواج کرد و هیچوقتم چادر یا حجابش عقب نرفت و زندگی خوبی با شوهر و بچه هاش داره
برادرم تیام 7 سال ازم بزرگتره و تا حدودی عقایدش با خانواده یکی هست اما خب خیلی از اونا روشن فکر تره و اونقدرا بهم گیر نمیده
اما امان از حاج بابا و ارسلان و خان عمو
اونقدر تعصبی هستن که نمیتونی باهاشون بحث کنی
فقط چند باری با ارسلان هم کلام شدم که همون کافی بود تا بفهمم که حتی یه روزم نمیتونم تحملش کنم چه برسه به یک عمر
گیسو در حال تعویض لباساش بود که گفت
_: زود آماده شید بریم که از بقیه جا نمونیم
غمگین بودم و حوصله نداشتم اما ناچار همراه آیسو از روی تشک بلند شدم
اونقد تو اون خانواده متعصب و سختگیر محدود شده بودم که حالا عین عقده ای ها افراطی عمل می کردم
-من برادرتم... لنگاتو واسه من باز کردی؟؟
انگشتمو به آب دهنم آغشته میکنم و آروم رو چو×چولم میکشم
-شاهان وا بده... نمیبینی دارم برات لهله میزنم؟؟ ک××صم ک×یرتو میخواد داداش
سمتم حمله میکنه و سینمو تو مشتش میگیره
-خودت خواستی هر×زهی احمق... جوری بگا×مت که جیغات به گوش بابا و مامانم برسه🔞🤤
https://t.me/+GhHk6N-L9j02MjFk
برادر ناتنیش میک×نتش 🔞💦
👍 27🤔 4
2 641110
#Part_1
-اههه…انگشتتو بکنش تو سوراخ داغم…اهیییی ارههه همینو میخاااام …اوممم
دوربین رو روی ک*ص داغ و پف کردم تنظیم کرد و انگشت فاک درازشو توی سوراخم فرو کرد
ترشحات داغ ک*صم هر لحظه بیشتر میشد و سوراخ صورتی و تنگم حسابی خیس و لزج شده بود
چاک ک*ص ابدار و پف کردمو از هم باز کرد دو تا از انگشتاشو توی ک*صم فرو کرد که از درد و لذت قوسی به کمرم دادم و اه بلندی کشیدم
نگاهم مات به خشتکش بود که داشت از ش*ق بودن ک.یر قطورش جر میخورد
-اهههه…بیا اون کلفتتو بکن تو ک*صمم…اههییی ببین ک*صم چه خیس شده برات برات…اهییی
دوربین رو روی خشتکش تنظیم کرد و ک*یر کلفتشو از شورتش بیرون کشید با دیدن حجم کلفت و دراز ک*یرش هین بلندی کشیدم
که با کاری که کرد…❌💦👇
https://t.me/+2iStszxxIKBlNjY0
https://t.me/+2iStszxxIKBlNjY0
پارت اولش نبود لفت بده🔞🍓
𝗛🚫𝗿𝗻𝘆 Land🔥
هاتترین سناریو برای ط اینه که تو حموم بچسبونیم به دیوار، لبه های باسنمو جداکنی از هم و آروم آروم جا بدی توش💦🍓
👍 5❤ 2🎅 2🤗 1
3 75170
#پارت1
لبام و نزدیک ب لباش کرده بودم و نفسام به صورتش میخورد.....
حالش خراب شده بود و اختیار از کف داده بود.....
یواش یواش دستش سمته سی**نه هام رفت....
س**ینه هامو فشار میداد و اروم اروم اوم میکشید.....
خودمو بهش نزدیک تر کردم و روی دو زانو نشسته بودم و س**ینه هامو نزدیکه صورتش کردم و دستش و گرفتمو گذاشتم لای *پام......
س**ینه هامو خورد با دستش ار*ضام میکرد....
آه میکشیدم و با ناخونام پشت گردنش و فشار میدادم.....
قشنگ وح*شی شده بود لباساشو از تنش کند .....
روم خی*مه زد و همه جای بد*نم و میخورد....
اه میکشیدم و با ناخونام روی بدنش خط مینداختم......
بالاخره مردو**نگیشو توم فرو کرد و انقد بزرگ بود ک به نافم میخورد.....
هم درد داشتم هم انقدر بهم حال میداد که دلم نمیخواس تموم بشه....
هر دو به او*ج رسیدیم و تند تند آه میکشیدیم......
روش نشستم و بالا و پایین میکردم....
درد تو کله بدنم میپیچید ولی انقدر خوشم می امد که محکم تر میشنستم و پامیشدم......
بالاخره هردو باهم ار**ضا شدیم.....
https://t.me/+uZcaXgT_yTM0Mjc0
https://t.me/+uZcaXgT_yTM0Mjc0
اووف زیر دو بادیگارد ک*یر کلفت ک*صش پاره میشه💦👅
19900
Part 173
با عجله ماهک را به بیمارستان رساندند و سریع او را به اورژانس منتقل کردند
خاتون ترسیده و یا علی گویان به دنبال تخت ماهک حرکت می کرد
در ذهنش مدام به دنبال علت حال بد ماهک و سردی و بی تفاوتی آرات می گشت
با آمدن دکتر بالای سر ماهک از خاتون پرسید
_: چه اتفاقی افتاده خانم؟
خاتون با تردید نگاهی به خانم دکتر کرد و گفت
_: راستش وقتی اومدم خونه تن بی جون و یخ زده اش رو دیدم که برهنه بود و کلی خون روی پایین تنه اش بود
دکتر اخمی کرد و وارد گفت
_: بله شما بیرون باشید لطفا تا من معاینه کنم
خاتون با غصه به سالن رفت و در دل مدام دعا می کرد ماهک حالش خوب شود
از طرفی دیگر آرات در شرکت با آنکه قرار بود نسبت به ماهک هیچ حسی نداشته باشد اما فکرش درگیر حال جسمانی ماهک بود
تصمیم داشت ساعتی دیگر به خاتون زنگ بزند و جویای حال ماهک شود
❤ 70👍 25😱 7❤🔥 2🤬 2😢 2🍓 1
4 598220