"رمان عصیانگر قرن "

دنبال یه کیوت واسه ادیتی؟😍🐷

ازین آیمووی کیوت میخوای؟😌🦋 دوست داری یه چنل ادیت معرفی کنم؟🥺💕

کدام قسمت از #اعضای‌بدن هست ک وقتی #تحریک میشه 15 برابر میشود؟ - استاد #خجالت میکشم بگم😐🤣 #پسره داد زد: + #قرنیه‌چشم +بخاطر بلد نبودن درس و بخاطر افکار #منحرفتون،منفی میگیرین -استاد #توقعش هم یاده😂اخه 15 #برابر😳😳😳😂😋 https://t.me/joinchat/VDB8hb6dlQpUV31v

#هدفون رو تو گوشم گذاشتم و دسته جاروبرقی عین گیتار تو دستم گرفتم و با #عشق شروع به خوندن کردم. - یوهووو بیا #بکن منو بیا #بکن منو بیا #بکن منو!!#محکم #بکن منووو😅💨 چشمام و باز کردم،با چهره #قرمز پرهام مواجه شدم،لبخند #شیطانی زد و اومد سمتم🤭💦 -منظورم #بوس بود. و من بدو اون بدو😬🤣🤣🤣🤣🤣🤣 https://t.me/joinchat/VDB8hb6dlQpUV31v

باشوان پسر مغرور و جذابی که همه زن ها متنفره تا اینکه عاشق دختری که پدرش قاتل خانوادش بوده میشه و ...😱🚫 https://t.me/joinchat/AAAAAFVKoayU7r8urmEYlA

‍ _ #دختره ی احمق! زدی به ماشینم #طلبکارم هستی ؟! با جیغ جیغ گفتم : فقط یه #خراش کوچیکه ، خودم #خسارتشو میدم پوزخندی زد : خسارت #نمیخوام ! چشم غره ایی بهش رفتم که گفت: _ خسارت رو بیخیال یک ماه #نامزد من باشی چند میگیری ؟! چشمام نزدیک بود از حدقه بزنه بیرون ، خدایا این دیگه چی میگفت! سری به تاسف تکون دادم : - تو #مریضی اقا ،بگو خسارت چند میشه! بهم نزدیک شد ، خیابون #خلوت بود و پرنده هم پر نمیزد اب دهنمو پر صدا قورت دادم _ #یکماه #نامزد من شو ، قول میدم #پول خوبی بهت بدم ! پوزخندی زدم : گدا #گشنه نیستم! دستی به گوشه لبش کشید : 50 #میلیون بهت میدم واسه یک ماه با شنیدن اسم پول مخم سوت کشید حالا که فکر میکنم زیاد هم بد نبود میتونستم یه خونه #مجردی بگیریم با پولش وقتی برق نگاهمو دید نیمچه لبخندی زد : - نظرت ؟! سری تکون دادم خواستم جوابشو بدم که یهو... #بیا‌ببین‌چی‌میشه🤭💔 #بچه‌مچه‌نیاااااد❌ https://t.me/joinchat/AAAAAFVKoayU7r8urmEYlA

#وای‌پسره‌فکر‌کرده‌شلوارش‌ومیگه😂😂😂😂 وای امیرسام بکش پایین امیرسام برگشت طرفم گفت: _عزیزم الان بد جاییه بزار برسیم ویلا چشم با تعجب پرسیدم: _دقیقا چرا اینجا جا بدیه؟! امیرسام گفت: _مگه شلوارمو نمیگی؟! با جیغ گفتم: _امیرسامممممم پنجره ماشین و میگم اخه چرا انقدر تو بیشعور و منحرفی جر این زوج خدای سوتی ان😂😂🔞 من که دیگه طاقت این همه پارگی و ندارم😂❌🔞 https://t.me/joinchat/T7mQZKDkmUmslSzp

#وای‌خدا‌‌دختره‌فکر‌کرده‌قراره‌بمیره😂😂😐👍🏻 #خدا‌این‌خنگیارو‌کم‌نکنه😂🙂 تو آزمایشگاه نشسته بودم انقدر پام و رو زمین زدم که یهو امیرسام برگشت طرفم با غیض نگاهم کرد که فامیلیمون صدا زدن سریع امیرسام بلند شد رفت طرف پذیرش پاهام توان اینکه جلو برن و نداشتن برگه‌ارو کنار پذیرش باز کرد و با دقت زیر و روش کرد. سریع به طرف رفتم تا اومد حرف بزنه با بغض گفتم: _امیرسام دیدی دیگه نمیتونم زنده بمونم دیدی دیگه نمیتونم برات عاشقی کنم امیرسام با تعجب بهم خیره شده بود خب اره دیگه تو شوکه کنار پذیرش نشستم و بلند بلند زدم زیر گریه تمام پرسنل اونجا با تعجب بهم خیره شده بودن برام مهم نبود با خودم زمزمه کردم: _این سردردا،حالت تهوع ها یهو امیرسام زد زیر خنده با تعجب بهش خیره شدم بلند داد زدم: _آره بخند برو بعد من یه زن دیگه بگیر امیرسام دولا شد طرفم و گونه ام و نوازش کرد و گفت: _اخه زن خنگ هم نعمتیه اخه خنگ من کی گفته قراره بمیری؟! از این به بعد باید دوتا بچه رو مواظبشون باشم پسره از این به بعد دوتا بچه رو قراره مواظبشون باشه😂😂🔞🔞 از رابطه که نگم براتون😂❌ من که با خنگ بازیاش مردم😂😑🔞 https://t.me/joinchat/T7mQZKDkmUmslSzp

⭕️کانال رسمی رمان خانه جنگل! 🧟‍♂ترسناک ترین رمان ایرانی🇮🇷 ✅اولین شعبه در #تلگرام 🔰با بیش از ۱۰۰۰ طرفدار در پیامرسان های متفاوت‼️ بصورت کاملا #رایگان و #تایپ شده😍 ❇️جهت دریافت رمان، یکی از گزینه های زیر را انتخاب کنید!