cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

♥دختر خون اشام♥

مجموعه دختر خون اشام پارت گذاری روزهای زوج

إظهار المزيد
إيران135 163Farsi129 584الفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
612
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-47 أيام
-1430 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

إظهار الكل...
راز های زیبای

⚜ نمایندگی ۷ برند معتبر و اورجینال _ فعال در حوزه ی کارآفرینی ✔ سوپر استار ✔ مورال آپ ✔ ام ان دی ✔ بلک بری ✔ الن بیوتی ✔ رویال ✔ آروماتیک ارسال به سرتا سر ایران خرید بالا ۶۰۰رایگان

🎉مژده به دوستداران مجموعه‌شیکاگواستارز 🎉 ترجمه رمان #عمرا_اگه‌لنگه‌اموپیدا_کنی نوشته بانو سوزان الیزابت فلیپس #ترجمه_کتاب_اتمام_یافته خلاصه رمان؛ #آنابل دختر یک زوج موفق،دوبرادر موفق در پزشکی و تجارته،اون‌ دختر خوش قلبیه اما در کار موفق نیست،حالا با به ارث بردن بنگاه همسریابی مامان بزرگش میخواد خودش رو به بقیه وخودش ثابت کنه. #هیث، یه مدیر برنامه بازیکنان ورزشی معروف، موفق و خوش تیپه که به نقطه‌ای از زندگی رسیده که فقط یه ازدواج موفق برای تکمیل زندگیش لازم داره، اون به سراغ بهترین سرویس همسریابی شیکاگو میره اما... 🎉ترجمه کتاب کامل شد😍 هم اکنون میتوانید با پرداخت #۳۵هزارتومان این کتاب زیبا را مطالعه کنید. 📌برای خرید @Snovels574 پیام بدید.
إظهار الكل...
عیارسنج_رمان_عمرا_اگه_لنگه_امو_پیداکنی.pdf8.20 KB
Repost from N/a
‼️توجه  ‼️توجه   ‼️توجه   ‼️ ❣لیست از اسامی شخصیت‌های خشن‌ و عاشقانه رمان های VIP‌ که به‌مناسبت‌ روز تولد ادمین به مخاطبین کانالمون‌ 😍 عضویتعضویت #رایگان داده می‌شود را به خاطر شما عزیزان دویاره تمدید کردیم فقط تا آخر امشب👌 #تاریخ‌عضویت‌رایگان :          1402/7/30 اولین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8 ❣ دومین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+p64wulRiINsyMjJkسومین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+c96on9pec4ZlZTA0 ❣ چهارمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk ❣ پنجمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 ❣ ششمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQهفتمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk ❣ هشتمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoiنهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0دهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+zaIQQCREKbwyNjQ0 ❣ یازدهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAEGUFBjx90lZ_7iJ5w دوازدهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFBjjafGQBEm8dECag ❣ سیزدهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh ❣ چهاردهمین رمان ‌Vip امشب 🔞 https://t.me/+wMPYRePheUo4ZjQ0 ❣ پانزدهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 شانزدهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAEhjtpjo1eLoY2n3eAهفدهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+SI5rYYE4DIy6aXYfهجدهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+Z404tqEHtY05MmI0 ❣ نوزدهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+7Do_xAE3wBJmNThk ❣ بیستمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 ❣ بیست‌ویکمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/vZbshZLs5Sc0NGRk ❣ بیست‌ودومین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/Tx7Ut9w-WbinNg2G ❣ بیست‌وسومین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+s-KSSq7ngv4zYTY0 ❣ بیست‌وچهارمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+Za9-mWrqDvw1ZjM0 ❣ بیست‌‌وپنجمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/5I1xEVw-w-NhMDhk ❣ بیست‌وششمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ ❣ بیست‌وهفتمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 ❣ بیست‌وهشتمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/8Ywi6_cpiLUzYTA0 ❣ بیست‌ونهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 ❣ سیومین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0 ❣ سی‌ویکمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 ❣ سی‌ودومین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 ❣ سی‌‌وسومین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw ❣ سی و چهارمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0سی‌وپنجمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8 ❣ سی‌وششمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk ❣ سی‌وهفتمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+eX4NZgiSDDxjYmZk ❣ سی‌وهشتمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+Qo34LbkrBiHlJKyS ❣ سی‌ونهمین رمان Vip امشب 🔞 https://t.me/+ruLWbIlU2C1hN2M8بی‌سانسور‌خوندشون‌ قبل از چاپ از دست ندید❌❌❌فقط تا امشب ‼️
إظهار الكل...
Repost from Rahil Translate
Photo unavailable
#پادشاه_گرگینه_و_جفت_خون_آشامش #عاشقانه_اروتیک_گرگینه_ای_هات_اختلاف_سنی😍😍❤️ #خلاصه #لونا من هجده ساله بودم اون بیشتر از دویست سال سن داشت. من یه خون آشام بی تجربه بودم که به تنهایی اروپای شرقی رو جستجو می کردم. بَنِر پادشاه لایکان (گرگینه) اسکاتلند بود. اون بزرگ بود، من کوچولو بودم. و اون جواب نه رو ازم قبول نمی کرد. در مورد یه عاشقانه ی ممنوعه با فاصله سنی صحبت میکنین. ملاقات ما چیزی جز یه اتفاق، شانس قرعه کشی، اعتصاب سرنوشت، یا یکی از چیزهای دیگه بود که مردم موقع ملاقات با فردی که قراره تنها مالِ شما باشه، اینو میگن. ولی قرار بود با همدیگه باشیم. جفت سرنوشت ساز هم باشیم. شاید باید با جاذبه می جنگیدم.  شاید برای بدست آوردن باید سخت بازی می کردم. به خصوص وقتی جفت گرگینه ی من اونقدر بزرگ و تنومند، رشد یافته و آلفای فوق العاده معرکه و بلند قد بود؟ ولی لذت توی نداشتنش اونجوری کجا بود؟ پارت_گذاری_در_چنل_زیر: https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i
إظهار الكل...
Repost from N/a
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
روش خرید ارسال کد انگشترها به پیوی: @Dornadorn_crafts1 پیج اینستاگرام ما: https://instagram.com/dornadorn_crafts?utm_source=qr&igshid=NGExMmI2YTkyZg%3D%3D چنل تلگرام: @Dornadorn_crafts
إظهار الكل...
توجه❌❌❌توجه❌❌❌ شعبه دوم #دنیای_ترجمه با یک مجموعه بسیار مشهور افتتاح شد. #برای_عضویت_روی_لینک_بزنید. ‌‌#اسپارو   #اثری دیگر از نویسنده #دزدبوسه #بی‌پروا #شیطان‌سیاه‌می‌پوشد  #گناهکاران_مقدس https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0 https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0 #تروی‌برنان همه اهالی بوستون این اسم رو می‌شناسن. پسر یه #گانگستر مرده. مردی با چشمای #آبی ولی به سردی یخ و فولاد یه تیکه هات و آب دهن راه‌انداز. یه #زن‌باز قهار! کسی که میتونه شمارو توی این شهر به همه‌چی برسونه یا کاملا نابود کنه. آه و این تیکه جذاب #شوهر جدیدمِ. #اسپارو راینز. بیست و دو ساله. این منم. هیچ‌کس اسم منو به یاد نمی‌اره تا اینکه ناگهان وارد زندگی من شد. (منظورم من عین یه #گنجیشک بی‌ارزشم نه کسی نگام می‌کرد، نه تا این 22 سال عمری که از خدا عمر گرفتم کسی بهم پیشنهاد بیرون رفتن داده. یه باکره دست‌وپاچلفتی که سعی دارم البته جلو بقیه اینو نشون ندم.) اما بعد اون #گرگ دریده منو اسیر قفس کرد. منو دزدید. و هر فرصتی رو که برای فرار از محلی که بزرگ شدم داشتم رو کشت و نابود کرد. به بیان ساده‌تر؛ تروی برنان #بال‌های منو چید. من رویاهای خودمو دارم، از اون #گنده گنده‌هاش، اما شک دارم اجازه بده اونارو تعقیب کنم. نمی‌دونم چرا تصمیم گرفت منو به عنوان همسرش انتخاب کنه. اما یه چیزی خوب می‌دونم: عصبانی کردن این مرد هیچ فایده ای برام نخواهد داشت. اصلاً. https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0 https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0
إظهار الكل...
attach 📎

اون‌ها چیزهای زیادی رو ازم گرفتند. و چیزی پس ندادند. چیزی برای از دست دادن نداشتم... تا قبل از اون. [عاشقانه ♥️ جنایی ♨️ دارای محتوای خشونت‌آمیز🔞] •لَنا• انتظارش رو نداشتم. نمی‌خواستم عاشق بشم. اما نمی‌تونم هم رهاش کنم. لوگان بنت دنیا رو جای امن‌تری می‌کنه. اون درخشانه. یک قهرمانه. آدم‌های فاسد و مریض رو سرجاشون می‌شونه. اما همونطور که اون زندگی‌ها رو نجات می‌ده، من اون‌ها رو می‌گیرم. بدهی‌هایی که بهم دارند رو می‌گیرم. ده سال قبل، اون‌ها ازم گرفتند. من رو گذاشتند که بمیرم. باید مطمئن می‌شدند من مرده‌م. حالا من ازشون می‌گیرم. هر بار یک اسم. مدت‌هاست آماده‌ شده‌م. خیلی صبوری کرده‌م. نمی‌تونم الان دست بکشم. انتقام بهتره سرد سرو بشه. ابدا اومدنم رو نمی‌بینند، تا وقتی دیوارهاشون رو قرمز کنم. لوگان نمی‌‌دونه اون‌ها چطور بهم آسیب زده‌ند. از جیغ‌هایی که نشنیده گرفتند خبر نداره. نمی‌دونه این شهر، واقعا چقدر شیطانیه. فقط می‌دونه که مردم دارند می‌میرند. نمی‌دونه عاشق قاتلشونه. هیچکس به یه دختر مرده مشکوک نیست. و لوگان به دختری که توی تختشه مشکوک نیست. اون‌ها دنبال یک هیولاند. نه دختری که عاشق قرمزه. نه دختری که عاشقه. من یک کابوس بی‌چهره‌م. حداقل تا زمانی که داستانی "که وانمود می‌کنند ابدا اتفاق نیفتاده" رو براشون تعریف می‌کنم. اما در آخر لوگان اون‌‌ها رو انتخاب می‌کنه؟ یا ما با هم سوختنشون رو به تماشا می‌شینیم؟ https://t.me/+SEitnKod3703N2Zk https://t.me/+SEitnKod3703N2Zk https://t.me/+SEitnKod3703N2Zk
إظهار الكل...
attach 📎

#پارت_57 سعی میکنم جلوی لبخندم رو بگیرم. وریس کمکم میکنه سوار زایرا بشم. سوار شدن روی یه جغد بزرگ بدون افسار به همون اندازه ای که تصور میکردم سخته. دستام رو محکم دور کمر وریس حلقه میکنم. یامی دور گردنم میپیچه و باهم به اسمون پرواز میکنیم. به نظر میرسه زمان متوقف شده، نمی دونم چقدر طول میکشه تا به قبلیه زمین برسیم. روی پلی طبیعی که روی تنگه ای کشیده شده فرود میایم. ابشاری جلومون قرار داره سنگ های بزرگی از زمین بیرون زدن که با خزه سبز پوشیده و گل های سرخی روشون رشد کردن. پل های دیگه ای روی تنگه های پایین تر کشیده شدن. ما پیاده میشیم و زایرا بالهاش رو رو بهم میزنه و باد شدیدی میوزه. زایرا دوباره به شکل قبل برمیگرده و روی شونه ی وریس میشینه. سرم رو تکون می دم و از این توانایی شگفت زده می شم و سعی می کنم تصور کنم یامی می تونه یه همچین کاری انجام بده. نمی تونم صبر کنم تا جادومون قویتر بشه. گروهی از فاها به رهبری زنی که خز قهوه ای به تن داره و از استخوان هایی به عنوان جواهرات استفاده کرده به سمتمون میان. پوستشون تیره ست نه به اندازه قبلیه اب اما از پوست من تیره تر هستن. اونا جلوی وریس زانو و انگشتاشون رو به سینه میزنن که نشونه احترام به ارواح باستانیه، چیزی که من تو درسام یاد گرفتم زن میپرسه _کاهن باد، چی شما رو به سرزمین ما کشونده؟ _ریتا، من اومدم دنبال لیانا و روحش تارن، خودشونو تو قصر کریستال نشون ندادن. ریتا با نگرانی به زن سمت راستش نگاه میکنه و سمت وریس میچرخه و میگه _اون به کاخ برنگشت چون تارن هیچ وقت بیدار نشد. ریتا وریس رو از روی پل به سمت مسیری هدایت میکنه منم دنبالشون میرم. فاهای قبیله زمین به من توجهی نمیکنن. تعجب میکنم که اونل می دونن من ستاره نیمه شیم یا نه! شاید نمی دونن و به همین دلیل بهم توجه نمیکنن. مسیر در امتداد کوه تنگ و تنگ تر میشه و میترسم بیفتم اما ترسم رو نشون نمیدم ظاهرا زمان مناسبی برای ترس از ارتفاع و مرگ نیست. به پایین ابشار می رسیم، ابشار کوچیکیه، زیباتر از ابشار های استون هیل. ابشار رو دور می زنیم و وارد غار کوچیکی میشیم که درخت کهنسالی اونجا رشد کرده ریتا میگه -می بینی! تارن هنوز خوابه. وریس به طرف ریشه ها می ره و دستش رو روشون میذاره گوشش را روی چوب میذاره چشماش رو میبنده و نفسش رو حبس میکنه می دونم داره چیکار میکنه. تکنیک هایی که بهم یاد داد رو انجام میدم.ذهنم رو آرم می کنم و روی تنفسم تمرکز می کنم تا ببینم می تونم چیزی رو که اون میشنوه رو بشنوم. ریتا با انگشت بهم اشاره میکنه و تمرکزم رو بهم میزنه -هی دختر، تو همونی هستی که بهش میگن ستاره نیمه شب؟ روم رو سمتش برمیگردونم و میگم -بله روی زمین جلوی پام تف میکنه و میگه -دروغ میگی خون تو روح مارو بیدار نکرد اوت هنوز منتظر یامیه صاف می ایستم و بهش خیره میشم -یامی پیش منه اژدها با شنیدن اسمش روی شونه ام صاف می ایسته. -پس نشونم بده به یامی نگاه می کنم. سرش رو تکون میده و پشت موهام قایم میشه و از حرفای بی رحمانه زن میترسه -تو به منو یامی بی احترامی کردی ما هیچ کاری برات انجام نمیدیم. زن رو که دهنش از تعجب بازمونده بود رها میکنم و سمت وریس میرم. وریس سمتمون میچرخه -قسم به ارواح باستانی یه چیزی درست نیست. میگم -تارن هنوز خوابه؟ میگه -نه از زمانی که میشناسمش برای اولین بار ترس رو تو چشماش می بینم -تارن نخوابیده، اون اصلا اینجا نیست.
إظهار الكل...
#رمان_رومئو💋🔥💥🌈💦💥 #خلاصه ژانر: مافیایی، عاشقانه، اروتیک، صحنه دار، خیلی هات🔥😎💃😈 👇👇👇👇👇 #رومئو من با نشون دادن رحمت و بخشش نتونستم رئیس خانواده جنایتکاران دی سالوو باشم.  در واقع دقیقا برعکس بود. تا اینکه با اون ملاقات کردم. تالیا. دخترم شاهد چیزی بود که می‌تونست اونو به کُشتن بده، اما وظیفه من اینه که ازش محافظت کنم. اون فقط یه کار نصفه نیمه برای تموم شدن نیست، اون یه الهه ی خجالتی و با هیکل پر پیچ و خم و با قدرتی خاموشه که حتی از این قدرتش آگاه نیست. در خط کسب و کار من، به عنوان رئیس مافیا، عشق یه تعهده. یه نقطه ضعف. با این حال، هر روز که تالیا تحت حمایت منه، به گرمی و کلمات آرومش نزدیک تر میشم و بیشتر و بیشتر میخوامش. این زن ممکنه نجات من باشه زمانی که دشمنان ما در می زنن، من آماده خواهم بود که تمام زمین رو بسوزونم، اگه این به معنای ایمن نگه داشتن تالیا باشه.  اونا نمیدونن با چه کسی درگیر هستن و در افتادن. پارت گذاری در چنل زیر 👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/+RRcJfoM4fiKEXE_x
إظهار الكل...
Rahil Translate

مترجم:🌸راحیل🌸 🔵مدیرعامل آلفا(فایل آماده فروشی) ⚪من رو مرموز دنبال کن ج/1(فایل آماده فروشی) رومئو سایر رمان‌ها : @rahrahila @rahilasha @rahilro عیارسنج ها و فایل های رایگان: @tarjomehayerahil

#رمان_گرگ_بد_بزرگ 🌈🔥 موضوع: عاشقانه،اروتیک،گرگینه ای، فانتری، ماورا طبیعی، هات و صحنه دار🔥🔥🔥 آلتم بارها و بارها و بارها می تپید. این آلت لعنتی و دیوث و پفیوز یه بار دیگه تکون خورد، نوک آلتم با پیش آبم خیس شده بود، مقدمه ای برای انفجاری عظیم که بدون شک وقتی ارضا می شدم و واژنش اونو با آبم پر می کردم، داشتم. اون به آرومی پرسید: _به چی فکر میکنی؟ صداش از میل و هوسش ضعیف تر بود، اگرچه من به اون طوری اعتبار دادم که سعی می کنه طوری رفتار کنه که انگار در این لحظه به اندازه من تحت تأثیر قرار نگرفته. اجازه دادم نگاهم به سمت بدنش بره. و بعد نگاهمو بالا بردم تا توی چشماش نگاه کنم. _دارم به این فکر می کنم که اولین بار که تو رو دیدم، یه چیزی درونم بیدار شد اجازه دادم این کلمات بین ما معلق بمونه. می‌خواستم به اون بگم که من برای اون کی هستم، که اون برای من چی بود و این واقعیت که اون هرگز بدون من نخواهد بود. میخواستم بهش بگم که اون جفت منه جفت من و گرگینه ی گرسنه ی درونم. که اون واسه همیشه مال منه و من واسه همیشه مال اونم نیاز به توضیح داشتم. نیاز به توضیح در مورد جنبه گرگینه و لایکان من ...... حیوان من که به همون اندازه بخشی از منه، شاید حتی بیشتر، به عنوان جنبه انسانیم  جنبه حیوانی هم به همون اندازه مشابه هست که من یه لایکان چندین صد ساله هستم که همیشه به دنبال جفتم بودم و اون جفت ابدی منه. پارت گذاری به زودی زود در چنل زیر😍❤️😍 👇👇👇👇 https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i
إظهار الكل...
Rahil🤍زخم های نقاشی شده🤍

مترجم🌸راحیل🌸 🟣زخم های نقاشی شده(فایل آماده فروشی) 🔴نجار(فایل آماده فروشی) باقی رمان ها: @novelsrah @rahilasha @rahilro کانال عیارسنج ها و فایل های رایگان: @tarjomehayerahil