cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

چنل محافظ

إظهار المزيد
إيران272 265لم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
232
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

پارت واقعـۍ😈 نبود لف بده💯 #جیغی کشید و #ناله اش به هوا رفت همونطور که #به*شت #داغ و آبدارش رو با صدای چلپ چلپ می خوردم دستم رو روی #بهش*ت ملیسا گذاشتم و شرع کردم تکون دادنش. #لیسی از پایین تا بالای #ک*صش زدم که سرم رو گرفت و به #ک*صش فشار داد - آههه #بخورشش تند تند #ک*ص ملیسا رو #مالیدم که #آهش به هوا رفت به شدت #تحر*یک شده بود و آبش روون و برای #ار*ضا شدن له له می زد. لیس تندی به #ک*ص کتی زدم و به طرف ملیسا رفتم. لنگاش رو .... https://t.me/joinchat/V7XH2jtGXzJhNzc8
إظهار الكل...
#رمان_س‌ک‌سی_پورنی😱🍆💦 فیلم‌‌ساز معروف پ‌ورن‌ استار معروف رو جر میده🔞❌ #پارت_واقعی⚠️⛓ من یه #پ‌ورن‌استار معروفم که همه برای #رابطه باهام التماس میکنن🩸ولی یه #فیلم ساز معروف بدون خواست خودم،منو #میگاد⛔️ با رافائل قرار داد بسته بودیم که من فیلم #پ‌ورن استار بازی کنم... #خواستم از در اتاق بزنم بیرون که رافائل وارد شد، #رگ گردنش متورم و #قرمز شده بود در رو #قفل کرد و جلو اومد -چیزی شده؟ بدون هیچ #حرفی جلوتر اومد و #دست انداخت تمام #لباس هام رو از وسط #جر دادن -چیکار میکنی وحشی!؟ #پرتم کرد روی مبل و اومد روم خواستم #بلند شم که دستام رو به زور #بالای سرم بست -ولم کن عوووضی لباس هاش رو در آورد و #ک‌یرش رو یهویی داخل #ک‌ص‌م کرد ،از حجم #کلفتیش جیغم بلند شد و #جر خوردگیم رو حس کردم.... ⚠️این چنل بخاطره صحنه های باز و خشنش چهار بار فیلتر شده😱❌📛 #صحنه_های_اروتیک🔞 #زیر18سال‌اکیدا‌ممنوع⛔️🤬 https://t.me/joinchat/V7XH2jtGXzJhNzc8 به علت فیلترینگ زیاد،این لینک تا یک ساعت دیگه باطل میشه🚫
إظهار الكل...
شـعــ🔥ــله شـهـوت😈

|•Se'xy Romans•| فول هـ🔥ــات روزی دو پارت بجز جمعه ها😈 کپی پیگرد دارد🚫 برا تب به این ایدی اس بده👇 @sa_niw Hi @durov This channel does not go against the law. And it has no pornographic and rough posts. please pay attention!

❌رمان محدودیت سنی داره لطفا زیر هجده سال جوین ندن🤐❗️♨️💯❌ -بشمار درمونده و #ترسیده زجه زدم، که با فرود اومدن اولین ضربه از ته دل #جیغ کشیدم. بی رحمانه و سریع ضربه ی بعدی رو زد که نفسم رفت. -هه میدونستی اگه نشمری هر بار 50 ضربه ات از اول شروع میشه #عروسک؟ با حیرت خواستم چیزی بگم که بعدی رو زد. اونقدر دردش زیاد بود که من نفسمم بالا نمیومد چه برسه به اینکه بخوام بشمارم! بی رحمانه و با سرعت ضربه های بعدی رو میزد و هربار یادآوری میکرد که تا نشمرم هنوز ضربه ی اول محسوب میشه. بالاخره و از سر ناچاری شاید 10-12 تا زده بود که با درد ناله کردم. -ی..یک -بلند ترررر از ته دل #گریه میکردم -یک -آفرین دختر خوب به ضربه ی پنجم که رسید اونقدر دردم زیاد بود که دوباره نفسم پس رفت. وقتی مکثم از سر درد زیاد شد بعدی رو زد و ریشخندم کرد. -اووم خب دوباره از اول زجه و #التماس کردم -ن..نه توروخداهه...ببخشید دوباره #شلاقش تنمو آتیش زد -هییشش فقط صدای شمردن میخوام بشنوم. گفتم از اول یعنی از اول..هه فک کنم اینجوری که تو داری پیش میری 50 ضربه ات به بالای صد ضربه تبدیل شه. اومد نزدیکمو با #لذت به چهره ی پر دردم نگاه کرد -اووم خب بزار حالا که داری وقتمو میگیری یکمی بیشتر خوش بگذره با رفتن دستش بین پام و روشن کردن #ویبراتوری که بین پام بسته بود #جیغ کوتاهی از شدت شه*وت تزریق شده به بدنم کشیدم که همزمان باسنم از ضرب شلاقش سوخت -بشمار -یه..ک پسری که به خاطر اتفاقاتی که در گذشته براش افتاده به بیماری #سادیس*م دچار شده⛓🔞 و حالا میخواد #انتقام تمام گذشته اش رو از دختر مذهبی و مظلومی که به شدت شبیه عامل عذابشه بگیره🤐♨️🔥 ⛓⛓⛓ https://t.me/joinchat/PIcCqxZeAgYFSZLu بچه ها ناشناسمو ترکوندین اینقدر لینک این رمانو خواستین😬 حق عضویتیه به زور برای تعداد محدودی از اعضای چنلم از ادمینش لینکشو گرفتم🙄 سریع جوین شین تا لینکش باطل نشده.👩‍🦯👩‍🦯 در ضمننن زیر 18 سال جوین ندن چون تمام بنراش واقعیه و رمان با موضوع روانشناختی که داره مناسب هر سنی نیست🤐🔞
إظهار الكل...
رمانوفن-خاتون ترمه

🍁رمان قفس تنگی(آنلاین)(در حال تایپ) 🍂پارتگذاری: هر روز به جز چهارشنبه ها ❤️ به قلم: خاتون ترمه 🌱📚✒️

⛓پاکان پسری که بیماری جنسی و روانی داره🤐🤫 و یه دختر مذهبی و مظلوم🥺😢 رو برای انتقام مجبور به ازدواج با خودش میکنه...⛓ بیا اینجا ببین با دختره چه کارا که نمیکنه😱🤭 ینی راحله ی کم سنو سال و بی گناه قصه امون چطور میخواد وحشی گری ها و آزار های پاکان رو تحمل کنه😯 اصلا چرا پاکان اینطور بی رحم شده مگه تو گذشته چه اتفاقاتی افتاده؟!🤔 برای خوندن رمان جنجالی #قفس_تنگی،اینجا رو لمس کنید.🌹 https://t.me/joinchat/pqajfTF1GssyZGM0 بچه ها اینهمه تو ناشناس میگین رمان خوب معرفی کن‌. اینم یه رمان با قلم و داستان عالی♥️🌱
إظهار الكل...
#قسمتی_از_پارت_واقعی #پارت_134 🤤💯 -چیکار داری میکنی؟ا..الان میفتیم😰 #لعنت به #قهقه های مداوم و رو مخش - خب بیفتیم!🤤 -هیچ میفهمی چی داری میگی؟...یا ابوالفضل #پاکان الان میفتیم توروخدا.. - چه عجب بعد یه هفته زبونت بالاخره باز شد اسممو صدا میکنی! یهو با هجوم بردن به سمت گردنم تکانه ی محکمی به بدنم داد که با حس صدباره ی افتادن #جیغی کشیدم.🥶 #ارتفاع خیلی زیاد نبود ولی کمم نبود. حداقل جوری بود که اگه میفتادی کم کمش احتمال ضربه مغزی و شکستن دست و پاهات بود. ❗️ بعد یه میک کوتاه و یه گاز ریز، زبونشو گذاشت دقیقا روی سیبک گلوم؛ با #عجز زدم زیر #گریه.😫 - و...لَم..کُ..نهه بی توجه زبونشو تا زیر چونم بالا کشید و ذره ای تن #منقبض و منزجر شده ام براش مهم نبود. باز هم ادامه دادو تا #لب هام رسید. تمام جونم از #خیسی رد زده از مسیر سیبک گلوم تا لب هام مور مور بود و چشم های #ملتمسم جنس نگاهش به نگاه این مرد خودخواه یکپارچه عجز و خواهش. - #خوشمزه ای جوجه کوچولوی رنگی! خودتو قشنگ آماده کن چون یه پیشیه #گرسنه میخواد دلی از عزا دربیاره و سهم تمام این یک هفته گذشته ارو ازت وصول کنه...😈🤤🔞 دوباره تنش رو به تنم کشید. تن هامون رو دونه به دونه از لباس هامون سبک کردو، حتی ذره ای از موضعش کوتاه نیومد و بدون اینکه بخواد پامون به #رختخواب برسه، همونجا عقده گشایی کرد. یکبار، دوبار، سه بار...چرا تمومش نمیکرد؟نکنه واقعا میخواست تموم هفته رو همین امشب ازم به قول خودش وصول کنه؟! تن #برهن*ه ام مدام به نرده های سرد تراس کوبیده میشد و مرد من انگار قصد نداشت دست از سر این تن برداره. آخ از حرف های #عریا*ن و بی پرواش که یه بند از دهنش خارج میشد. منی که تو حرف هام همیشه ملاحظه گر و مودب بودم رو چکار با این مردی که اینقدر بی پروا و بد دهن و #هر*ز گفتار بود؟!! - بگو وظیفه ات همیشه زیر کی خوابیدنه؟ اشک ریختم و هق زدم. ضربه هاشو محکم تر کرد و بی رحم تر شد. #فریاد زد. -بگو ❌ بنر از #متن_واقعی رمان میباشد اسکی ممنوع❌ یه رمان جنجالی و #جذاب و پرطرفدار 😎که تو مدت کمی توی مجازی #غوغا کرده، زندگی یه دختر مذهبی و آروم 😌با مردی که مبتلا به بیماری دو قطبی و #سادیس*مه! ⛓🤫کلی از ادمینش خواهش کردم تا لینکشو گرفتم. به خاطر فیلتر #خصوصی شده. بدویین جوین شین که ظرفیت #محدوده❗️👇🏻👇🏻 ♨️https://t.me/joinchat/PIcCqxZeAgYFSZLu♨️
إظهار الكل...
رمانوفن-خاتون ترمه

🍁رمان قفس تنگی(آنلاین)(در حال تایپ) 🍂پارتگذاری: هر روز به جز چهارشنبه ها ❤️ به قلم: خاتون ترمه 🌱📚✒️

یه رمان با #قلم_قوی که بعد از مدت ها تونسته مرز هارو جا به جا کنه🤩 پیشنهاد ویژه نویسنده☺️😍 توصیه میکنم حتما #قفس_تنگی رو بخونید 😌👌🏻🌱 قابل توجه اونایی که میان پی وی لینکشو میخوان🤦‍♀️👇🏻👇🏻 https://t.me/joinchat/pqajfTF1GssyZGM0
إظهار الكل...
#قسمتی_از_پارت_واقعی #پارت_111 💯💯♨️ مثل مرده ی متحرک شده بودم و توی #آغوش مردی که امشب بارها و بارها بهم تجاو*ز کرده بود به قول خودش هزاران بار میمردم. 😔چقدر زود چیزی که گفته بود رو عملی کرده بود!من #امشب بارها و بارها مردم و هنوز هم بارها در حال مردن تو خودم بودم، جای دندوناش رو اکثر جاهای بدنم سنگینی میکرد و از درد داشتم جون میدادم. 🔞اون به معنای واقعی کلمه مثل #دیوونه های زنجیری رفتار کرده بود. کدوم آدم سالمی بعد از بارها #تجاو*ز #وحشیانه و متر کردن تن طرف مقابل با دندوناش #کمربند❌⛓ دست میگرفت و میزد؟ صدای #جیغ ها و التماسام توی گوشم میپیچید و صدای پر از #لذ*ت و خشنش با الفاظ رکیکی که به کار برده بود و فحش های ناجوری که نثارم کرده بود لحظه ای رهام نمیکرد.🤕 داشتم به جنون میرسدم از نفسای #گرم و دم و بازدم هایی که دقیقا تو انحنای گردنم شکل میگرفت. با دست و پاهاش بدنم رو تنگاتنگ به بندِ #آغوشش کشیده بود و ریتم نا منظم نفساش میگفت که بیداره. حالم خیلی بدتر از بد بود و هیچ جوره نمیتونستم رها شم. با حس گرمی و #خیسی لباش رو لاله ی گوشم لرزیدم و اشک هایی که بالشت رو خیس میکردن شدت گرفتن. ♨️😢لاله ی نرم گوشم رو اینبار داخل دهانش کشید و دستاش شروع کرد به #هر*ز رفتن روی تنم. 🥵دستام مشت شدنو با #درد بیشتر تو خودم جمع شدم. ولی اون انگار قصد بیخیال شدن نداشت که #لب های نم دارش همونطور از گوشم به سمت شقیقه ام رفت و بعد تا گردنم پایین کشیده شد. وقتی پوست سراسر کبود گردنم توی دهنش کشیده شد و اولین میک رو زد با صدای بلند زدم گریه که گاز گرفت. صدای دو رگه اش بلند شد.-تو که نمیخوای دوباره از اول چند ساعت گذشته تکرار شه میخوای؟❗️دستش رو گذاشت رو دهنم. هق هقم آروم تر شد و تو دهنم خفه-پس نشنوم صداتو چون یهو دوباره دلم هوای جیغا و التماساتو میکنه!ساکت شدم، خفه شدم،مردم...! یه #عاشقانه_روانشناختی خاص👩‍❤️‍👨😍 برای کسایی که از رمانای کلیشه ای و تکراری خسته شدن، 😉بچه ها من خودم یه شب تا صبح 100 پارت اول رو تموم کردم از بس #جذاب بود.🤩 رمان حق عضویتیه و فقط برای 10 نفر اولی که از چنل ما میرن نویسنده به صورت هدیه رایگان کرده. بدویین تا #لینک باطل نشده.🏃🏻‍♂️🏃‍♀️👇🏻 https://t.me/joinchat/PIcCqxZeAgYFSZLu فقط بچه مچه جوین نشه که #محدودیت سنی داره🤐🔞
إظهار الكل...
رمانوفن-خاتون ترمه

🍁رمان قفس تنگی(آنلاین)(در حال تایپ) 🍂پارتگذاری: هر روز به جز چهارشنبه ها ❤️ به قلم: خاتون ترمه 🌱📚✒️

😈🔥😈🔥😈🔥😈🔥😈 #کپی_ممنوع❌ _‌لباس #زیرت توی اتاقِ #رعد چیکار میکنه؟!😑🔪 #شوکه شده سمت مادر رعد برگشتم که ادامه داد: _لال شدی!؟ با توام نگار!! خیره به لباس زیری که دستش بود شدم، لعنتی به رعد فرستادم و با صدای لرزون از در حاشا وارد شدم: _این مال من نیست که... خورشید_وا چرا دروغ میگی نگار!؟ این لباس زیر ها رو که باهم از #فروشگاه خریدیم!! منم مثل همین ست، زرد رنگش رو خریدم.😏 مادر رعد_باباجونت میدونه #دخترش مخفیانه قبل عقد تویِ تختِ پسرِ من داره #جولون میده؟! صدای رعد تو گوشم پیچید: چرا ندونه مگه #خلاف شرع کرده اومده تو اتاق شوهرش مادرش بهت زده گقت:وقتی #پدرت رو فرستادم اینجا حالیت میشه از پشت من رو در #آغوش گرفت و بوی عطرش که زیر بینیم پیچید با #حرص برگشتم و مشتی به شانه اش کوبیدم: _دلت خنک شد #بی‌تربیت!؟ ابروم رفت با چشم های #شیطون، خم شد و گوشه‌ی لبم را بوسید: بهت #هزاران بار گفتم تو فقط برای من مهمی نزار حرف های بقیه دل #عروسکیت رو بشکنه بغض آلود سعی کردم پسش بزنم که وحشیانه من روبه خودش فشردو غرید: _به جای این وول خوردنا زبون خوشگلت رو توی دهنت #بچرخون ببینم چیشده که اینطور به هم ریختی _ مگه خودت ندیدی #مادرت لباس زیر ام رو توی اتاقت پیدا کرده!! قهقهه بلندی سر داد و با سرگرمی گفت: _خب ببینه واسه این اتفاق ساده #مروارید میریزی!؟ خب پیدا کرده باشه مگه چیشده!؟ _تازه میگی مگه #چیشده!؟ مادرت رفت به اتاق بابام تا بهش بگه اگه بابام بد برداشت کن... _ما #صیغه‌نامه داریم با رضایتِ شخصِ پدرت!! کی میتونه من رو از رابطه‌ی #حلال با زنم منع کنه!؟ تازشم اون الان رفته پیش پدرم نه بابای تو دستاش رو پشت #گردنم برد سرش رو اورد جلو و چانه ام رو گاز گرفت و تا امدن چیزی‌بگه صدای #سوت و دست زدنی شونه هام بالا پرید که با دیدن قیافه بشاش شایان.... https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ
إظهار الكل...
🔥ققنوس🔥

﷽ ❌کپی رمان ممنوع❌ نویسنده رمانهایه: #ققنوس(درحال پارتگذاری)_ #در_جوار_عشق(فایل کامل)— #دیوانه_ترین_عاشق_این_شهر(فایل‌کامل)— #یامور(فایل‌کامل) 💯پارتگذاری منظم💯 ادمین تبادلات کانال👈 @yamur_sm برای خرید رمانها👈 @yamur_sm

با #عصبانیت بهم نگاه میکرد با دیدن رژ قرمزی که زدم رگ #گردنش زد بیرون و چنان دادی زد که از #ترس رنگم پرید😱🤯♨️ +جرت میدم نگار!تو #غلط کردی اینجوری رفتی بیرون‼️😡 به #سرعت به سمتم امد که از ترس امدم فرار کنم ولی..🥶 https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ
إظهار الكل...
- #سایزت چنده؟😈🔥 ناباور خیره شدم بهش. مطمئن بودم الان چشمام شده قد یه #نعلبکی! وقتی چشمای گرد شده و صورت #متعجبم رو دید، ریلکس‌تر از #همیشه وکمی #شیطنت توی نگاش گفت: - پرسیدم #سایزت چنده⁉️ با مِن و مِن جواب دادم: - یعنی چی‌؟ ابرویی بالا انداخت و دستی توی #موهاش کشید و گفت: - یعنی چی نداره نگار! یه سؤال پرسیدم، ازت جواب می‌خوام. همین! با گیجی سر تکون دادم و گفتم: - خب سایز لباس، شلوار، مانتو و و و، کلی سایز داریم، تو #کدومو میگی؟🤪😂 حس کردم که خنده‌ش گرفت، چون دستش رو از جیب شلوارش در آورد و جلوی #دهنش گرفت. کمی بعد تک سرفه‌ای کرد و خودش رو کشید سمتم، جوری که سرش #مماس با گوشم بود. بعد هم با لحنی #مخلوط با شیطنت دم گوشم پچ زد: - سایز اون #هلو‌ها رو گفتم #عزیزم!😈♨️ جوری عزیزم رو کش دار گفت که یه لحظه حرف اول #جمله‌ش رو یادم رفت. ولی وقتی یادم اومد، سرخ شده خواستم سرم رو بکشم عقب، که دستش رو گذاشت پشت گردنم و نذاشت #میلی‌متری تکون بخورم! خواستم حرف بزنم ولی فقط #دهنم تکون خورد و حرفی ازش خارج نشد. وقتی رعد این قیافه‌ام رو دید، #شیطون‌تر از هر وقت دیگه جلوی چشمام لب زد. - #شوهرتم! فکر کنم حق اینو دارم که بدونم دیگه واقعا داشتم از خجالت آب می‌شدم. راه فراری هم برام نذاشته بود. پس به ناچار چشمام رو بستم و لبم رو گزیدم. - او او او او او! چیکار به مالِ من داری که #گازشون می‌گیری؟ بعد هم خیلی ملایم، با انگشت شستش لبم رو از بین حصار دندونام خارج کرد. یه لحظه نفسم رفت! واقعا #مُردم از خجالت. تک خنده‌ای کرد و تا خاست باز حرف بزنه خواستم #هولش بدم عقب که مانعم شد و منم ناچار و هول زده گفتم: - رعد! اینا چیه میگی؟ #تروخدا برو عقب ولی با نشستن دستش روی... -:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:- نگاره رمان ما دختری لوند شیطون🤪😋 ببین وقتی هول می‌کنه چجوری جلوی نامزد هاتش، از بالا تنه‌اش حرف می‌زنه!🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ
إظهار الكل...
🔥ققنوس🔥

﷽ ❌کپی رمان ممنوع❌ نویسنده رمانهایه: #ققنوس(درحال پارتگذاری)_ #در_جوار_عشق(فایل کامل)— #دیوانه_ترین_عاشق_این_شهر(فایل‌کامل)— #یامور(فایل‌کامل) 💯پارتگذاری منظم💯 ادمین تبادلات کانال👈 @yamur_sm برای خرید رمانها👈 @yamur_sm

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.