cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

Alex in wonderland

#آلیس_در_سرزمین_عجایب رتبه بندی:3/97 پارت گذاری:روزهای فرد ژانر:عاشقانه ارتباط با مترجم: https://t.me/Harfmanrobot?start=938414077

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
589
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

با برخورد #حوله‌ی_خیس با تن برهنه‌‌ش دم عمیقی گرفت. - وااای خدااااااا 🔞 بدن لخت سفید و بی نقصش می‌لرزید و با فشار دادن لحاف توی مشتش جیغ زد: - کالووووووووم پشت تلفن منتظر دکترش بودم و با نگرانی حوله‌ رو دوباره از وان خیس کردم و روی شکم و سینه‌هاش انداختم. - دکتر حال سونیا وخیمه و هر لحظه امکان داره بدنش تبدیل بشه. #حرارت داره پوستشو‌ می‌سوزونه. من نمی‌دونم باید چیکار کنم... دکتر با خونسردی گفت: - آروم باش کالوم و خوب به حرفام گوش کن. بدنش داره نسبت به تغییرات واکنش نشون میده و ترسیده. باید داروی مسکن بهش #تزریق کنی. می‌تونی؟ درحالی که حواسم به حرفای دکتر بود صدای جیغ‌ سونیا اومد. داشت تبدیل به یه #گرگینه می‌شد درحالی که خودش هیچی نمی‌دونست. ‼️ دستم رو توی موهام کشیدم و غریدم: - ولی من پنج ساعت پیش براش تزریق کردم ممکنه قلبش از کار بیفته... ❌ ولی دکتر تاکید کرد: - دوباره این کارو بکن. با عصبانیت گوشی رو روی کاناپه پرت و #بدن_داغ_و_نبض‌دارش رو بغل کردم و توی وان آب یخ گذاشتم. چشم‌هاش نیمه‌باز بود و تنش کبود. زیر گلوش رو بوسیدم و آروم آب سرد رو روی شکم و پاهاش می‌ریختم. - چیزی نیست عروسک من. فقط یکم دیگه تحمل کن بهت قول می‌دم خوب می‌شی. ناله کرد و سرش رو به وان تکیه داد. #سرنگ رو برداشتم و روی رون‌های پرش رو نوازش و بعد سوزن رو فرو کردم. ⭕️ بدنش یک‌دفعه یخ شد و نفس نمی‌کشید. با وحشت تکونش دادم و صداش زدم اما جوابم فقط صدای چک‌چک برخورد قطرات آب به کف حمام بود. با شدت بیشتری تکونش دادم و ضجه زدم: - سونیااااااا سونیاااااااا سونیاااااااا https://t.me/joinchat/AAAAAEEeONeH3mBhS_rEzQ
إظهار الكل...
👑 ملکه باکره 👑

رهایی «رایگان» تخت سه نفره «رایگان» ترجمه سه جلدی وحشی و آزاد از کریستین اشلی جلد اول: سقوط خورشید× جلد دوم: ( ملکه باکره) مترجم: negar_m ادمین فروش: @rainstreetw رئیس گنده 《 رایگان》 رمان بوسه فروشی ترجمه دشتِ آنا 《آنلاین》 مترجم: شیخ لادن

من _کای_ یه پسر #سرکش و بدم کسی که برای لمس بدن یه دختر جذاب عقلش رو از دست داده و به جنون رسیده من برای داشتنش دوتا #محدودیت دارم: اول: برادر غیرتیش‌ دوم: لباس‌های بزرگ و مردونه‌ش که تن ظریف و #تحریک‌آمیزش زیرش مخفی شده ‼️ شش سال پیش فقط یه بار تونستم پوست فوق‌العاده‌ش رو روی پوستم احساس کنم اما درست جای حساس ازم دورش کردن... 📛 اون گرمای بدن دیوونه کننده‌ش هنوز توی ذهنمه و حتی از دور و با اون لباسای زشت هم نمی‌تونه #پیچ‌وتاب و برآمدگی‌هاش رو مخفی کنه... الان بعد سالها وارد حریم خصوصیش شدم ولی #عطش و آتیش توی وجودم با بوییدن و بوسیدنش خاموش نمی‌شه و حتی شعله‌ورتر می‌شه... حالا هیچ مرزی نمی‌تونه جلوی منو بگیره هیچی به جز ملحفه‌های نازک تخت... ♨️🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAESBXBqls9q1B4hKKg
إظهار الكل...
ران‌هایم را بهم قفل کردم و خیسی را بین پاهایم احساس کردم. صداهای اتاقی که ویل و دختر در آن بودند، بلندتر شد. شکمم پیچید، نفسم لرزید و سرم گیج رفت. "من... حالم داره بهم می‌خوره." کای دست به سینه نگاهش را به سرتا پایم انداخت. "حالت بهم نمی‌خوره. تحریک شدی." ♨️ گونه‌هایم سرخ شد. سعی کردم نفس‌هایم را کنترل کنم. صدای ویل را از لای در شنیدم. ❌ "پاهاتو باز کن. برام بازشون کن عزیزم." ❌ نگاه هیجان‌زده‌ای بهم انداختیم و صحنه سکس‌مان را تصور می‌کردیم. سینه‌ام فرو ریخت و دختر را روی تخت تصور کردم که چه کاری برایش می‌کند. نالید و التماس کرد: "اوممممم... زودباش. دارم میام" عرق سردی روی بدنم نشست و نگاهم را روی بدن کای کشیدم. حتی از روی لباس‌هایش می‌توانستم بگویم چقدر زیباست. سعی کردم نیازی که بین پاهایم شکل می گرفت را پس بزنم. ‼️می‌خواستم لمس شوم. می‌خواستم این لباس‌ها را بکنم. توجه تمام و کمال او را روی یک تخت می‌خواستم. سر تخت به دیوار کوبیده و غرش‌ها و #جیغ‌های کوتاه در راهرو شنیده می‌شد. نگاهم را به کمر باریک و پاهای بلند کای دوختم و برای لحظه‌ای آرزو کردم کاش ما در آن اتاق بودیم. "اگه همین‌جوری بهم نگاه کنی، توی دردسر می‌افتیم." نگاهم را برگردانم. باید از اینجا بیرون می‌رفتم. دستانش را انداخت و مستقیم به سمتم آمد. "می‌دونی تمام این سال‌ها به چی فکر کردم؟ بیشتر از اونی که بتونم بشمرم؟" یک دستش را روی دیوار پشت سرم گذاشت و رویم خم شد. "به خودم و تو توی اون برج. دستام که روی بدنت می‌کشیدم و احساست می‌کردم. یادت میاد؟" 🔞 انگشتانش از کش شلوارم رد شد و باسنم را محکم چنگ زد... ⚠️⛔️ https://t.me/joinchat/AAAAAESBXBqls9q1B4hKKg
إظهار الكل...

#فانتزی_ممنوعه 🔞💯🔞 [حق نداری ملکه رو لمس کنی. حق نداری رو جفت من نشونه بذاری... کالوم؛ پادشاه گرگ‌ها] ⚜ #ملکه‌ی_باکره زندگی سونیا تو یه شب عوض شد. اون طبق پیشگویی قرار بود #جفت_پادشاه_گرگ‌ها بشه، درصورتی‌که سونیا یه انسان بود و از دنیای موجودات فراطبیعی هیچ شناختی نداشت. سونیا حتی نمی‌تونست تصور کنه #آمیزش انسان و گرگ ممکنه. اما یه شب دو #گرگ_نر برای تجاوز به اون اومدن و این‌جا بود که کالوم ظاهر شد و ملکه‌ش رو نجات داد. ❌🔞❌ سونیا با دیدن کالوم بوی #شهوت‌انگیزی از خودش ساطع کرد، بویی که نشون می‌داد اون‌ها جفت همن‌. سونیا ناخواسته جذب این گرگ شد. کالوم اون رو به کلبه‌ش برد تا بهش آموزش‌های لازم رو بده، این‌که قبیله‌ی گرگ‌ها از ملکه‌شون چه انتظاری و این‌که پادشاه توی تخت از ملکه‌ش چه انتظاری داره. 🔞 کالوم فکر می‌کرد سونیا فقط یه زن انسان ریزجثه‌ی هاته، اما همه اشتباه فکر می‌کردن و درون سونیا چیزی بود که همه رو به وحشت می‌نداخت. https://t.me/joinchat/AAAAAEEeONeH3mBhS_rEzQ
إظهار الكل...
- کی فکرشو می‌کرد وقتی یکی تو رو بکنه، صدای حیوون دربیاری، سونیا! 😏 یوری، خوناشام اصیل‌زاده با آرامش وارد اتاق خواب من و جفتم شد. سونیا می‌خواست از روم بلند شه اما من ثابت نگهش داشتم و دستمو زیر زنجیر مالکیتش که دور کمرش بسته شده بود انداختم. هنوز بدن‌هامون از مرکز به هم وصل بود. ➖⚜➖⚜➖ شب جفت‌شدن پادشاه گرگینه‌ها و ملکه‌ی انسانش، لرد خوناشام که عاشق دیرینه‌ی ملکه است وسط عشق‌بازی‌شون ظاهر می‌شه. ➖⚜➖⚜➖ - یوری، تو این‌جا... برو بیرون! سونیا داد زد. یوری خندید. - صداتون اون‌قدر بلند بود که کل خونه فهمیدن چه خبره. تو دیگه سونیای خجالتی من نیستی. غریدم: حواست به حرف‌زدنت باشه یوری. تو با عروس من این‌طوری صحبت نمی‌کنی. - عروس تو برای سال‌ها خواهر من بوده. چهره‌ش شیطانی شد. 😈 - خواهر واقعی که نه، اما من همیشه ازش مراقبت می‌کردم. فکر کردی اگه می‌تونستم باهاش جفت بشم، هرگز می‌ذاشتم تو آلتت رو داخلش کنی؟ سونیا خودشو به من چسبونده بود تا سینه‌هاش معلوم نباشه. از خجالت قرمز شده بود.♨️🔞 یوری نیشخند زد. - سونیا... لازم نیست پیش این عوضی بمونی. تو می‌تونی جفت من باشی، نه جفت این گرگ وحشی! ❌ خونم می‌جوشید و داشتم به گرگ تبدیل می‌شدم. چشم‌هام طلایی شده بود و بدنم داشت آتیش می‌گرفت. 😡 - برو بیرون یوری. من سونیا رو مال خودم کردم. اون با رضایت کامل باکرگیش رو به من داد و من زنجیر مالکیتم رو دور کمرش بستم. ما با هم یکی شدیم و حالا هیچکس نمی‌تونه اون رو از من بگیره. - یوری، من همیشه تو رو برادر خودم می‌دونستم، چطور ممکنه؟ سونیا گفت. سعی می‌کرد من رو از درونش خارج کنه. حداقل پتوی بزرگی ما رو پوشونده بود. این‌که این خوناشام عوضی جفت‌گیری منو می‌دید واسم مهم نبود، اما برای سونیا خجالت‌آور می‌شد. - من نمی‌تونستم باهات ازدواج کنم چون جفت‌شدن انسان‌ها و خوناشام‌ها ممنوعه بود. من این قانون رو شکستم. حالا می‌تونی انتخاب کنی. می‌دونم این عوضی فقط بدنت رو تصاحب کرد تا تو رو برای خودش کنه. سونیا توی آغوشم لرزید و من دیگه نتونستم تحمل کنم. گذاشتم خونم فوران کنه و تبدیل به گرگ بشم. 🐺😠 ❌http://t.me/joinchat/AAAAAEEeONeH3mBhS_rEzQ 👑 💍 ملکه باکره- رمانی فوق‌العاده هیجانی با هزاران فن دوآتیشهhttp://t.me/joinchat/AAAAAEEeONeH3mBhS_rEzQ
إظهار الكل...
  • File unavailable
  • File unavailable
  • File unavailable
کالوم یه همچین چیزی رو دور کمر سونیا بست به‌نظرم خیلی سکسیه🤤😻 سونیا دختر #آتشین_مزاج و پرشوری که جفت گرگ خوش‌ هیکل و جذاب که از 7 سالگی اون رو توی خواب‌هاش می‌دیده حالا امروز صبح با یه لباس خواب توی تخت مردی از خواب بیدار شده که ادعا می‌کنه گرگشه و باید همسرش بشه! https://t.me/joinchat/AAAAAEEeONeH3mBhS_rEzQ
إظهار الكل...
اون مرد، جراح مشهور قلب یه عوضی تمام‌عیاره. مغرور، سرد، بی‌تفاوت نسبت به زن‌ها. مهم نیست پرستارها و دکترها چقدر برای رسیدن به شلوارش تلاش می‌کنن، اون همه رو رد می‌کنه. حتی رئیس بخش رو هم نادیده می‌گیره. برای همین بهش می‌گن دکتر عوضی. د‌کتر عوضی ما، همیشه عوضی نمی‌مونه چون امیلی وارد داستان می‌شه و حالا کارما نقش خودشو ایفا می‌کنه. یعنی دکتر می‌خواد با امیلی سکس کنه اما نمی‌تونه. چرا؟ چون خوابیدن با والدین و قیم مریض ممنوعه و امیلی قیم مریض دکتر عوضیه. حالا باید ببینیم تلاش‌های دکتر برای کشوندن امیلی به تخت جواب می‌ده یا نه، حتی اگه برای یه سکس رو لباسی باشه. 😏 ❤️❌❤️❌❤️❌ https://t.me/joinchat/AAAAAEfbD5FjzGRYh8D6qg
إظهار الكل...
  • File unavailable
  • File unavailable
  • File unavailable
کالوم یه همچین چیزی رو دور کمر سونیا بست به‌نظرم خیلی سکسیه🤤😻 سونیا دختر #آتشین_مزاج و پرشوری که جفت گرگ خوش‌ هیکل و جذاب که از 7 سالگی اون رو توی خواب‌هاش می‌دیده حالا امروز صبح با یه لباس خواب توی تخت مردی از خواب بیدار شده که ادعا می‌کنه گرگشه و باید همسرش بشه! https://t.me/joinchat/AAAAAEEeONeH3mBhS_rEzQ
إظهار الكل...
- تو باز با خواهرم می‌خوابی؟ - نه. میکن الان یه بازیگر مشهور بود، همبازی بچگی‌هام که دوست‌پسر خواهر هاتم بود. - پس خواهرم پیش تو چیکار می‌کرد؟ - اون دنبال کار بود و من به لطف گذشته بهش پیشنهاد دادم دستیارم باشه، اما اون بعد این‌که رو آلت من و بادیگاردم سواری گرفت، ازم دزدی کرد و فرار کرد. خواهر من؟! - حالا از من چی می‌خوای؟ من و تو مثل دو تا دشمنیم، چرا ازم خواستی بیام پیشت. - می‌خوام تا زمانی که خواهرت برگرده تو رو گروگان بگیرم. تا وقتی اون اموال دزدی منو برنگردونه تو مال منی. در غیر این‌صورت ازش شکایت می‌کنم و مادرت به‌خاطر این حتما سکته می‌کنه. - چی؟! - تو خونه‌ی من می‌مونی، برام غذا درست می‌کنی، لباس‌هام رو می‌شوری، چون تصادف کردم تو حموم رفتن بهم کمک می‌کنی، ماساژم می‌دی. هر وقت صدات کردم باید بیای به اتاقم. - میکن، من ازت متنفرم، چطوری به من اعتماد می‌کنی؟ - تو از من متنفری چون با خواهرت خوابیدم اما الان اوضاع فرق کرده، ما فرق کردیم. یه نگاه شهوتناک بهم انداخت و گفت: این‌سری من تو رو می‌خوام. 🔹❤️🔹 https://t.me/joinchat/AAAAAEfbD5FjzGRYh8D6qg ❤️🔹❤️ تقابل بازیگر مشهور و دختری شیطون
إظهار الكل...
رمان شیوع طاعون ژانر: #عاشقانه #فانتزی #تخیلی #آخرالزمانی #هیجان_انگیز #بزرگسال_دارای‌صحنه مترجم:سروناز #خلاصه: چهار سوارکار آخرالزمان که در انجیل وعده داده شده بودن، برای نابودی دنیا پا به زمین میزارن.برادر اول، پستیلنس، میخواد بشریت رو با شیوع طاعونی مرگبار و غیرقابل درمان از بین ببره. روز هایی که تکنولوژی نابود شده، آسمان خراش ها فرو ریختن و آخر الزمان رسیده. سارا دختری که میخواد دنیا رو نجات بده، پس قرعه برای کشتن سوارکار به اون میوفته. دختری که میخواد سوارکار رو بکشه غافل از اینکه پستیلنس فاتح جاودانه اس و هرگز نمی میره. چی میشه اگه پستیلنس عصبانی بشه و فکر انتقام به سرش بزنه؟ انتقامی که شاید در نهایت به چیز غیرقابل باور و غیرقابل بخششی بین این دو نفر، منجر بشه. به عشقی سوزناک بین دختری انسان و مردی جاودانه و الهی. سرانجام این دو نفر چیه؟؟ قیمت ۱۵ هزار تومان. برای خرید به این آیدی پیام بدین❤️ @Here_lilyif جلد دوم این رمان رو به نام #آغاز_جنگ در این چنل بخونید: https://t.me/joinchat/2oSkYbJBpDAzOTE0
إظهار الكل...
عیارسنج شیوع طاعون.pdf9.09 KB
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.