تجربه زیسته l امین بزرگیان
آنکه خانهای ندارد، در نوشتن خانه میکند. آدورنو (استفاده، انتشار و به اشتراک گذاری مطالب این صفحه با ذکر نام نویسنده بدون اشکال است) Contact : aminbozorgian60 https://linktr.ee/amin.bozorgian
إظهار المزيد6 305
المشتركون
+124 ساعات
+507 أيام
+9630 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
05:19
Video unavailableShow in Telegram
گفتگو با بیبیسی فارسی درباره فحاشی بر سر صندوقهای رأی
IMG_6410.MP416.56 MB
~ والتر بنیامین در قطعه مشهوری مینویسد: «انسان که در دوران هومر، اسیر اندیشههای خدایان اُلمپ بود، اکنون رها و چنان از خود بیگانه شده که میتواند نابودی خود را همچون عالیترین لذت زیباییشناختی تجربه کند.» ملال باعث میشود که بیشتر چیزها همچون جایگزینهایی وسوسهانگیز بهنظر برسند. بیراه نیست گاهی تصور میکنیم که آنچه واقعاً لازم داریم، یک پایان کامل حتی فاجعهبار دیگر است. در این وضعیت که چنین ملال و خستگی و عصیان از خودِ حیات و کارگزاراناش فراگیر شده است اصلاحطلبی، بعد از شکستهای بنیادینش، برای اکثریت چیزی نیست جز تداوم ملال. آدمها ملال را نمیتوانند تاب بیاورند. میخواهند عوضش کنند؛ حتی شده با فاجعه. براندازی پاسخ به این ملال عمومی است؛ که برخی از خود همان مسببان وضع موجود (یعنی حاکمان و اصلاحطلبان کلاسیک) آن را در ذیل برنامههای دشمن جهت ناامید کردن مردم میگذارند و صورت مسأله را در اتاقهایشان پاک میکنند.
نه گویی و نفی در شکل غیرسیاسی آن برآمده از آریگویی به فاجعه است. در این شکل، نابودی خود و دیگری در پی استیصال از وضعیت اهمیت مییابد و رونق میگیرد. مبلّغ این باور است که باید «کثافت» تا نهایت خود پیش برود چون در پس این تخریب مطلق، رستگاری منتظر ماست. این نه، یک نفی غیرسیاسی، تصویری نو از انجمن حجتیه و در ضدیت با نهاد «زندگی» به عنوان مهمترین و رادیکالترین ایده سیاسی است؛ آنچه که در پیشانی جنبش مترقی زن، زندگی، آزادی مشاهده کردیم.
اما نهی سیاسی و نفیِ برآمده از زندگی (نفی مرگ) نه از تلاش برای کمک به «نابودی» و «به سیم آخر زدن» که نوعی سیمکشی، مفصلبندی و در مجموع متکی بر «ساختن» است. نه گفتن در این چشمانداز سیاسی بدنبال زیباشناسی کردن فاجعه نیست، تحت هدایت ملال قرار نگرفته و دستاوردهای جمعی و پتانسیلهای اجتماعی موجود در جامعه را نادیده نمیگیرد. نهی سیاسی تمنای ایستادن بر ویرانه را ندارد، بلکه بر ویرانی موجود حساس است و بر روشهای تولید این «شرایط» نورافکن میاندازد.
هر نهای نفی سیاسی نیست. پروژههایی را باید شناخت که از نه سیاستزدایی میکنند و جز تخریب زندگی در میانه قهقهه تلخ خدایان سودایی ندارند. از نهی قاطع امروز جامعه به هیأت حاکمه میباید مراقبت کرد.
@AminBozorgiyan
🔸انتخابات زودهنگام چهاردهمین دورهٔ ریاست جمهوری اسلامی در ایران و تأیید صلاحیت مسعود پزشکیان، نامزد مورد حمایت جبههٔ موسوم به اصلاحات، بار دیگر دوقطبیِ اصلاحطلب-اصولگرا را به شکلی دیگر در کنار گفتمانی که معتقد به تحریم انتخابات است و یا قائل به مشارکت در آن نیست، تقویت کرده است.
🔸در میزگرد انتخاباتی «از کجا تا ناکجا»، به میزبانی محمد ضرغامی، مهرداد میردامادی، روزنامهنگار رادیوفردا، در نگاهی به رویکرد انتخاباتی جمهوری اسلامی، با کنار هم قرار دادن دیدگاه دو طیف موافق و مخالف شرکت در انتخابات میگوید اینکه کدامیک از این مواضع دست بالا را خواهد داشت، به روایتی بستگی دارد که حامیان آنان ارائه میدهند.
🔸امین بزرگیان، پژوهشگر دانشکدهٔ مردمشناسی در دانشگاه نیس فرانسه، یکی از دو مهمان این میزگرد است که معتقد است دوقطبیِ شکلگرفته در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳ تحت آنچه این پژوهشگر «سیاست استیصال» مینامد، در حال شکل گرفتن و انجام است.
🔸میثم بادامچی، پژوهشگر علوم سیاسی در ترکیه، طیفهای سیاسی حاضر در جمهوری اسلامی را زیر عنوان اصلاحطلب، اصولگرا، برانداز و گذارطلبان جمعبندی میکند.
@radiofarda_official
دوقطبیهای_انتخاباتی_چرا_و_چگونه_شکل_گرفت؟.mp320.46 MB
Repost from نقد اقتصاد سیاسی
Photo unavailableShow in Telegram
اگر جامعهای چشم در معنای بنیادین از سیاست داشته باشد، رأی دادن یا ندادن در این وضعیت نمیتواند عامل چندان مؤثری در چشمانداز کلی او برای استراتژی جامعه در مسیر تحقق سعادت جمعی باشد. مجادلات اخیر در معنادهی به مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات، ادبیات استیصال است؛ بیانی است برای بحران موجود.
___________
👈متن کامل
~ مخالفت با ایده «براندازی» و کارگزاران آن یعنی مجموعه اپوزیسیون راستگرای سلطنتطلب و غیره متکی بر این دیدگاه بود -حداقل از جانب من- که براندازان با دستکاری در مفهوم «انقلاب» آن را بر عکس کرده و میخواهند از بالا و با کمک قدرتهای دیگر، نه برای تحقق دموکراسی و عدالت که به هدف جانشین کردن کسی با کسان دیگر، نظام سیاسی موجود را ساقط کنند. آنها در واقع در همه این سالها از انقلاب سیاستزدایی کردهاند. برای نیروی رهاییبخش، سیاست تغییر تمام مناسباتی است که سلطه کنونی را ساختهاند.
نیروی رهاییبخش شاید انقلاب را در لحظه حاضر ناممکن بداند اما ایدهی انقلاب را موتور پیشبرنده هر نوع سیاست راستینی میداند. انسداد در تحقق انقلاب افراد را به سمت شکلهای جعلی آن همچون براندازی میکشاند. پیشتر در گفتوگویی توضیح دادهام که گرایش به سلطنتطلبی چگونه محصول استیصال شهروندان بوده است.
تصویر کلی امروزین درباره انتخابات را نیز جلوهای دیگر از این سیاست است؛ وضعیت استیصالی که میتواند افراد را به انتخابات بکشاند. در انسداد واقعی و مادی «اصلاحات» ما با گرایشی روبروییم که محتمل است حتی افراد زیادی را نیز به میدان بیاورد. در انتخابات اخیر نیروهای سیاسی اصلاحطلب حولوحوش چیزی اجماع کردهاند که به وضوح نه «اصلاحات» که -همانطور که در گفتارشان برجسته شده- «بدتر نشدن اوضاع» است. استیصال جمعی ممکن است افرادی را به رأی دادن بکشاند، همانطور که به «وکالت» دادن کشاند.
انتخابات و جرج تاونیسم صحنهی بازی حامی سیاست رهاییبخش نیست حتی اگر رأی و وکالت دادن اطرافیانش را بتواند بفهمد یا حتی رأی بدهد. اگر جامعهای چشم در آن معنای بنیادین از سیاست داشته باشد، رأی دادن یا ندادن در این وضعیت نمیتواند عامل چندان مؤثری در چشمانداز کلی او برای استراتژی جامعه در مسیر تحقق سعادت جمعی باشد.
مجادلات اخیر در معنادهی به مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات، ادبیات استیصال است؛ بیانی است برای بحران موجود که چندی پیش در شکلی دیگر نیز با حمایت از شاه و اسراییل و علینژادها ظاهر شده بود.
اگر کسی میگوید رأی دادن به پزشکیان «خیر» یا «شرّ» است، فراسوی این صحنه را به یاد بیاورید، جایی که همه ما حداقل یکبار تجربه کردهایم: لحظه تخیل رهایی؛ دوم خرداد ٧۶ یا بیستوپنجم خرداد ٨٨ و یا لحظهی بالا رفتن ویدا موحد از آن جعبه برق.
@AminBozorgiyan
~ روزگاری اصلاحطلبان ازین حیث مورد اهمیت و توجه قرار گرفتند که چهره متخاصمی در برابر رهبری، هاشمی رفسنجانی، سپاه و غیره داشتند، و از آزادی و جامعه مدنی و دموکراسی حرف میزدند. در واقع آنها ازین حیث مورد توجه قرار گرفتند که «بلند پرواز» بودند.
امروزه اما ازین حیث مورد تقدیر قرار گرفتهاند که -از زبان پزشکیان-میگویند: قرار نیست کار شاقّی انجام دهیم، فقط میخواهیم وضع ازین بدتر نشود. به تعبیر محمدجواد کاشی، ستون خیمه اصلاحات خوابیده است. در واقع میتوان از خلال انتخابات اخیر مشاهده کرد که تعریف اصلاحات به سمت جریان محافظهکارتر این جبهه گرایش پیدا کرده است.
این گرایش پس از جنبشی سر برآورده است که از حیث گفتمانی رادیکال بود. اگر بخاطر بیاوریم گرایش قبلی مهم جبهه اصلاحات به سمت محافظهکاری به پس از جنبش ٨٨ بر میگردد. چگونه است که پس از یک جنبش اعتراضی، از جبهه اصلاحات در مجموع طلب میشود که هرچه بیشتر از بلندپروازی های سیاسی، دموکراسیخواهی و مقابله با سازوکارهای حاکمیت عقبنشینی کند و به تعبیر رایج «واقعبین» شود؟
جنبشها وقتی در دستاوردهای سیاسیشان ناکام میشوند، دیدگاهی که معتقد است: «تغییرات از طریق جنبشهای اعتراضی ممکن نیست»، تقویت میشود. حتی بسیاری از مشارکتکنندگان در جنبش مردد میشوند، یک قدم به عقب بر میدارند و ریل عوض میکنند. اگر در اطراف خود مشاهده میکنید که برخی حامیان مشارکت در انتخابات فعلی ، یکی دو سال پیش برانداز بودند، به همین واقعیت اجتماعی بر میگردد.
مطالعات بر روی جنبشهای اجتماعی و حتی انقلابها نشان دادهاند که از نتایج شکست جنبشها، ظهور قویتر دیدگاهها و گروههای محافظهکارتر است.
بر این اساس -و دلایل دیگر- پیشبینی من از انتخابات پیش رو مشارکت بیشتر طبقه متوسط نسبت به انتخابات اخیر است. محافظهکارتر شدن اصلاحطلبان با استقبال بیشتری روبرو خواهد شد و ۵۵ تا ۶٠ درصد واجدان در انتخابات شرکت خواهند کرد، که بطور مشخص محصول تجربهی طبقه متوسط است؛ تجربهای که میتواند تغییر کند و در انتخابات بعدی رفتار دیگری را تولید کند.
حضور و عدم حضور افراد در انتخابات در نسبت با مسایل مادی و ذهنیای است که به مرور ساخته میشوند.
@AminBozorgiyan
یک روز قبل از انتخابات سال ۱۳۸۴ سرمقاله روزنامه شرق را درباره اهمیت تسخیر دولت نوشتم. یادداشت من در نقد تحریم انتخابات بود. در سالهای پیش ازین مقالات زیادی در نقد اصلاحطلبان نوشته بودم اما میکردم تداوم حضور اصلاحطلبان در نهادهای حکمرانی جا را برای جامعه مدنی باز میکند. آن انتخابات تحریم نشد اما در نهایت احمدی نژاد به ریاست رسید. درک جمعی از سیاست در آن زمان محدود به انتخابات و نظام نمایندگی بود. امروزه هر چند ساختار سیاسی تصلب بیشتری پیدا کرده است اما معنای سیاست در افکار عمومی گسترش یافته است و کمتر کسی دیگر اصلاحات تدریجی را تنها آلترناتيو وضعیت معرفی کند.
انتخابات پیش رو هر نتیجه ای داشته باشد، تخیل سیاسی گسترش یافته و بازی پایان نیافته است.
***
٢۶ خرداد ١٣٨۴/ روزنامه شرق
امين بزرگيان
۱- آنتونيو گرامشى در نقد ديدگاههاى ارتدوكس از ماركسيسم معتقد است، ماركسيستهاى اوليه تحت تاثير جنبش كارگرى و سوسياليستى بيش از آنكه درباره ساخت دولت سرمايهدارى تأمل كنند، به انقلاب و شرايط وقوع آن مىانديشيدند.از نظر ماركسيست-لنينيستها، دولت چيزى جز ابزار خدمتگزار طبقه مسلط نيست و كاركردى جز سركوب طبقات فرودست را به عهده ندارد. در اين رويكرد دولت نهادى غيرمستقل و منشعب از نظام بورژوازى است كه كاملاً تحت سلطه اين نظام قرار دارد و چون در تصرف كامل اين نظام است اساساً اصلاحناپذير است. به طور خلاصه دولت موجود به هيچ عنوان نمیتواند وسيلهاى براى اصلاح اجتماعى باشد. چون در ذات سركوبگر و فاسد است و تنها راه مقابله با اين ذات ايدئولوژيك انقلاب، شورش همگانى و تأسیس دولت پرولتری است.
۲- از ديد گرامشى قدرت دولت هر چند محدود به دستگاه دولت نيست، اما غالباً از طريق دستگاه دولت اعمال مىشود. گرامشى در اين تلقى قائل به يك تفكيك مهم است. تمايز ميان قدرت دولت و دستگاه دولت. گرامشى در نقد ماركسيستهاى اوليه بر اين اعتقاد است كه آنان «قدرت» را داراى يك مركز (center) خاص و راه مبارزه با اين «قدرت» را حمله به اين «مركز» مىدانند. از ديد آنان اين مركز، بىشك «دولت» و شيوه و راه مقابله با آن فروپاشى اين «دولت» از طريق «انقلاب» است. از ديد گرامشى «قدرت» نه در يك مركز بلكه در سطح جامعه پخش است. به عبارتى ديگر «قدرت» نه از يك مركز بلكه از مراكز متعددى اعمال مىشود كه در هر بخش به طور جداگانه «سركوب» مىکند. همين رويكرد است كه توجه گرامشى را از «دولت» به سمت «جامعه مدنى» مىكشاند و منجر به اين مىشود كه وى به تحليل روابط خرد «قدرت» بپردازد. نكتهاى كه بايد در ديدگاه گرامشى به آن بسيار توجه كرد اين مسئله است كه از نظر وى اين قدرتهاى محدود و پراكنده، هر چند سعى مىكنند قدرت خود را از طريق دستگاه قدرت دولت اعمال نمايند اما بىشك مىبايد ميان قدرت دولت و دستگاه دولت تمايز قائل شد. اين سخن بدين معناست كه هرچند قدرت دولت فارغ از مركز عمل مىكند و در سطح اجزاى بسيار و حتى در جامعه مدنى پراكنده است اما به سبب تجميع امكانات سركوب در دست دولت، كنشگران فعال در جامعه مدنى كه همواره سعى مىكنند با اجزاى قدرت دولت در سطح خرد، مبارزه كنند مىبايد همواره به اختلال در دستگاه دولت پرداخته و آن را از گفتمان مسلط تهى كنند.
۳- نتيجهاى كه از ديدگاه گرامشى مىتوان گرفت اين نكته محورى است كه يكى از بهترين و موثرترين شيوههاى تضعيف قدرت دولت، تسخير دستگاه دولت است.اختلال در مهمترين ابزار اعمال قدرت دولت يعنى دستگاه دولت، با تسخير همه يا بخشى از آن به تقويت نيروهاى متضاد منجر شده و از سلطه همه جايى و توان سركوبگرى آن مىكاهد و امكان مبارزه را به سمت وضعيت مطلوب بيشتر مهيا مىكند.
۴- وضعيت ايران در هشت سال گذشته نشان داد تمايز جدى ميان قدرت دولت و دستگاه دولت وجود دارد. نيروهايى فارغ از دستگاه دولت همواره وجود داشتهاند و دارند كه برخلاف ميل دولت با قدرت عمل مىكنند و حتى تا جايى پيش مىروند كه از خود دولت نيز امتياز يا قربانى مىگيرند. راه حل پراتيك طرفداران «تحريم» تحويل دستگاه دولت به قدرت دولت و يگانه و همراه ساختن اين دو است. عينىترين نتيجه اين تلقى، فارغ از رويكردهاى يوتوپياگرايانه افزايش حجم سركوب و جراحات بيشتر سركوبشدگان است.
۵- آلتوسر ديگر روشنفكر برجسته ماركسيست معتقد است ايدئولوژى طبقه حاكم همواره و برخلاف تصور رايج ماركسيستى بدون توسل به خشونت و با همكارى خود سركوبشدگان اعمال مىشود. از نظر وى اين سركوبشدگان هستند كه در مقاطع مختلف تاريخى امكان سركوب را به قدرت مىدهند. سئوالى كه بايد پرسيد اين است كه آيا مىتوان به سبب پايدارى قدرت دولت در ايران به نوع دستگاه دولت بىتفاوت بود؟
@AminBozorgiyan
پینوشت: تکه هایی از این داستان کافکا دو سه روز است مدام به ذهنم میآید و محو میشود. این داستان بهگونهای جادویی و همزمان به وضعیت امروز ایران و فرانسه ارجاع میدهد؛ جاهایی که هستم. استیصال در برابر امر مسلط رسیدن کار به جایی که در انتخابات پیش روی ایران و انتخابات از سر گذشته در اروپا رسیدهاست، جایی که نئوفاشیسم در آستانه تسخیر نهادهای حقوقی است. همه ما هم به تماشا.
@AminBozorgiyan
نوشتهای قدیمی
فرانتس کافکا
چنین پیداست که در دفاع از وطنمان سهلانگاری زیادی شده است. ما تا به حال اعتنایی به این مسأله نداشتهایم و به کسب و کارمان پرداختهایم؛ اما حوادث اخیر نگرانمان کرده است. من در میدان مقابل کاخ امپراتوری، یک کارگاه کفاشی دارم. در گرگ و میش صبح هنوز مغازهام را باز نکردهام که مدخل همه کوچههای منتهی به میدان را پر از افراد مسلح میبینم. اما اینها سربازهای ما نیستند بلکه از قرار معلوم چادرنشینهایی هستند که از سرزمینهای شمال به طرزی که درکش برایم محال است تا به پایتخت، به این پایتختی که فاصلهاش تا مرز بسیار زیاد است، رسوخ کردهاند. در هر حال فعلاً که اینجا هستند، و اینطور که پیداست تعدادشان هر روز بیشتر میشود. به اقتضای سرشتشان در هوای آزاد اردو میزنند، چون از خانه و ساختمان منزجرند وقتشان را به تیز کردن لبه شمشیر و نوک تیر و به تمرین سواری میگذرانند از این میدان ساکت که همیشه با ترس و لرز تمیز نگه داشته میشده طویلهای به تمام معنی ساختهاند.
البته ما گاه و بیگاه سعی میکنیم که از مغازههامان بیرون برویم و لااقل بدترین کثافتها را از میان برداریم ولی این کار روز به روز کمتر صورت میگیرد، چون زحمتمان بیفایده است و علاوه بر این، این خطر را هم دارد که زیر سم اسبهای وحشی بیفتیم یا از ضربه شلاقها زخم برداریم.
حرف با این چادرنشینها نمیشود زد، زبان ما را نمیفهمند. اصلاً خودشان هم زبان بخصوصی ندارند. حرفشان را مثل زاغچهها به هم میفهمانند. این فریاد زاغچهوار دائماً بلند است. راه و رسم زندگی ما برای آنها همانقدر که غیر قابل درک است علیالسویه هم هست. به همین علت است که با زبان اشارات میانهای ندارند. چانهات را هم اگر از جا در کنی و دستهایت را از مفصل جدا کنی، باز هم میبینی که مقصودت را نفهمیدهاند و هرگز هم نخواهند فهمید. اغلب شکلک در میآورند؛ آن وقت است که میبینی سفیدی چشمهاشان جابجا میشود و از دهانشان کف بیرون میزند اما با این کار نه میخواهند چیزی گفته باشند و نه کسی را ترسانده باشند؛ طبیعتاً این طوراند هر چه بخواهند بر میدارند. نمیشود گفت که زور بکار میبرند دست که دراز میکنند آدم کنار میرود و همه چیز را در اختیارشان میگذارد.
از انبار خود من تا به حال چیزهای نخبهای به چنگ آوردهاند. اما وقتی میبینم که قصاب آن طرف میدان، فیالمثل، چه روزگاری دارد، جای شکایتی برایم باقی نمیماند. هنوز بارش را به داخل مغازه نیاورده که میبینی همهاش را قاپیده و بلعیدهاند. اسبهاشان هم گوشت میخورند؛ بارها پیش آمده است که سواری کنار اسبش دراز کشیده، هر کدام یک سر تکه گوشتی را به دندان گرفتهاند و با هم میخورند. گوشتفروش میترسد و جرأت نمیکند که از تحویل گوشت دست بردارد و ما که به جریان واردیم، پول روی هم میگذاریم و کمکش میکنیم. آخر اگر چادرنشینها گوشت گیرشان نیاید معلوم نیست چه فکرهایی به سرشان بزند؛ البته اگر هر روز هم گوشت گیرشان بیاید باز هم معلوم نیست چه فکرهایی به سرشان خواهد زد.
این اواخر قصاب فکر کرد میتواند دست کم زحمت کشتار کردن را به خودش ندهد و صبح که شد یک گاو زنده را به مغازه آورد. این کار را دیگر نباید تکرار کند. اگر اشتباه نکرده باشم من یک ساعت تمام ته کارگاهم تخت روی زمین دراز کشیده بودم و همه لباسها و لحافها و بالشها را روی سرم انباشته بودم فقط برای اینکه نعره گاو را نشنوم که چادرنشینها از هر طرف رویش افتاده بودند تا با دندان، تکههایی از گوشت گرمش را پاره کنند. من تا مدتی بعد از آنکه سر و صدا خوابیده بود هنوز جرأت نمیکردم بیرون بروم؛ خسته مثل سیاهمستهای دور خمره شراب، کنار پسماندههای گاو افتاده بودند. درست در این وقت بود که گمان میکنم خود امپراتور را پشت یکی از پنجرههای کاخ دیدم؛ در موارد دیگر هرگز به اتاقهای بیرونی کاخ نمیآید همیشه در درونیترین باغ کاخ روز میگذراند. اما این بار دست کم به نظر من این طور میآمد پشت یکی از پنجرهها ایستاده بود، سرش را پائین انداخته بود و جنجال جلو قصرش را تماشا میکرد.
همه ما از خودمان میپرسیم عاقبتش چه خواهد شد؟ این رنج و عذاب را تا کی باید تحمل کرد؟ کاخ امپراتوری چادرنشینها را به این جا کشانده است ولی نمیداند چطور آنها را بتاراند. دروازه را همانطور بستهاند. نگهبانها که پیش از این همیشه با شکوه و جلال به داخل و خارج کاخ قدم میرفتند از پشت پنجرههای میلهدار تکان نمیخورند. نجات وطن به ما پیشهورها و کاسبها محول شده است؛ ولی ما برای چنین تکلیفی ساخته نشدهایم؛ هرگز هم داعیه قابلیتش را نداشتهایم. سوتفاهمی در میان است که نابودمان خواهد کرد.
@AminBozorgiyan
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.