سان‌رایز

اگه بخوام صادقانه بگم، همیشه این احساسو می‌کنم که چیز جالبی برای گفتن ندارم.

اشکا به یه دلیلی می‌ریزن؛ اونا قدرت تو هستن نه ضعفت.

ولی من هواتو دارم.

تو گم شدی؟

به مامانم گفتم داری میای آلوچه بخر. گفت حال نداشتم برم بازار عوضش بستنی خریدم واست:))

اتفاقای بزرگ خوب تو زندگیم نمیفته. راکده، همیشه همین بوده، دلم یه چیز خوب و درست حسابی می‌خواد. چیه آخه این کثافتی که سال‌هاست توشم

نگهش می‌دارم اگه یه روز خونه دار شدم توش چیزای خوشمزه می‌ریزم و لذت می‌برم و یاد این بچه میفتم. احتمالا اون‌موقع دیگه واسه خودش خانومی شده باشه. آخی:))))

یکی از بچه‌ها امروز واسم ظرف کادو آورد:)))) حس یه زن خونه دار رو داشتم موقع دیدنش.

گدایی محبت.

یه گوشه از قلبم تا همیشه واسه تو میمونه.