☠ عروس ارواح ☠
241
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
تسخیر سری سوم قسمت پنجم
دوستان اگه دوست داشتین پست رو share کنید 😉❤
#ترسناک
#جن
#روح
👻. @arvah0_chanel ☠
130873859_204492661346524_2512559193651883457_n.mp46.18 MB
تسخیر سری سوم قسمت چهارم
دوستان اگه دوست داشتین پست رو share کنید 😉❤
#ترسناک
#جن
#روح
👻. @arvah0_chanel ☠
131076964_1066111990533511_6072528286624750875_n.mp47.75 MB
تسخیر سری سوم قسمت سوم
دوستان اگه دوست داشتین پست رو share کنید 😉❤
#ترسناک
#جن
#روح
👻. @arvah0_chanel ☠
10000000_446903836712897_907076421725039021_n.mp49.06 MB
#پارت_۸
🔥🎭 عروس ارواح 🔥🎭
مشت آرومی به شکمش زدم و گفتم:
-کثافت !
از کنارش رد شدم که برم سمت در و رودتر از کلاس خارج بشم که کارمون نرسه به سکس اما اون مچ دستم رو گرفت و با نگه داشتنم گفت:
-کدومش؟ اولی یا دومی!؟
ایستادم و به صورت جدیش نگاهی انداختم.
من کشته مرده ی همین جذابیت و جذبه اش شده بودم. لبخند زدم و گفتم:
-دومی رو که بیشتر دوست دارم ولی فعلا اولی...
تو گلو خندید و بعد گفت:
-شرطم اینه بعداز آخرین کلاس بریم خونه ی ما!
از پیشنهادش جا خوردم.ما تازه یکماهی میشد که باهم دوست شده بودیم و حالا اینکه بخوام به این زودی برم خونشون اونم با ریسک پذیرفتن دیده شدن توسط خونوادش یکم حس ناخشوایندی بهم دست میداد.
سرمو تکون دادم و گفتم:
-نه آرون فکر خوبی نیست...
دست به کمر تماشام کرد و گفت:
-تو دلت نمیخواد به جای خلوت و آروم یکم باهم وقت بگذرونیم!؟
مردد و باتردید جواب دادم:
-چرا دلممیخواد ولی....ولی اگه خانواده ات مارو باهم دیدنچی!؟
لبخند مرموزی زو و گفت:
-نمیبینن...میریم واحد ما که خالیه...هومم!؟ قبول
تسخیر سری سوم قسمت دوم
دوستان اگه دوست داشتین پست رو share کنید 😉❤
#ترسناک
#جن
#روح
👻. @arvah0_chanel ☠
10000000_824672521440516_7237048540218601333_n.mp48.39 MB
تسخیر سری سوم قسمت اول
دوستان اگه دوست داشتین پست رو share کنید 😉❤
#ترسناک
#جن
#روح
👻. @arvah0_chanel ☠
129932780_297241411648290_4668712724982294206_n.mp46.66 MB
#پارت_۷
🔥🎭 عروس ارواح 🔥🎭
دستهامو رو قفسه ی سینه اش گذاشتم و گفتم:
-آرون...بریم...نمیخوام مشکلی پیش بیاد و کار به حراست و اخراج
بکشه!
نمیدونم چرا اینقدر خونسرد بود.چرا من ترس داشتم اما اون نه.
البته اون کلا همیشه همین مدلی بود.آروم،مغرور،مبهم ولی باجذبه... و از نظر من شیرینتر از عسل ترین پسر کلاس و دانشگاه!
نگاهی به میز استاد انداخت و گقت:
-بنظرت جون نمیده تو روی اونپیز دراز بکشی و من یکم کلوچه بخورم!؟
با این حرفش حس کردم یه مایع داغ و لزجی تو واژن*م جمع شده.پاهامو قفل کردم که سررزیر نشه و بعدهم جواب دادم:
-جون میده اما نه توی دانشگاه...بریم آرون من نگرانم یه نفر مارو باهم اینجا ببینه!
نفس عمیقی کشید و بعد انگشتای کشیده ی دستشو لای موها عقب و جلو کرد و گفت:
-باشه ولی شرط داره!
چشمامو واسش تو کاسه چرخوندم و گفتم؛
-جناب آقای آرون فتوحی کلاس درس جای اینکارا نیست!
اونم واسم چشم درشت کرد و مثل خودم با لحنی مثلا جدی و ترسناک گفت؛
-سرکار خانم اناشید سماوات یا شرطمو قبول میکنی یا همینجا میکنمت.کدومش!؟
مشت آرومی به شکمش زدم و گفتم:
-کثافت !
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.