cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

اسپینوزا و فلسفه

«تمامی لعنت‌های نوشته شده در قانون بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد ... .» بخشی از تکفیرنامه‌ی اسپینوزا از سوی سران کنیسه‌ی آمستردام ارتباط با من: @Chia_MS

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
2 854
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
«چگونه است که افراد در مسند قدرت، در هر حوزه‌ای که باشند، نیاز دارند که ما را دچار غم کنند؟ انفعال‌های حزن‌آمیز چون یک ضرورت. القای انفعال‌های حزن‌آمیز برای اعمال قدرت ضروری است. اسپینوزا در رساله الهیاتی-سیاسی می‌گوید که کشیش و حاکم، هر دو، به اندوه سوژه‌ها نیاز دارند، و این بیانگر ارتباط ژرفی میان کشیش و حاکم است. در اینجا به خوبی در‌می‌یابید که غم در معنایی گنگ به کار نمی‌رود، او غم را در معنای دقیقی که به آن داده بود به کار می برد: غم حال‌مایه [عاطفه]* است از آن حیث که مشتمل بر کاهش توان عمل کردن است.» @Spaph * پیمان غلامی و ایمان گنجی در رساله سیاسی، عاطفه را بهترین معادل برای affect می‌دانند که محسن جهانگیری نیز از آن استفاده کرده است. اما برای ساختن مشتق مناسب در زبان فارسی از «تأثیر» استفاده می‌کنند. ژیل دلوز، جهان اسپینوزا، ترجمه حامد موحدی، نشر نی.
إظهار الكل...
گرامر انبوه خلق پائولو ویرنو - ترجمۀ: امین کرمی 📎 من بر این باورم که مفهوم «انبوه خلق»، در تقابل با مفهوم آشناتر «مردم»، ابزاری است تعیین ‏کننده برای هرگونه تحلیل دقیق فضای عمومی معاصر. وقتی داریم فرم‏های حیات مشترک و روح همگانی را در دولت‏های بزرگ تازه تأسیس توصیف می ‏کنیم، دیگر نه از «انبوه خلق» بلکه از مردم سخن می ‏رانیم. اما نیاز داریم بپرسیم که آیا امروزه، در پایان چرخه ‏ای طولانی، باری دیگر آن مناقشۀ قدیمی سر باز نکرده است؛ آیا امروزه، حال که نظریۀ سیاسی عصر مدرن دستخوش بحرانی است ریشه‏ ای، این مفهوم شکست ‏خوردۀ پیشین سرزندگی فوق‏العاده ‏ای از خود نشان نمی ‏دهد و بدین‏سان انتقام پرشور خویش را نمی ‏ستاند؟ @Spaph
إظهار الكل...
4_5883060513444724933.pdf1.76 KB
گرامر انبوه خلق پائولو ویرنو - ترجمۀ: امین کرمی 📎 من بر این باورم که مفهوم «انبوه خلق»، در تقابل با مفهوم آشناتر «مردم»، ابزاری است تعیین ‏کننده برای هرگونه تحلیل دقیق فضای عمومی معاصر. وقتی داریم فرم‏های حیات مشترک و روح همگانی را در دولت‏های بزرگ تازه تأسیس توصیف می ‏کنیم، دیگر نه از «انبوه خلق» بلکه از مردم سخن می ‏رانیم. اما نیاز داریم بپرسیم که آیا امروزه، در پایان چرخه ‏ای طولانی، باری دیگر آن مناقشۀ قدیمی سر باز نکرده است؛ آیا امروزه، حال که نظریۀ سیاسی عصر مدرن دستخوش بحرانی است ریشه‏ ای، این مفهوم شکست ‏خوردۀ پیشین سرزندگی فوق‏العاده ‏ای از خود نشان نمی ‏دهد و بدین‏سان انتقام پرشور خویش را نمی ‏ستاند؟ @Spaph
إظهار الكل...
4_5883060513444724933.pdf1.76 KB
Photo unavailableShow in Telegram
تصادفی نیست که تفکرِ اسپینوزا در نظرِ هگل «نفیِ ماسوا» جلوه می‌کرد، چرا که هگل کارگزارِ بزرگِ بورژوازی بود! هگل به درستی می‌بیند که نیروی تولیدیِ جوهرِ اسپینوزا، بنیانِ مطلقِ فلسفه‌ی مدرن است: «اندیشه باید اول تکلیفِ خود را در قبالِ اسپینوزیسم مشخص کند؛ پیروِ اسپینوزا بودن، سرآغازِ ضروریِ تمامیِ فلسفه است». [هگل، درس‌های فلسفه‌ی تاریخ، ۲۵۷] از سوی دیگر، بدان سبب که اسپینوزا بر موضعِ نیروی تولیدگر پافشاری می‌کند، بدان سبب که تسلیمِ بازیِ تلخِ وساطت نمی‌شود، هگل چاره‌ای ندارد جز اینکه به نتیجه‌ای منفی برسد: «اسپینوزا در ۲۱ فوریه‌ی ۱۶۷۷ درگذشت، در سنِ چهل و چهار سالگی. علتِ مرگش استنشاق [گردِ شیشه] که مدت‌ها گریبان‌گیرش بود؛ و این همخوان با نظامِ فلسفیِ او بود، که بر اساسِ آن هر جزئیت و فردیتی در جوهرِ واحد منحل می‌شود و از بین می‌رود». [هگل، درس‌های تاریخ فلسفه، ۲۵۴] @Spaph آنتونیو نگری، نابهنجاری وحشی، ترجمه سروش سیدی
إظهار الكل...
این مقاله یکی از مهمترین متن‌های معاصر، از دکتر مونز لئارک (Mogens Lærke)، در موردِ تئوریِ ذات‌ها نزدِ اسپینوزاست. کارِ ترجمه‌ی این مقاله، به دلیلِ کمبودِ فرصت، شش ماهی به طول انجامید. صفر تا صدِ ترجمه و ویرایش و تدوینِ پی.دی.اف با خودم بوده است، و امیدوارم برای علاقه‌مندان به #اسپینوزا مفید باشد. مقاله‌ی دیگری نیز از #مونز_لئاک ، درباره‌ی اسپینوزا، در دستِ ترجمه دارم که پس از اتمام، آن را هم در اختیار علاقه‌مندان قرار خواهم داد. ترجمه تقدیم به همسرم است.
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
«اسپینوزا مردم را به شکل بسیار بسیار زیبایی می‌بیند. حتی زیباتر است وقتی اعتراض‌هایی را که مردم به او وارد کردند در نظر می‌گیریم، مثلاً هگل کودن. وقتی هگل علیه اسپینوزا می‌گوید ″آه، او هیچ وقت چیزی از کار امر منفی نفهمید″، این عالی‌ست، کار امر منفی کپه‌ی مدفوع است. نه اینکه او نمی‌فهمید، خیلی خوب هم می‌فهمید. کار امر منفی یا شورهای غمگین آن‌هایی هستند که قدرت تأثیر پذیری را در شرایطی که قدرت کنش‌گری لزوماً کاهش می‌یابد محقق می‌کند.» @Spaph ژیل دلوز، نام‌های تاریخ و نه نام‌های پدر، زهره اکسیری و پیمان غلامی
إظهار الكل...
«حقیقت یا ایده‌های حقیقی به موجب صحت‌شان واجد هیچ‌گونه قدرت اضافه‌ای نمی‌شوند. حقیقت در مقام حقیقت واجد هیچ‌گونه نیروی بخصوصی نیست. مطابق واژگان تفسیری آلتوسر حقیقت قسمی ″ژلاتین″ نیست. ایده‌های حقیقی به هیچ وجه قوی‌تر و مؤثرتر از ایده‌های مهمل سوبژکتیویته‌ها را در کنترل نمی‌گیرند یا خود را بر آن‌ها تحمیل نمی‌کنند. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ چگونه فیلسوفی عقل‌گرا ردعا می‌کند که حقیقت ناتوان است؟ من بر این عقیده‌ام که ایده‌ها هر چقدر هم واضح و متمایز باشند نمی‌توانند بدون وجود محیطی مساعد و بارور در ذهن ریشه بدوانند‌. ایده‌های حقیقی به منظور احتراز از این‌که ایده‌های مخالف آن‌ها را در هم بکوبند، به ایده‌های موافق دیگری نیاز دارند که آن‌ها را سرپا نگه دارد.» @Spaph از مقاله‌ی «بازطبیعی‌سازی ایدئولوژی: اکوسیستم ایده‌ها از نظر اسپینوزا» نوشته‌ی #هاسانا_شارپ ترجمه‌ی #فواد_حبیبی و #امین_کرمی از مجموعه‌ی #بارگذاری_مجدد.
إظهار الكل...
هر یک‌ از ما ماشینی هستیم که واقعیت را تولید می‌کند، هر یک از ما ماشینی هستیم که «می‌سازد». امروز دیگر پیامبری وجود ندارد، دیگر کسی نیست که در بیابان‌ها موعظه‌گری کند و جماعتی را به‌وجود آورد و بسازد. فقط «مبارز» یا به عبارتی کسی وجود دارد که فقرِ جهان را به‌طور کامل تجربه می‌کند و اَشکالِ نوینِ بهره‌کشی و اَشکالِ نوینِ رنج را شناسایی می‌کند و فرایندهای آزادسازی را بر این اساس سازمان می‌دهد و در آن‌ها شرکت می‌کند. @Spaph - آنتونیو نگری
إظهار الكل...
إظهار الكل...
پرواز، خروج و برساختن امر مشترک با آنتونیو نگری

13/ تیر/ 1400 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، الهه شمس: کتاب «آنتونیو نگری: مدرنیته و انبوه خلق» مواجهەای تمام عیار، ژرف و فکورانه با آثار نگری را فراهم می‌سازد و همه چیز، از آثار اولیه وی در باب هگل و كانت تا مباحث سیاسی اخیر در باب امپراتوری، را پوشش می‌دهد. علاوه بر پرداختن به آثاری که هنوز به انگلیسی ترجمه نشده، نقطه قوت اصلی کتاب حاضر شیوه‌ای است که بدان طریق سیاست و فلسفه را با هم تلفیق می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه نگری از رهگذر فلسفه درگیر سیاست می‌شود و به چه نحو از مجرای سیاست به فلسفه می‌پردازد.…

«نتیجه‌ی این حقیقت که خدا هیچ چیز به جز طبیعت نیست و این که این طبیعت حاصل جمع نامتناهی تعدادی نامتناهی از صفاتی موازی است، فقط این نیست که هیچ حرفی برای گفتن درباره ی خدا نمی‌ماند، بلکه این هم هست که هیچ حرفی برای گفتن درباره‌ی مشکل بزرگی باقی نمی‌ماند که کل فلسفه‌ی غرب را از ارسطو تا، بالاخص، دکارت به خود مشغول داشته است: مسأله‌ی معرفت، و همبسته‌ی دوگانه‌ی آن، یعنی سوژه و ابژه یا عالم و معلوم. این مرافعه‌های بزرگ، که این همه بحث برانگیخته‌اند، به هیچ کاهش می‌یابند. هومو کوگیتات، ″انسان فکر می‌کند″، همین و بس؛ این مشاهده‌ی یک واقع‌بودگی است، واقع‌بودگی ″این همین است که هست″، واقع بودگی قسمی es gibt که پیش از هایدگر مطرح شده است و واقع‌بودگی اتم‌های فروآینده‌ی ایپکورس را به یاد می‌آورند. فکر چیزی نیست جز توالی حالات صفت ″فکر″، و ما را نه به یک سوژه یا ذهن شناسنده، بلکه چونان که توازی خوب ایجاب می‌کند، به توالی حالات صفت ″بعد″ ارجاع می‌دهد.» لویی آلتوسر در مقاله‌ی «جریان زیرزمینی مواجهه» از کتاب نام‌های سیاست @Spaph هستی همان است که هست. این چیزی است که توجه آلتوسر را به خود جذب کرده است. از فلسفه چه می‌ماند اگر هم خدا و هم معرفت‌شناسی را از آن بگیریم؟ «خلأ»! این پاسخی است که آلتوسر از خلال آرای اسپینوزا به ما می‌دهد.
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.