cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

رمان عشق اشتباهی

رمان فول هیجانی و جذاب به قلم #Aroma🤩 #عاشقانه_انتقامی در حال تایپ: 🍃عشق اشتباهی 🍃به جرم زن بودن 🎈رمان به اسم نویسنده ثبت شده و هرگونه کپی‌برداری #پیگرد_قانونی دارد . https://t.me/c/1358265255/4 : پارت اول زاپاس: @ostadekhase #لفت_نده ، #میوت_کن :)

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
239
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

🧡
إظهار الكل...
..
إظهار الكل...
#عشق_یک_فاحشه🔥💦 #پارت_72نبود_بلف 😳❌ پارت واقعی آوردن برات 🔥🔞 زیر پالتو یه #پیرهن سرخآبی کوتاه تا پایین کونم و یه #جوراب شیشه ای تا زانو بود. قبل اینکه #پیراهن مورد علاقه‌مو جر بده خودم درش آوردم و دستم سمت #جورابم رفت که گفت: - نمی‌خواد اونو دربیاری فقط #سوتینو #شورتتو دربیار... لبم و با #ناز گاز گرفتم و کاری که خواست و انجام دادم. #بعد از مکثی خواست سمتم بیاد که دستم و به معنی نیا بالا بردم و با #عشوه دستم و سمت #کصم بردم؛ می‌خواستم دیونش کنم پَس انگشت #فاکم و بهش نشون دادم؛ وقتی چشماش خمار شد تک خنده ای کردم و انگشتم و #خیس کردم و لای #پاهام کشیدم که طاقت نیاورد و... اوووفف بیا بمب این روز های مجازی و بخون 👆♨️ https://t.me/joinchat/AAAAAFJu_oE8qBRRAFld_A
إظهار الكل...
🔞عـشـق یڪ فاحـشــه💦

#بچه.مچه.جویین.نشه❌ از درد ک‌ونم هی ناله کنم التماس کنم تو وحشی تر شی همشو بکنی توم🤤🙈🙈💦 99.8.24👅💦

#عشق_یک_فاحشه🔥💦 https://t.me/joinchat/AAAAAFJu_oE8qBRRAFld_A پسره تویه مهمونی به دختره تجاوز میکنه😱🔥 پارت واقعی رمان سرچ کن نبود بلف😡❌ #پسری دستمو کشید و شروع کرد #بوسیدنم؛ بدون وقفه #میبوسیدم. رو #گردنم #بوسه میذاشت و همون طور دستش ممنوعه هامو لمس میکرد. دستش رو #ک*صم از روی #شرت در حال حرکت بود. با همین #حرکتش انگار زیر #تنم خالی شد و پسر #بغلم کرد و برد طبقه ی بالا... از روی #گردنم ادامه داد به #بوسیدن و #پیراهنمو تو تنم #جر داد... با هر حرکتش انقدر #تحریک میشدم که #کمرم #ناخودآگاه بالا میرفت بعد خودمو #میکوبوندم به تخت. #سینه ها و #لیپل* سمت #چپمو انقدر خوب میخورد؛ که فکر میکردی یه #نوزاده که داره #شیرتو #میمکه! #انگشتش بدون وقفه رو #واژنم در حال فعالیت بود. یه دست دیگش هم #سینه ی #راستمو گرفته بودکه..... اخ عااالیه رمانش با هر پارتش ابت میاد🤤💦🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFJu_oE8qBRRAFld_A
إظهار الكل...
#برده‌جنسی‌ای‌که‌به‌رییسش‌التماس‌میکنه‌دونفری‌بکننش❌💦 #رابطه‌های‌داغ‌و‌عاشقانه‌دوپسرعمو‌با‌یک‌دختر🔞♥️ از روی #شورت به #مردونگی‌کلفتش لیسی زدم و #التماس کردم _رییس خواهش می کنم #پردمو بزنین و #ک‌صمو جر بدین... با پاش #س‌ینه های #آویزونمو که وزنه های صد گرمی بهشون وصل بود مالوند و گفت _اگه می خوای #ک‌صتو جر بدم یه #شرط داره! باید #همزمان به پسر عموم کوروش هم #سرویس بدی! ما همیشه #دونفری #ک‌ص‌می‌کنیم. از فکر این که #دوتامردونگی‌کلفت توی #سوراخام #تلمبه بزنن #خیس شدم و تند تند قبول کردم که #شورتشو دراورد و منو روی #مردو‌نگی #شق‌ شده اش نشوند. سیلی ای به #ک‌و‌‌نم زد و بلند گفت _کوروش بیا بذار تو #ک‌و‌‌نش... #ج‌نده می خواد #دوکیره جر بخوره! با #فرورفتن ناگهانی #دوتامردونگی توی #سوراخام ناگهان شروع کردم به 🔞💦💦 #نوبتی‌توی‌کص‌و‌ک‌ونش‌تلمبه‌میزنن🔥❌ https://t.me/joinchat/QU8EtBU5q3ekehQM
إظهار الكل...
#توی‌دهن‌و‌کص‌دختره‌می‌شاشن🔞💦 #سرگذشت‌واقعی‌دختری‌که‌به‌بردگی‌فروخته‌میشه💯 دانیال زنجیر #قلاده ام رو کشید که #مردو‌نگیشو توی دهنم کردم و با ولع براش #سا‌ک زدم. در حالی که با هر #تل‌مبه کوروش توی #ک‌صم #مردو‌نگی دانیال تا ته #حلقم می رفت گفتم _جرررممم بدین... من #جنده شمام... من #سگ شمام... کوروش #سینه های #گنده‌آویزونم رو که با هر #تلمبه تاب می خوردن تو دستاش گرفت و محکم مالوند‌. سیلی ای به #کو‌نم زد و گفت _آفرین #سگ خوب! اگه خوب #ک‌ص بدی قول میدم به جای #غذای‌سگ بهت گوشت بدم. دانیال تک خنده مرموزی سر داد و چشمکی به کوروش زد. قبل این که با خودم بیام ناگهان دو نفری توی #ک‌صم و دهنم #شا‌شیدن و ❌💦 https://t.me/joinchat/QU8EtBU5q3ekehQM #دختره‌رو‌مجبور‌میکنن‌ادرارشونوبخوره‌تا‌پول‌بیشتری‌بهش‌بدن🔞💦
إظهار الكل...
#بی_دی_اس_ام💦💦💦💦💦🔥 با دیدنش که از #ترس مثله بید #می‌لرزید #لذت تموم وجودشو گرفت. #شلاق چند رشته‌ایش رو بداشت و به سمتش رفت روی #چشمش چشم بند گذاشته بود و به #دهنش #گگ بسته بود. #شلاقو بالا برد و چند بار باهاش هوا رو #شکافت و وقتی مطمئن شد #دختر به قدر کافی #ترسیده #شلاقو بالا برد و محکم روی #سینه‌های #برهنه‌ش فرود اورد. دختر از #درد به خودش #میپیچید و تکون #می‌خورد، ولی این ها #مستر #خشن رو به روشو نه تنها #اروم نمی‌کرد بلکه #جری‌ترش می‌کرد. با شلاقش انقدر به #سینه‌های #بزرگش ضربه زد که #خون از #پوستش بیرون زدو روی زمین #قطره های #خون دیده شد، اینبار به سمت دستگاه #وکیوم رفت و بعد از برداشتنش #محکم اونو روی #ک.ص دختر گذاشت...... 👇👇👇👇👇پارت امروز👇👇 https://t.me/joinchat/AAAAAFKoLZT9eWSUt8Y5GQ
إظهار الكل...
اجـبـ🔥ـار زنـــدگــی

رهایم نکن اجبار زندگی من..! ژانر : #ارباب_برده و #صحنه_دار #پرماجرا #عاشقانه پارت گذاری یک روز در میان به قلم : Tara لینک کانالمون: @ejbar_novel

انگشت #فاکشو توی سوراخم #کسم کرد که نفسم رفت _ چقد خیسه ... نالیدم:خواهش میکنم نکن نیشخندی زد محکمتر توی #کسم فشارش داد صدای آخم توی آسانسور پیچید .ضربه ای به #کونم زد : تکون نخور ! انگشتاش توی سوراخ #ک‌صم بود به حرکت در آورد چنگی به بازوش زدم آه و نالم تمام فضای آسانسور رو گرفته بود سرشو خم کرد #لای‌پاهام که ....👅💦 #سکس‌توی‌آسانسور 👅🔞💦💦💦💦 https://t.me/joinchat/AAAAAFKoLZT9eWSUt8Y5GQ
إظهار الكل...
اجـبـ🔥ـار زنـــدگــی

رهایم نکن اجبار زندگی من..! ژانر : #ارباب_برده و #صحنه_دار #پرماجرا #عاشقانه پارت گذاری یک روز در میان به قلم : Tara لینک کانالمون: @ejbar_novel

ارباب #خشن و عصبی #برده ی بیچاره شو #داغ میکنه😱 اولین قطرات روی ستون فقراتم بود و ناله ای از #سوزشش بیرون دادم و اون آروم آروم #شمع رو به پایین تر میبرد.قطرات داغش روی بدنم سُر میخوردن و تا قبل از منجمد شدنشون تنمو #میسوزوندن. به گودی کمرم رسید دیگه ناله هام تبدیل به #جیغ شده بود و اون به این #سوزش اکتفا نمیکرد. یه دستشو روی لبه #باسنم گذاشت و از هم بازشون کرد نفسم تند شد و وقتی قطرات رو نزدیک #سوراخم میکرد نفسمو توی سینه حبس کردم. از #درد به خودم پیچیدم و فکم اسیر دست بزرگش شد... از فشاری که به فکم میداد احساس میکردم الان که استخونم بشکنه کنار گوشم غرید خفه شو نشنوم صدات سگ #کثیف #خفه خون گرفتم و لبه های #باسنم بیشتر باز کرد ته شمع و توی #سوراخم فشار داد و گفت جم نمیخوری تا این شمع کامل اب بشه اگه خاموش بشه پوست #تنت و میکنم و ازش یه تابلو میسازم میشناسی که منو؟ #ارباب #برده این رمان کاملا بر اساس واقعیت نوشته شده ارباب این رمان زندگیش و نوشته🔞🔞🔞🔞🔞 محدودیت سنی🔞🔞🔞🔞🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAExXA_vZgxUEJhDp4w
إظهار الكل...
❌واحــد شمــاره هشــت❌

🔥 شرح زندگی نویسنده در یک رابطه B_D_S_M🔥 ( صحنه های این رمان در گذشته رخ داده است ) نویسنده : #مسعود Id : @masoud_va8 Wattpad :

https://my.w.tt/lrD9RjCDOZ

Instagram : http://www.instagram.com/vahed_shomare8

+ #لباساتو دربیار - اما آقا... + دربیاااار فریادش تکون شدیدی به من داد و دونه دونه لباسامو درآوردم و کف #پاهام روی زمین نسبتا سرد اونجا قرار گرفت و بی اختیار #لرزشی به بدنم افتاد که ارباب هم متوجهش شد + هنوز برای لرزیدن زوده  #زنجیر رو از سقف به پایین کشید و صدای زنجیرها مثل #جیغ بلندی گوشمو پر کردن و مچ های دستمو بالای سرم برد و #زنجیر رو به دورش بست و با یه میله #قفل کرد. #ارباب خشنی که حالا #نویسنده شده #رمان زندگی دختری به نام #نگین
إظهار الكل...
⛔ افراد با روحیه حساس وارد نشوند ⛔
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.