cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

فلسفه‌سنج

گامی کوچک با هدف آسیب‌شناسی و بهبود وضعیت فلسفه در ایران

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
579
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

❇️ شما هم علاقه‌مندید، همه علاقه‌مندند! در این ویدئو، مصاحبه‌کننده می‌گوید برخی نزدیکان رئیس‌جمهور سابق، هم‌صحبتی با او را همچون هم‌صحبتی با هگل می‌دانند. معجزۀ هزارۀ سوم در تأیید علاقه‌اش به فلسفه از مثالی استفاده می‌کند ...
إظهار الكل...
❇️ حکایت فیل‌هایی که دانشگاه ما هوا می‌کند! مالک حسینی، استاد فلسفه در دانشگاه آزاد اسلامی، در متنی به انتقاد از روند جاری دفاع از رساله‌های دکتری و ترفیع و ارتقای اعضای هیئت علمی این دانشگاه پرداخته است. ✅ حسینی نوشته است: «برخی مدیران پژوهش همین دانشگاه – با استفاده از اختیارات شخصی خود! – اصرار پشت اصرار دارند که دانشجویان به ذکر این مشخصات اکتفا نکنند و اسم دانشکده را هم در مقالۀ مستخرج از رسالۀ خود بیاورند! آخر، چرا امتیاز بالارفتن «رنکینگ» فقط نصیب دانشگاه شود و دانشکده بی‌بهره بماند؟ رنکینگ است که اهمیت دارد، وگرنه دانشکده مثلاً چه احتیاجی به قرائت‌خانه‌ای کوچک دارد تا دانشجویان جایی برای مطالعه در اوقات آزادشان داشته باشند؟ بله، فقط قرائت‌خانه؛ در زاید بودن کتابخانه برای دانشکده که تردیدی نیست!». ✅ نوشته‌ی مالک حسینی را در اینجا بخوانید: https://3danet.ir/university-malek-hosseini/
إظهار الكل...
نوشتار مالک حسینی با عنوان «حکایت فیل‌هایی که دانشگاه ما هوا می‌کند!» • صدانت

تا همین شهریور کرونایی، وضع دانشجویان دکتری ما از این قرار بود که باید پذیرش یک مقالۀ علمی‌پژوهشی (از این به بعد: عپ) می‌گرفتند...

با اینکه چندین نوشته و کتاب از آرامش دوستدار تاکنون خوانده و يا آنها را به شکل طولی تورق کرده ام اما هيچ وقت انگيزه ای برای نقد آنها نداشته ام. به این دلیل که تأثیر کتاب ها و افکار او را محدود و زودگذر می دانم. يک دليلش آشنایی من با نسل جديد آشنايان و متخصصان فلسفه و تفکر غرب در ایران است. این نسل که در آنها متخصصان برجسته و زبان دان بسيار است به خوبی می توانند تاریخ تفکر در غرب را که از سوی دوستدار به عنوان تفکر اصیل در برابر دین خویی غیر متفکرانه ایرانی و اسلامی تبلیغ می شود مورد نقد و ارزیابی قرار دهند و داوری های دوستدار را به سادگی فاقد مبانی و آثار ماندگار بدانند. بنابراین بی جهت در برابر ادعاهای دوستدار دستپاچه نخواهند شد. الآن نسلی داريم از فلسفه خوانده ها در ايران که بسيار بهتر از آرامش دوستدار فلسفه غرب را می شناسند و آثار برجسته ای ترجمه و تألیف می کنند. از ديگر سو آثار اسلامشناسان غربی که در اصل تفکر نقدی خود را وامدار سنت های تفکر در غربند امروزه بيش از هر وقت دیگری در ايران مورد خوانش و بررسی قرار می گيرد؛ سهل است خيلی از آنها در اين رشته مساهماتی جدی دارند. اين آثار را می خوانند؛ ترجمه می کنند؛ تحليل می کنند و حتی خود بخشی از این سنتند. بنابراین به نیکی می دانند که تفکر و تمدن اسلامی تا چه اندازه مورد ستایش اسلامشناسان غربی است؛ آنان ارزش ميراث عقلی و فکری و نوشتاری معتزله و فلاسفه اسلامی و اصوليان را به خوبی می دانند و بنابراين برای سخنان آرامش دوستدار که تخصصی در اين زمينه ها ندارد طبعا نمی توانند اهميتی قائل باشند. بدین ترتیب آرامش دوستدار بیشتر برای خوانندگانی ممکن است آثارش جذاب به نظر برسد که دست کم در شمار اين دو گروه دانشوران پيشگفته نيستند. https://t.me/azbarresihayetarikhi
إظهار الكل...
📝 تجارت علمی! در حیاط دانشگاه بودم که خانم و آقای میانسالی به من نزدیک شدند. خانم گفت که دو مقاله نوشته است و از من می‌خواهد در انتشار آنها «مساعدت» کنم و نیازمند «اکسپت» یا پذیرش است تا بتواند دفاع کند. کمی گفت‌وگو کردیم و توضیح دادم فرآیند ارسال و داوری مقالات چگونه است. بعد پرسیدم که اگر مقاله فرستاده باشید، من بلافاصله برای داوری ارسال می‌کنم. خانم گفت که هنوز مقاله را ارسال نکرده و خواستار «مساعدت» من است. تصورش از سردبیر، یک خان سنتی بود که هرگونه بخواهد در میان «رعیت» خود عمل می‌کند. گفتم که من به شیوه دیگری عمل می‌کنم و مقالات را برای داوران می‌فرستم و پس از تایید آنها برای چاپ اقدام می‌کنم. گفت: «ولی بالاخره شما سردبیر مجله هستید!» توضیح دادم که وظیفه من در مقام سردبیر چیست و گفتم عمده کسانی که این روزها مقاله علمی پژوهشی می‌نویسند و مصداق «فقط بلدم مقاله علمی پژوهشی بنویسم» هستند (فصلنامه نقد کتاب اخلاق، علوم تربیتی و روانشناسی، شماره 3-4، بهار و تابستان 1395)، برای رفع مشکل شخصی خودشان مقاله می‌نویسندیا خواستار دفاع از رساله خودشان هستند، یا برای جذب از سوی دانشگاه به مقاله علمی پژوهشی نیاز دارند یا برای ارتقا و کسب مرتبه علمی. آن خانم گفت: «می‌شود ما مساعدتی به مجله کنیم و پذیرش بگیریم؟» متوجه نشدم مقصودش چیست، اما حدس زدم که می‌خواهد پول نقد بدهد. گفتم: «ما جز هزینه داوری و پس از تایید، هزینه ویرایش و نشر پولی دریافت نمی‌کنیم.» بعد گفت می‌خواهم مطمئن شوم چاپ می‌کنید تا مقاله را برای‌تان بفرستم. گفتم که هیچ تضمینی نیست و داوری هم زمان می‌برد. بعد پیشنهاد کردم که اگر عجله دارند برای مجلات دیگر بفرستند. آن خانم گفت مجلات دیگر نیز همین جوری هستند و سردبیر یک مجله که حاضر شد «اکسپت» بدهد، از ما «سی و دو میلیون تومان» خواست. گفتم: «سی و دو میلیون تومان؟!» گفت: «بله و تازه می‌گفت که باتوجه به نرخ تورم، این نرخ عادلانه است! ما هم فرهنگی هستیم و واقعا این پول را نداریم بدهیم! اگر کمتر بود، حرفی نداشتیم!» من مانده بودم چه بگویم. تازه متوجه شدم جدای از تنکی و بی‌بار و برگی و بیماری مقالات «نا»علمی پژوهشی، این مساله زمینه‌ای برای تجارت و منبع درآمدی ناجوانمردانه شده است. سال‌ها است که دیگر به غالب مقالات علمی پژوهشی اعتمادی ندارم و آنها را مجعولاتی فریبنده می‌دانم. این مطلب را در جاهای مختلف بازگفته‌ام (مانند «فربهی یا آماس؛ تحلیل ساختار مقالات (نا)علمی-پژوهشی در علوم انسانی» فصلنامه روش‌شناسی علوم انسانی، شماره 74-75، بهار و تابستان 1392) اما انتظار نداشتم که برخی مجلات علمی پژوهشی به بنگاه‌هایی برای کسب درآمد نامشروع تبدیل شوند. تصور کنید دانشجویی در این فضا و با این منطق، سفارش بدهد برایش مقاله بنویسند. سپس پول بدهد برایش چاپ کنند. بعد با سلام و صلوات و شیرینی و پسته «مثلا» دفاع کند و مدرک دکترا بگیرد و بعد جذب دانشگاه شود و بعد مدرس و استادیار و دانشیار و استاد تمام و... بحق گفته‌اند که «خانه از پای‌بست ویران است.» سید حسن اسلامی اردکانی ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ instagram: @eslamiardakani telegram: @hassan_eslami www.hassaneslami.ir
إظهار الكل...
دغدغه‌های اخلاق و دین / سید حسن اسلامی اردکانی

وبسایت: hassaneslami.ir اینستاگرام: instagram.com/eslamiardakani ایمیل: [email protected]

به یاد محمد علی مرادی ◾️فلسفه چون اژدهاگیری ✍🏼محسن آزموده/ ▪️ آشنایی من با محمد علی مرادی به اوایل دهه 90 خورشیدی باز می‎گردد. او را نخست با انتقادهایش به سید جواد طباطبایی شناختم، نقدهایی فلسفی، یعنی از منظر کسی که فلسفه آلمانی می‌داند، یکی از نقاط قوت طباطبایی که معمولا منتقدانش را به دلیل ناآشنایی با آن می‌کوبد. اولین بار او را در دفتر یک شرکت مهندسی، متعلق به یکی از دوستان دیدم. مرادی در رویارویی حضوری بسیار مهربان، پذیرا، صمیمی و بدون تکلف بود و اصلا این احساس به مخاطب دست نمی‌داد که با یک استاد والامقام و عظیم الشان طرف است. تیپ و قیافه‌اش مثل خودمان بود، مثل مردم عادی و بی‌ادعای کوچه و خیابان، میانه کوتاه با شکم بر آمده و سری در وسط طاس و موهای سفید و عینک ته استکانی، با شلوار جین و تی‌شرت. ▪️ مهم‌ترین ویژگی رفتار و گفتارش، شور و هیجان زائدالوصف و پایان‌ناپذیر بود. بحث را با این سخن او شروع کردم که فلسفه در ایران جنبه سرگرمی پیدا کرده و با وضعیت واقعی امور پیوند نمی‌خورد. انگار درد دلش تازه شد. گفت «فلسفه در ایران مثل اژدهاگیری شده» و در پی آن بمباران حرف ها و ایده ها شروع شد. خیلی اهل گفتگو به معنای متعارف آن نبود، یعنی چنان نبود که خبرنگار پرسشی مطرح کند و او پاسخ دهد. اگر می‌خواستی اظهار نظر کنی، ناگزیر بودی که میان صحبتش بدوی. بی‌پروا و بدون تعارف همه را نقد می‌کرد و به زعم خودش از وضعیت اسف‌بار اندیشه در ایران سخن می‌گفت، از آثار ساده‌انگارانه و دست چندمی که ترجمه می‌شوند، از ترجمه‌هایی بی‌ربط، از متفکران درجه‌چندمی که می‌آیند و می‌روند، بدون این که اصلا با وضعیت اینجا و اکنون ما ارتباطی داشته باشند، از این که اهالی فکر و اندیشه ما، کمترین آشنایی را با سنت فکری-فلسفی-ادبی خودمان دارند، از این که ما در برابر نویسندگان و پژوهشگران غربی، دچار خودباختگی و فقدان اعتماد به نفس هستیم و هر حرف و سخن آنها را مثل آیاتی منزل در نظر می‌گیریم، حتی گاهی افکار خودمان را به شکلی «لایتچسبک» به حرف و حدیث های آنها الصاق می‌کنیم. ▪️ از دانشگاه اصلا دل خوشی نداشت. ایده اصلی اش این بود که دانشگاه ما بر خلاف غرب، از دل ساختار آموزشی سنتی بر نیامده و امری درونزا نیست. بحث به موسسات و آموزشگاه‌های خصوصی کشیده شد که آن روزها بساط‌شان پر رونق بود. امید چندانی به آنها نداشت و بی آن که از صفت «سلبریتی» که این روزها بسیار رایج شده، استفاده کند، حرف اصلی‌اش این بود که کار این موسسات عمدتا کاسبی است. می‌گفت «مساله اصلی فلسفه ما «من» است» و برای توضیح این گفتار، از ایده آلیسم آلمانی مدد می‌جست. معتقد بود که سوژه واضح و متمایز ایرانی هنوز متولد نشده، «من»ی که در برابر جهان بایستد و خودش را و سپس جهان رویارو را به مدد مفاهیمی کلی(یونیورسال) صورت بندی کند. ▪️ معتقد بود این «من»، در جزئی‌ترین و انضمامی‌ترین مناسبات ما حتی در آکادمیا تبلور نیافته و رابطه شاگرد و استاد، افقی و برابر نیست. نهاد آموزش عالی چون قصر پیچ در پیچ کافکاست و استاد چون مرجع قدرتی دست‌نیافتنی و گم‌شده در دالان‌های تودرتو. خودش با شاگردانش، روابطی برابر داشت و با آنها نه شروحی بی‌سروته و ساده‌شده، که متن می‌خواند. آن گفتگو، به دلیل سرشت ذاتی گفتار دکتر مرادی، امکان پیاده‌سازی نداشت. ایده‌هایی درخشان اما سخت پراکنده و درهم بود. چندی پس از درگذشتش، توانستم به زور خلاصه‌ای از آن استخراج و در روزنامه منتشر کنم. ▪️ بعد از آن دیدار، بارها او را در جلسات دیدم، معمولا در میان جمع می‎نشست و با مخاطبان بیشتر گرم می‌گرفت. بعد از سخنران، پرسش‎های تند و تیز و طولانی می‎کرد، طوری که گاهی از حوصله جمع خارج می‎شد. آشکارا به قواعد و چارچوب های فرمالیته و بورکراتیک اداری وقعی نمی‌گذاشت و ای بسا آنها را تحقیر می‌کرد. با اینهمه می‌دیدم که اساتیدی چون زنده یاد دکتر قانعی‌راد که همگان به مدیریت بلامنازعش اذعان داشتند، او را دوست داشتند و اجازه می‌دادند سخنانش را بیان کند. یک وصله ناجور بر فضای همگن و بدون پستی‌و‌بلندی عرصه آکادمیک ما بود، آدمی که از نقدهای تند سیاسی وسط یک بحث فلسفی(البته نه به شکل بی‌ربط) ابایی نداشت و زندگی ساده و بی‌پیرایه‌اش، مهم‌ترین شاهد بر صداقت و درستی‌اش بود. این روزها که بی ربطی بسیاری از آن «سلبریتی»های اندیشه و موسسات آموزشی «سلبریتی»پرور به مشکلات کف جامعه آشکار شده، جای مرادی خالی است که حرف‌هایش را تکرار کند، سخنانی که امروز هم شاید تریبون رسمی نیابد، اما قطعا به مدد فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، بیشتر امکان انتشار پیدا می‌کند، حتی اگر گوش شنوایی نیابند. 🗞منتشرشده در روزنامه اعتماد 👇👇👇 https://t.me/zamaneyebarkhord
إظهار الكل...

📝 املانويسي با خطاهاي بنيادين كسي كتابي يا مقاله‌اي منتشر كرده است. متوجه خطاهاي جدي در آن مي‌شويم و به نويسنده انتقاد مي‌كنيم. پاسخ مي‌دهد: «املاي ننوشته غلط ندارد.» يعني كسي كه كاري نمي‌كند، طبيعتا اشتباهي هم مرتكب نمي‌شود و اشتباه ‌زاده اقدام و عمل است. اين سخن تا اندازه‌اي درست است، ولي مقصود گوينده گويا آن است كه هر خطايي در اين نوشته يا عمل ديديد، موجه است. اين جمله دهان منتقد را مي‌بندد و به او مي‌گويد كه خطاكاري لازمه اقدام است. اما اين نتيجه، خودْ خطاست و هر كس مي‌تواند هر كاري بكند و بعد بگويد «املاي نانوشته غلط ندارد». مديرعامل شركتي منابع آن شركت را هدر مي‌دهد و هنگامي كه به او انتقاد مي‌كنند، مي‌گويد املاي نانوشته غلط ندارد. رييس دانشگاهي با سياستگذاري غلطي استادان خوب را بركنار مي‌كند و اعتبار دانشگاه را به باد مي‌دهد و چون او را نقد مي‌كنند، مي‌گويد املاي ننوشته غلط ندارد. مترجمي كتابي را به شكلي نامناسب روانه بازار مي‌كند و چون بر او خرده مي‌گيرند، مي‌گويد املاي ننوشته غلط ندارد. درس املا را در مدارس ابتدايي براي آن مي‌آموزيم تا مرتكب غلط املايي نشويم. گويي انتظار مي‌رود كه دست‌كم بياموزيم از برخي خطاهاي فاحش و آشكار دوري كنيم. با اين همه، هر كاري كنيم باز راه خطا بر هر عمل انساني گشوده است. براي همين گفته‌اند انسان جايزالخطاست، يعني همواره در معرض خطا قرار دارد. هيچ انساني معصوم نيست و هر چه هم بكوشد باز ممكن است خطايي از او سر بزند. با اين همه، مي‌توان بين خطاها تفاوت گذاشت. برخي خطاها طبيعي است و مي‌توان آنها را توجيه يا تحمل كرد.اما برخي چنين نيست و وجود حتي يك خطا از اين دست، به ما اجازه مي‌دهد در اعتبار علمي آن املانويسان ترديد جدي كنيم. تصور كنيد كسي كتابي با مضامين فلسفي را ترجمه مي‌كند و در آن مي‌نويسد «رنه دسكارتز» و مقصودش همان «دكارت» خودمان! باشد. در اينجا منِ خواننده حق دارم به دلايل نيرومندي اعتمادم را از اين ترجمه سلب كنم. بيش از يك قرن است كه نام دكارت در آثار فلسفي و عمومي ما وارد شده است و شايد اولين فيلسوف اروپايي باشد كه ايرانيان با او آشنا شدند. از ترجمه رساله «گفتار در روش»، به دست مرحوم فروغي بيش از 80 سال مي‌گذرد. عمده آثار او ترجمه شده است، مقالات و كتاب‌هاي گوناگون درباره او به زبان فارسي نوشته شده است. حال كسي كتابي در دست گرفته و ترجمه كرده اما انگار نام دكارت به گوشش نخورده است. از آن بالاتر زحمت جست‌وجوي اين نام را به خودش نمي‌دهد. اينجاست كه ما با خطايي بنيادين روبه‌رو هستيم كه باتوجه به آن مي‌توانيم با ضريب اطمينان بالايي درباره اعتبار/بي‌اعتباري اين اثر داوري كنيم. اينجا سخن از يك خطاي چاپي، يا تفاوت تلفظ يا افتادگي يا بدخواني كلمه نيست، مساله آن است كه مترجم گويي به تعبير قدماي ما «برّاني» است و به تعبير عاميانه «تو باغ» نيست. نمونه ديگري از اين دست آن است كه مترجم هنگام سخن از فلسفه سارتر بنويسد «نفاق معصوم». به واقع، مترجمان تعبير «mauvaise foi» را كه معمولا به سوءنيت يا ايمان بد يا گاه خودفريبي ترجمه مي‌شود به اين شكل ترجمه كرده‌اند. اينها نشان مي‌دهد كه كاش چنين كساني اصلا املا ننويسند، چون وجود اين ترجمه عملا از رغبت مترجمان جدي به ترجمه مجدد آن را خواهد كاست. با اميدي بسيار كتاب اميد بدون خوش‌بيني، نوشته‌ تري ايگلتون (ترجمه معظم وطن‌خواه و مسعود شيربچه، تهران، نشر گستره، 1398) را به دست گرفتم تا بخوانم. هر چه پيش رفتم، ديدم قادر به همراهي با متن و ترجمه نيستم. مترجمان از همان اول در مقدمه خود به درشتناك بودن كار ترجمه اين‌گونه اشاره كرده بودند: «سختي و دشواري ترجمه آثار ايگلتون بر مترجمان پوشيده نيست» (ص 14). من هم همدلانه خواندن را ادامه دادم تا آنكه رسيدم به نمونه‌هايي كه اشاره كردم. در اينجا بحث بر سر دشواري مضامين فلسفي كتاب يا دشوارنويسي ايگلتون نيست تا به شكل ضمني به املاي نانوشته استناد كنيم. هرقدر هم نوشته ايگلتون دشوار باشد، از «ژيلبرت رايلي» (ص 103) كه بگذريم، دكارت را نبايد به «رنه دسكارتز» (ص 101) يا اصطلاح خاص سارتر را نبايد به «نفاق معصوم» (ص 130) ترجمه كرد. سید حسن اسلامی اردکانی ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، سه‌شنبه 11 تیر ۱۳۹۹ www.hassaneslami.ir @hassan_eslami
إظهار الكل...
هدایت علوی‌تبار از چالش‌های پژوهش در علوم انسانی می‌گوید: ویتگنشتاین اگر در ایران استاد بود به دلیل رکود علمی اخراج می‌شد | نظام دانشگاهی کمیت‌گرایی را تشویق می‌کند | میان اساتید مسابقه رزومه‌نویسی راه افتاده است | نظام دانشگاهی ما دانشجویان را وادار می‌کند که هر چه زودتر دست به قلم شوند و بنویسند | @HaghighatZNU اولویت تألیف بر ترجمه یا برعکس بستگی به حوزه مورد بحث دارد. در زمینه اسلام‌شناسی یا ایران‌شناسی گرچه نباید از ترجمه آثار اسلام‌شناسان و ایران‌شناسان غربی غافل بود اما روشن است که در این حوزه اولویت با تألیف است. اما در زمینه غرب‌شناسی اگر می‌خواهیم متفکر یا مکتب غربی را که ناشناخته است معرفی کنیم ترجمه بر تألیف اولویت دارد. @HaghighatZNU یکی از مشکلات درباره ترجمه این است که برخی گمان می‌کنند ترجمه یک اثر به معنای پذیرش همه مطالب مندرج در آن است و به همین دلیل ترجمه را راهی برای ورود فرهنگ غربی به کشور و در واقع آن را نوعی غربزدگی می‌دانند. غلبه این نگرش در نظام آموزش عالی باعث شده است که سیاست‌گذاران در این عرصه با نظر منفی به ترجمه بنگرند و ارتقاء سطح علمی کشور را منوط به افزایش مقاله‌ها و کتاب‌های تألیفی بدانند. @HaghighatZNU برخی از نویسندگان به جای اینکه اثری را ترجمه کنند همان اثر را تالیف می‌کنند! به عبارت دیگر کتابی را که یکی از متفکران غربی نوشته است می‌خوانند و جاهایی را که فهمیده‌اند کنار هم قرار می‌دهند و آن را به نام خود و به عنوان اثری تألیفی منتشر می‌کنند، در حالی که این کار نوعی سرقت علمی است. @HaghighatZNU اشکالی ندارد که در علوم انسانی غربی دست به نگارش بزنیم اما این کار زمانی مقبول است که پیش‌تر از طریق ترجمه با حوزه مورد بحث به خوبی آشنا شده باشیم و بتوانیم آن را به خوبی تجزیه و تحلیل کنیم. متأسفانه برخی کسر شأن خود می‌دانند که به عنوان مترجم مطرح شوند. این افراد برای اینکه به عنوان نویسنده مطرح شوند به شیوه‌هایی که توضیح داده شد دست به اقتباس آثار می‌زنند و خود را متفکر وانمود می‌کنند. @HaghighatZNU پژوهشگر زمانی باید نتیجه پژوهش خود را منتشر کند که به پختگی رسیده و اطمینان حاصل کرده باشد که دیگر در آن تجدید نظر نخواهد کرد. متأسفانه نظام دانشگاهی ما دانشجویان را وادار می‌کند که هر چه زودتر دست به قلم شوند و بنویسند. @HaghighatZNU ویتگنشتاین در طول زندگی‌اش فقط یک رساله کوچک و یک مقاله چاپ کرد اما اکنون به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان قرن بیستم شناخته می‌شود. اگر او استاد یکی از دانشگاه‌های ما بود احتمالاً به علت رکود علمی اخراج می‌شد. @HaghighatZNU برخی افراد که نمی‌توانند آثار کیفی بنویسند می‌کوشند تا ضعف در کیفیت را با افزایش کمیت جبران کنند و به همین علت دست به تولید انبوه آثار زده و در واقع به «اسهال علمی» مبتلا شده‌اند. این افراد زیاد می‌نویسند اما در واقع هیچ چیز نمی‌نویسند. در پس این رفتار انگیزه‌های متعددی وجود دارد. هم ارتقاء شغلی هم شهرت‌طلبی هم نفع اقتصادی. متأسفانه نظام دانشگاهی به نحوی است که کمیت‌گرایی را تشویق می‌کند. متن کامل این گفت‌وگو را می‌توانید این‌جا بخوانید.
إظهار الكل...
ویتگنشتاین اگر در ایران استاد بود به دلیل رکودعلمی اخراج می‌شد! | ایبنا

هدایت علوی‌تبار ضمن انتقاد از زیاد‌نویسی در حوزه علوم انسانی می‌گوید: ویتگنشتاین در طول زندگی‌اش فقط یک رساله کوچک و یک مقاله چاپ کرد اما اکنون به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان قرن بیستم شناخته می‌شود. اگر او استاد یکی از دانشگاه‌های ما بود احتمالاً به علت رکود علمی اخراج می‌شد.

به بهانه درگذشت نجف دريابندري آموزش فلسفه به زبان فارسي ✍🏼 محسن آزموده/ ◾️ درباره اهميت ترجمه در مواجهه نظري ايرانيان با انديشه‌هاي جديد بسيار سخن گفته‌اند. مترجمان در طول دو سده اخير مهم‌ترين و موثرترين پيام‌آوران و انديشه‌ها و ايده‌هاي جديد هستند و نقش دست اولي در بسط و گسترش انديشه‌هاي جديد ايفا كرده‌اند. در اين ميان نخستين مترجماني كه سراغ آثار فلسفي و نظري رفته‌اند، وظيفه دشوارتري دارند و مسووليت مضاعفي به عهده گرفته‌اند. ◾️ايشان كساني هستند كه در سنگلاخ‌هايي پيموده نشده، راهگشايي مي‌كنند و براي نخستين‌بار با استفاده از ميراث زباني گرانبار براي مفاهيمي نوآيين، معادل‌گذاري مي‌كنند. اين اولين مترجمان آثار فلسفي مي‌كوشند با استفاده از تعابير، واژگان و اصطلاحات زبان غني مادري و با خلق ساختارها و قالب‌هايي نو، انديشه‌هاي تازه و مفاهيم فلسفي نو را براي مخاطبان امروزي بيان و عرضه كنند. اهميت و خطير بودن كار اين نخستين مترجمان در آنجاست كه آنها در حال ريل‌گذاري و مسيرسازي هستند و هر گونه خبط و خطاي اساسي موجب گمراهي و به كژراهه رفتن نسل‌هاي بعدي خواهد شد. ◾️ تا پيش از ربع قرن گذشته كه هنوز اين موج عظيم و بعضا نگران‌كننده ترجمه‌هاي انبوه و مترجمان فراوان در حوزه فلسفه به راه نيفتاده بود، تعداد ترجمه‌هاي آثار فلسفي جديد همچنين مترجماني كه پاي در اين راه ناپيموده مي‌گذاشتند، معدود و اندك بود. وقتي از ترجمه‌هاي آثار فلسفي سخن به ميان مي‌آمد در ميان كتابخوان‌ها چند نام مشخص به ذهن‌ها متبادر مي‌شد: حميد عنايت، عزت‌الله فولادوند، داريوش آشوري، محمدحسن لطفي، رضا كاوياني، منوچهر بزرگمهر، سيدجلال‌الدين مجتبوي، اسماعيل سعادت، جلال‌الدين اعلم، محمود صناعي و نجف دريابندري. ◾️در آن روزگار وقتي روي جلد كتابي فلسفي، زير عنوان نويسنده يكي از اين اسامي نقش مي‌بست، مخاطب خيالش راحت بود كه حتي اگر نمي‌تواند ترجمه را از نظر دقت با متن اوليه مقايسه و ارزيابي كند، دست‌كم با جملاتي مبهم و بي‌معنا مواجه نيست و مطمئن است كه متني فارسي با جملاتي روان و كلمات و واژگاني مانوس و مالوف مي‌خواند. اگرچه تجربه و اظهارنظرهاي متخصصان و صاحبنظران نشان مي‌داد كه بسياري از اين ترجمه‌ها(اگر نگوييم همه آنها) به ميزان بالايي(باز اگر نگوييم صددرصد) از نظر دقت و وفاداري به متن اصلي قابل اطمينان هستند. ◾️نجف دريابندري در ميان اين مترجمان برجسته آثار فلسفي از اين جهت شاخص و متمايز است كه گذشته از پيشينه جدي و پررنگ فعاليت‌هاي سياسي، اجتماعي و روشنفكري و روزنامه‌نگارانه در وهله اول مترجم آثار ادبي و رمان‌هايي پرخواننده و جذاب است و در ترجمه‌هاي ادبي درخشاني كه ارايه كرده، تسلط و مهارت شگفت‌انگيز خود را به زبان مادري نشان مي‌دهد. اين نكته در ترجمه‌ها و تاليفات فلسفي دريابندري نيز به خوبي مشهود است. ◾️ براي نمونه دريابندري در كتاب «درد بي‌خويشتني» كه به بررسي مفهوم «اليناسيون» در فلسفه جديد غربي مي‌پردازد، يكي از كليدي‌ترين مفاهيم چند معنايي در فلسفه قاره‌اي جديد كه از سوي فيلسوفاني دشوارنويس چون هگل بيان شده را با زباني روان و گويا با جملاتي شسته رفته و با اصطلاحاتي آشنا تبيين و تشريح مي‌كند. در اين كتاب مخاطب با دريابندري به عنوان يك خواننده جدي فلسفه غربي مواجه مي‌شود، نويسنده‌اي كه در كنار تسلط شگفت‌انگيز و هنرمندانه به زبان فارسي، آگاهي عميق و گسترده‌اي از مباحث فلسفي كه راجع به آنها نوشته، دارد. ◾️ البته آثار ترجمه‌اي دريابندري در حوزه فلسفه اندك و انگشت‌شمار است:«تاريخ فلسفه غرب»، «عرفان و منطق» و «قدرت» هر سه نوشته برتراند راسل، «فلسفه روشن‌انديشي» و «افسانه دولت» هر دو نوشته ارنست كاسيرر، «متفكران روس» نوشته آيزايا برلين و «كلي‌ها» نوشته هيلري استنيلند. اما همين آثار معدود گذشته از رواني و شيوايي نثر فارسي ترجمه به يك دليل ديگر نيز بسيار پر مخاطب و موثر هستند، از اين جهت كه عمدتا نوشته متفكراني شاخص و شناخته شده و در عين حال روان‌نويس با زبان‌هايي واضح و متمايز هستند، نويسندگاني چيره‌دست چون برتراند راسل و آيزايا برلين كه نثر روان و درخشان آنها زبانزد و مشهور است. 👇👇👇 https://t.me/zamaneyebarkhord
إظهار الكل...

🔴 تأملات کرونایی (درس‌آموخته‌های مواجهه با یک بیماری فراگیر، تأملاتی برای وضعیت پساکرونایی) اردشیر منصوری 16 فروردین 1399 بخش نخست: تبیین و راهبردهای اتخاذ شده بخش دو: درس‌آموخته‌ها و پیشنهادها 🔸 بخش نخست: تبیین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها: برای فهم علت بروز و شیوع کرونا، و مواجهه با آن، منظرهای چهارگانه‌ای قابل تشخیص و تمییزاند: • تبیین (1) حادثه‌انگاری؛ • تبیین (2) توطئه‌انگاری؛ • تبیین (3) طبیعت-جاندارانگاری؛ • تبیین (4): اکولوژیک (تمرکز بر عیب و هنر کرونا) متن کامل Instant View
إظهار الكل...
تأملات کرونایی

تأملات کرونایی  (درس‌آموخته‌های مواجهه با یک بیماری فراگیر، تأملاتی برای وضعیت پساکرونایی) اردشیر منصوری 16 فروردین 1399 بخش نخست: تبیین و راهبردهای اتخاذ شده بخش دو: درس‌آموخته‌ها و پیشنهادها بخش نخست: تبیین برای فهم علت بروز و شیوع کرونا، و مواجهه با آن، چهار منظر که تا کنون عرضه شده است، از این قراراند: ·  تبیین (1) حادثه‌انگاری؛ * منشأ: مصرف غذاهایی مانند سوپ مار و خفاش و مانند آن در نقطه‌ای از چین. * فهم از دامنۀ تأثیر: ابتدا مقایسه با سرماخوردگی و آنفوآنزا. در خبرها می‌آمد: «این ویروس قدرت کشندگی…

♦️پیشنهاد فروتنانه ✍️حسین معصومی همدانی 🔹استاد دکتر محمدعلی موحد در پیامی که به مناسبت روز پدر فرستاده‌اند از ما خواسته‌اند که در این ایام کرونایی از دیگران غافل نباشیم، دیگرانی که نه بیمارند و نه پزشک و پرستار اما باری که در این روزها به دوش می‌کشند، که همان درآوردن خرج شب خانواده باشد، و رنجی که در این راه می‌برند شاید از بار و رنج کسانی که مستقیما با این بیماری دست و گریبانند سبک‌تر و کمتر نباشد. در این دو سه روز فکر می‌کردم که این پیام را، مثل بسیاری چیزهایی که در فضای مجازی پخش می‌‌شود، آیا باید خواند و فراموش کرد یا باید آن را دعوتی تلقی کرد و گامی در راه اجابت آن برداشت. گمان می‌کنم که استاد موحّد و بسیاری از کسانی که پیام ایشان را خوانده یا شنیده‌اند انتظار داشته باشند که پژواک سخن ایشان را بشنوند و چیزی که در راه اجابت دعوت ایشان به فکر من می‌رسد و اکنون آن را به صورت پیشنهادی فروتنانه با دوستان در میان می‌گذارم این است. در کنار کارهای گوناگونی که در همه جای کشور برای یاری کسانی که مستقیما با مشکل کرونا دست و پنجه نرم می‌کنند انجام می‌شود، و همه در جای خود مایۀ سپاسگزاری است، گروه هایی هم که در فضای مجازی فعالیت می‌کنند می‌توانند با استفاده از این فضا که امکان دسترسی ایشان را به دوستان و همفکران و همکاران شان فراهم می‌آورد، عملاً دست به کاری بزنند. برای پرهیز از اطالۀ کلام رؤوس کلی این پیشنهاد را در زیر مطرح می‌کنم: ۱) از میان اعضای هر گروه تلگرامی یا واتساپی کسانی که امکانش را دارند داوطلب شوند که ماهانه مبلغی به عنوان کمک به آسیب دیدگان از کرونا بپردازند. ۲) ادمین گروه یا شخص معتمد او، که مسئول حساب خوانده می‌شود، این مبالغ را در حساب ویژه‌ای نگه دارد. ۳) اعضای گروه کسانی را مستحق دریافت کمک می‌دانند به مسئول این حساب اعلام کنند. ۴) مسئول بر اساس اطلاعاتی که دریافت کرده، ماهانه مبلغی به حساب شخصی که نامش اعلام شده بریزد. ۵) مبالغ دریافتی، بدون ذکر نام پرداخت کنندگان، و مبالغ پرداختی، بدون ذکر نام دریافت کنندگان، به فواصل معین در کانال اعلام شود. ۶) پس از پایان یافتن دوران فعلی، پرداخت کنندگان بتوانند مبلغی را که از پرداختی‌های ایشان در حساب مانده دریافت کنند و خود در هر راهی که صلاح می‌دانند هزینه کنند یا به مسئول حساب اختیار بدهند آن را در اختیار اشخاص مستحق یا نهادهای نیکوکاری قرار دهد. طبیعی است که این سازوکار بر اساس اعتماد متقابل شکل خواهد گرفت و اعتماد همیشه هم نتایج مطلوب به بار نمی‌آورد. اما من راه دیگری هم نمی‌شناسم. گمان می‌کنم اگر هر گروه تلگرامی، که از لحاظ نوع اعضا و دامنۀ فعالیت گروه از انسجام نسبی برخوردار باشد، بتواند از این راه هزینه‌های ماهانۀ یک یا چند خانوار را در این روزگار سخت عهده‌دار شود، شاید گامی در راه کاستن از آلام برخی از هموطنان برداشته شود. می‌دانم که این پیشنهاد بیش از حد فروتنانه و در برابر مشکلات این روزها بسیار حقیر است. می‌دانم که کسان و دستگاه هایی هستند که بسیار بیش از اینها باید بکنند و نمی‌کنند. می‌دانم که مشکلاتی که این میهمان ناخوانده تا مدت ها برای کشور ما، و همۀ جهان، پدید می‌آورد با این گونه اقدامات چاره‌شدنی نیست. اما چه باید کرد؟ همۀ ما در این روزها مسئولیم و عمل نکردن دیگران به مسئولیت شان چیزی از مسئولیت ما کم نمی‌کند. بنا بر این عاجزانه استدعا دارم این پیشنهاد را موضوع بحث قرار ندهید. یا، در مقام فرد یا عضوی از یک گروه در فضای مجازی، آن را بپذیرید و بهترین راه عملی کردنش را هم خودتان جستجو کنید و یا آن را نادیده بگیرید. روزهای خوش تری برای همه آرزو دارم. حسین معصومی همدانی، بیست و چهارم اسفندماه ۱۳۹۸ @movahed1302
إظهار الكل...