روستای بشیک تپه
لینک کانال روستای بشیک تپه t.me/beshiktape عــڪــســها وســوژه هاے خــود را بــراے مــا ارســال ڪــنــیــد تــا در ڪــانــال بــه اشــتــراڪ بــگــزاریــم https://t.me/mbtaheri طاهری https://t.me/Misaghman نظری تاریخ تاسیس کانال1397/11/03
إظهار المزيد159
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
#ارسالی
اومدن تو مسیر چاله های آسفالت رو تو روستا دیدن و گفتن کسایی که چند ساله نتونستن این چاله ها رو پر کنند واقعا محرومن 👌😞
پایگاه خبری صدا و سیمای کبودرآهنگ از روستای بشیک تپه به عنوان روستای محروم نام برد
🔷بمناسبت دهه فجر پدافند هوایی سو باشی با کمک کمیته امداد مراسم جشن انقلاب و توزیع بسته های معیشتی و ویزیت رایگان در روستای محروم بشیک تپه بخش شیرین سو برگزار کرد
✅اخبار مهم،فوری و موثق شهرستان #کبودراهنگ
╭──┅═ঊঈঊঈ═┅──╮
📺@KaboudrahangIRIBnews
╰──┅═ঊঈঊঈ═┅──╯
خبرگزاری صداوسیما کبودراهنگ
زیباترین داستانی که تو تمام عمرم خوندم👇👇
ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻛﻨﺎﺭ ﺗﺨﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﺷﻔﺎﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻰﮔﺮﻳﺴﺖ...
ﻓﺮﺷﺘﻪاﻯ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻯ ﻣﺎﺩﺭ؛ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ.
ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻯ تو رﺍ ﺑﺮآﻭﺭﺩﻩ ﺳﺎﺯﺩ...
ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫـﻰ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺷِﻔﺎ ﺩﻫﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ: ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺷﻮﻯ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻨﻚ ﭘﺴﺮﺕ ﺷِﻔﺎ ﻳﺎﻓﺖ، ﻭﻟﻰ ﺗﻮ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻰ ﺑﻴﻨﺎﻳﻰ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻰ...
ﻣﺎﺩﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺩﺭﻙ ﻧﻤﻰﻛﻨﻰ!
ﺳﺎﻝﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻣﻮﻓﻘﻰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ
ﻣﻮﻓﻘﻴﺖﻫﺎﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺟﺸﻦ ﻣﻰﮔﺮﻓﺖ.
ﭘﺴﺮﺵ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ...
ﭘﺴﺮ ﺭﻭﺯﻯ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻤﻰﺗﻮﺍﻧﻢ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ، ﻭﻟﻰ ﻣﺸﻜﻞ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ همسرم ﻧﻤﻰﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻳﻜﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﺪ!
ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪاﻯ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺁﻧﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﻰ!!
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻧﻪ ﭘﺴﺮﻡ، ﻣﻦ ﻣﻰﺭﻭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﻳﻢ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰﻛﻨﻢ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ...!
ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﮔﻮﺷﻪاﻯ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ ﺷﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﻣﺎﺩﺭ؛ ﺩﻳﺪﻯ ﻛﻪ ﭘﺴﺮﺕ ﺑﺎ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻛﺮﺩ؟ﺣﺎﻝ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩای؟ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﻛﻨﻰ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ:
ﻧﻪ ﭘﺸﻴﻤﺎﻧﻢ، ﻭ ﻧﻪ ﻧﻔﺮﻳﻨﺶ ﻣﻰﻛﻨﻢ! ﺁﺧﺮ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰﺩﺍﻧﻰ؟
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ: ﻭﻟﻰ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﻰ ﺁﺭﺯﻭیی ﺑﻜﻨﻰ.
ﺣﺎﻝ ﺑﮕﻮ؛
ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺑﻴﻨﺎﻳﻰ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ، ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭘﺲ ﭼﻪ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﻋﺮﻭﺳﻢ ﺯﻥ ﺧﻮبی ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻛﻨﺪ!
ﺁﺧﺮ ﻣﻦ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺎﺷﻢ...!
ﺍﺷﻚ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺳﺮﺍﺯﻳﺮ ﺷﺪ ﻭ از ﺍﺷﻚﻫﺎﻳﺶ ﺩﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ...
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺍﺷﻚﻫﺎﻯ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﻣﮕﺮ ﻓﺮﺷﺘﻪﻫﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ؟
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻰ!
ﻭﻟﻰ ﺗﻨﻬﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺍﺷﻚ ﻣﻰﺭﻳﺰﻳﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰﻛﻨﺪ!
ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰﻛﻨﺪ؟!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ:
ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻨﻚ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﻣﻮﺟﻮﺩﻯ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﻣﺎﺩﺭ» ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ...
ﻫﻴﭻﻛﺲ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩ.
✨ﺣﺎﻻ ﺑﺮﻭﻳﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ، ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﻴﺪ
ﻭ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭستش ﺩﺍﺭﻳﺪ.
ﻗﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺒﺎﺷﺪ...✨
🌷بهشت ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻯ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ🌷
✍آقای محمودی
♨️📢 آگهی جذب دانشگاه های افسری ارتش
📋 ارتش جمهوری اسلامی ایران به منظور تکمیل کادر افسری نیروهای زمینی، پدافند هوایی، هوایی، دریایی و سازمان های تابعه خود جهت پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی ایران و ادامه راه شهیدان از بین جوانان متدین ،انقلابی و سلحشور همرزم می پذيرد.
🔻بخشی از شرایط
🔸استان: #سراسر_کشور
🔸مقطع تحصیلی:#دیپلم
🔸رشته تحصیلی: ریاضی فیزیک، علوم تجربی، علو انسانی
🔸سن: دارا بودن حداقل سن 16 سال تمام و حداکثر 22 سال، حداکثر سن برای رشته خلبانی هواپیما 20 سال
🔸قد: حداقل 165 سانتی متر
🔸جنسیت: آقا
🗓 تقویم آزمون:
▫️شروع ثبت نام: از 05/آبان/1400
▫️مهلت ثبت نام: تا 15/آذر/1400
▫️دریافت کارت آزمون: 07 الی 09/دی/1400
▫️زمان برگزاری آزمون: 10/دی/1400
@vatanim_babakhanjar
♦️به دولت روحانی چه نمره ای می دهید؟Anonymous voting
- ۰ - ۵
- ۶ - ۱۰
- ۱۱ - ۱۵
- ۱۵ - ۲۰
بسمه تعالی
به استحضار مردم مومن شهرستان کبودرآهنگ میرساند دفتر امام جمعه شهرستان کبودراهنگ با همکاری ستاد بزرگداشت غدیر شهرستان و مشارکت خیر گرانقدر به چهل نفر از کسانی که از غدیر امسال تا غدیر سال بعد صاحب فرزند شوند و نام فرزندشان بنامهای علی و امیرعلی باشد مبلغ پانصد هزار تومان هدیه اهداء میکند والدین میتوانند با مراجعه به دفتر امام جمعه کبودراهنگ و تحویل کپی شناسنامه هدیه خود را دریافت نمایند
دفتر امام جمعه شهر کبودراهنگ
✅اخبار مهم،فوری و موثق شهرستان #کبودراهنگ
بسمه تعالی
به استحضار مردم مومن شهرستان کبودرآهنگ میرساند دفتر امام جمعه شهرستان کبودراهنگ با همکاری ستاد بزرگداشت غدیر شهرستان و مشارکت خیر گرانقدر به چهل نفر از کسانی که از غدیر امسال تا غدیر سال بعد صاحب فرزند شوند و نام فرزندشان بنامهای علی و امیرعلی باشد مبلغ پانصد هزار تومان هدیه اهداء میکند والدین میتوانند با مراجعه به دفتر امام جمعه کبودراهنگ و تحویل کپی شناسنامه هدیه خود را دریافت نمایند
دفتر امام جمعه شهر کبودراهنگ
✅اخبار مهم،فوری و موثق شهرستان #کبودراهنگ
╭──┅═ঊঈঊঈ═┅──╮
📺@KaboudrahangIRIBnews
╰──┅═ঊঈঊঈ═┅──╯
خبرگزاری صداوسیما کبودراهنگ
داستانی زیبا و شنیدنی ✍️
خر بِرفت و خر برَفت
خر در زمان قدیم برای خارجیها حکمِ لامبورگینی و پورشه و خودروی برقی تِسلا را داشته، و برای جد و آباد ما حکمِ سمند و نیسان آبی، یا شاید وانت پراید.
برای همین ادبیات عرفی یا کلاسیک ما سرشارست از داستانها و مثلها و اشعاری که خر در آنها نقش اول را بدون اجر و مزد بازی میکند.
مثلاً در همین مثنوی مولانا از هیچ موجودی به اندازهی خر داستان و حکایت نیست
مولانا یک داستان شیرینی در دفتر دوم مثنوی در مورد ماهیت تقلید و آدم تقلیدکننده دارد به نام «خر برفت و خر برفت»
:
یک بندهی خدایی که خرِ خوبی داشته است وارد خانقاهی میشود که مشتی صوفیِ گرسنه و فقیر در آنجا نشسته بودهاند. آن صوفیان که از گرسنگی به تنگ آمده بودند چشمشان به خر میافتد و زیر لب میگویند به به عجب خری است. جان میدهد برای کباب کردن.
خلاصه، خرِ طرف را مخفیانه میفروشند و یک مجلس بزم و سماع و سفرهی چرب و چیلی از غذا راه میاندازند.
البته نامردی و تکخوری نمیکنند و خود صاحب خرِ بیخبر از همهجا را هم دعوت میکنند پای سفره.
بعد از غذا، مطرب شروع میکند به نواختن، و آنها هم که حالا شکمشان سیر شده است میروند سمت هنر و دست جمعی آهنگ خر برف و خر برفت را میخوانند و میرقصند.
از آنجا که آدم را سگ بگیرد اما جو نگیرد، خود صاحب خر هم درست مثل غارتزدگان بورس خودمان با چه شور و شوقی شروع میکند با آنان فریادِ شادی سر زدن که آی خر برفت و خر برفت.
از همان قدیم هم گفتهاند یکی از آنها که میگویند سیریم و نمیخوریم باید ترسید، و یکی هم از آنها که نمیآیند وسط برقصند.
اینها اگر شور بگیرند ول کنِ ماجرا نیستند.
این بنده خدا هم آنقدر میخواند و میرقصد که آخر سر خادمِ خانقاه میآید و میگوید بالام جان هر وقت تمام کردی لطفا برقها را هم خاموش کن و در را ببند.
این داستان علاوه بر شیرینی، نکات عمیق بسیاری دارد.
یک نکتهاش در مورد رابطة مستقیم بین فقر و کفر و بیاخلاقی در جامعه است.
از نظر مولانا فقر شدید و برآورده نشدن نیازهای اساسی مردم، حتی میتواند جماعت درویش و صوفی را که عمری خدا خدا میکنند، به بیاخلاقی و بیاعتقادی بکشاند.
از اینرو، مولانا مهمترین وظیفهی حاکمانی را که حقیقتاً دغدغهی گسترش ایمان و معنویت در جامعه دارند
رفع فقر و محرومیت و برطرف کردن نیازهای اساسی میشمارد:
صوفیان در جوع بودند و فقیر
کادَ فَقْرٌ اَنْ یَعی کُفْراً یُبیر
جالب آنکه مولانا خودش به این اشکال حواسش هست که ممکن است کسی بگوید این قاعده کلیت ندارد و مؤمنانی در تاریخ بودهاند که با وجود فقر شدید، دست از ایمان خود برنداشتهاند و حتی جان خود را بر سر ایمانشان باختهاند و تمام زندگی را بر سر معنا قمار کردهاند.
او میگوید کاملاً درست است.
اینها استثناهای تاریخ هستند که از نور خداوندی دیدههایشان سیر است
و جانشان دلیر.
اما جامعه متشکل از آدمهاییست که در محدودهی میانگین زندگی میکنند.
میانگینی از خوبیها و بدیها. لذا جامعه را بر اساس این افراد استثنایی مدیریت نمیکنند
بلکه بر اساس میانگین آدمیان سامان میدهند که دین و ایمانشان عموماً وابسته به وضعیت زندگیشان است:
آدمی اول حریصِ نان بُوَد
زانکه قُووت و نان، ستونِ جان بُوَد .
جز مگر آن صوفیای کَز نور حق
سیر خورد او فارغست از ننگ دق
از هزاران اندکی زین صوفیند
باقیان در دولت او میزیند
دکتر محسن زندی_روانشناس
/beshiktape