cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

مخ نویس

گپی در مورد مغز ، تکامل و انسان [email protected]

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
4 814
المشتركون
+524 ساعات
+667 أيام
+9430 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

‏هرکسی را صبحِ امیدی‌ست در دل‌های شب... ‎#صائب_تبریزی
إظهار الكل...
برای زیستن .. دو قلب لازم است قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند. ‎#احمد_شاملو
إظهار الكل...
ما برای اینکه ایران خانه ی خوبان شود... اگر پنجاه روز پیش بزرگترین کارشناس سیاسی عالم  به شما میگفت ۵۰ روز بعد یک اصلاح‌طلب رئیس جمهور ایران خواهد شد لابد به او توصیه میکردید هرچه سریعتر خودش را به یک روانپزشک برساند. پنج سال پیش هم اگر کسی به شما میگفت ۵ سال بعد حتی سردسته ی گروه فشار هم حاضر نخواهد شد در یک مناظره انتخاباتی، درست بودن کار گشتهای حجاب و حجاب بان ها را گردن بگیرد لابد به او میخندید! جنبش زن زندگی آزادی قوی سیاهی بود که بی آنکه کسی انتظارش را داشته باشد ناگهان ظاهر شد و همه چیز را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد و هیچکس نمی‌تواند ادعا کند با وجود تمام دار و درفش ها  ایران به قبل از مهسا قابل باز گشت باشد. بعد از مهسا همه عوض شده اند حتی همانهایی که هرکاری کردند که چیزی بعد از مهسا عوض نشود. و حالا شاید سقوط آن هلیکوپتر، قوُیِ سیاه دوم ایران در همین چندسال اخیر باشد قوی سیاهی که ممکن است هر صدسال یکبار هم سر و کله اش در یک کشور پیدا نشود. نسیم طالب میگویدآمار موفقیت های پیشین ما در پیشبینی رویدادهای نادر سیاسی،نزدیک به صفر نیست خود صفرست و حالا همان احتمالی که ۵۰ روز  قبل نه نزدیک به صفر بلکه خودِخودِ صفر بود،در سپهر سیاست ایران در کمال تعجب رخ داده است. ولی چرا باید به این قوی سیاه لااقل تا حدی امیدوار بود؟ من چیز زیادی از سیاست نمیدانم ولی چندوقتیست شباهت های مکانیسمهای تکاملی در طبیعت با تحولات بزرگ سیاسی در دنیا،دارد ذهنم را بدجوری قلقلک میدهد. چگونه در طبیعت دایناسورهای سابق به پرندگان امروزی تبدیل شدند و بال داشتن اختراع شد؟ احتمالا در ابتدا یک اشتباه یا جهش یا سقوط ژنتیکی باعث یک زائده به‌درد نخور در دوطرف بدن یک دایناسور شده است زائده ای که هیچ کس فکرش را نمی‌کرده که با چند موتاسیون اشتباهی دیگر و بعد از گذشت چند نسل به بالی کارآمد برای پریدن از روی زمین و پرواز در آسمانها بدل شود. فشار انتخاب طبیعی و سخت شدن زندگی بر روی زمین و خطر انقراض به گونه ای به بدن دایناسورها فشار آورد که زائده ای به دردنخور به بال پرواز تبدیل شد زائده ای که اگر در زمان دایناسورها به فرض محال دانشمند ی وجود داشت و متوجه تشکیل آن میشد لابد هیچ امیدی به بال شدن آن در آینده نداشت. وقتی چند صد سال پیش بر سر مالیاتی که انگلیس بر آمریکا وضع کرد آمریکا ساز استقلالش را کوک کرد و جرج واشنگتن جنگ را برد همه انتظار داشتند او شاه آمریکا شود و وقتی او این مقام را نپذیرفت و قانون اساسی مترقی آمریکا( که هنوز بیشتر عالم حسرت چنین قانون اساسی را میخورند هم زمان با دورانی که آغا محمدخان قاچار در ایران در حال درآوردن چشم مردم کرمان بود) نوشته شد خیلی ها باور نمیکردند سیستم حکومتی ریاست جمهوری به جای پادشاهی چیزی بیش از یک طرح تخیلی باشد ولی قوی سیاه دموکراسی در آمریکا نه تنها جواب داد بلکه تبدیل به کعبه آمال مردم جهان شد. جرج واشنگتن برده داری بود که نه گفتنش به شاه شدن( که از نظر بعضی ها بیش از اینکه عملی اخلاقی باشد ناشی از علاقه اش به ماندن در مزرعه زیبای خودش بود ) منجر به ایجاد حکومتی شد که در نهایت نه تنها برده داری را در دنیا برانداخت بلکه بیشترین رشد و شادی و پیشرفت و برابری را برای مردمان و  بردگانش به ارمغان آورد. شاید در ظاهر قوی سیاه اخیر ایران تغییر بزرگی را به ما هدیه نکرده باشد شاید فکر کنیم که رییس جمهور در ایران حتی اگر بخواهد هم کار مهمی نمی‌تواند انجام دهد ولی به مهسا فکر کنید دختر نحیفی که با همه مظلومیتش چه تغییرات بزرگی برای زنان و دختران ما به ارمغان آورد و اگر قوی سیاه مهسا توانست چرا قوی سیاه هلیکوپتر نتواند. گاهی برای انجام کارهای خوب و بزرگ نیازی به آدمهای بزرگ و خوب نیست بلکه نیاز به اتفاقات و شانسهای خوب و بزرگ است. قدیمی ها میگفتند ازین ستون به آن ستون فرج است حتی اگر هر دو ستون از سر تا به پا با هم مو نزنند و از یک قماش باشند و البته موتاسیون ها و قوهای سیاه در طبیعت لزوما به نتایج خوب منجر نمیشوند و از هر هزاران زائده و رئیس جمهور اشتباهی و به درد نخور فقط یکی تبدیل به بال پرواز و  دموکراسی میشوند. ولی حتی اگر همه اینها تنها آرزوهای ذهن بیچاره ای باشد که به هیچ قیمتی نمیخواهد از ایرانی که در انقراض دست و پا میزند ناامید شود،دراین نمیتوان شک کرد که در شرایط انقراض هر تغییرکوچکی ممکنست به بالی نجات بخش تبدیل شود. با یک نم نم در یکجا آب از آب تکان نمیخورد ولی در جایی سیل خواهد آمد پس به قول محمد نوری بیایید حالا که ما برای اینکه ایران خانه ی خوبان شود خطرها کرده ایم و خون دلها خورده ایم  بر روی این قوی سیاه آخری هم خطر کنیم و خون دل بخوریم و مثل مادربزرگهایمان که در همه اتفاقات،حکمتی میدیدند،در این سقوط هم خوشخیالانه امیدوار به پروازی باشیم که ایران را روزی خانه ی خوبان کند https://t.me/draboutorab
إظهار الكل...
مخ نویس

گپی در مورد مغز ، تکامل و انسان [email protected]

80👍 56👎 11👏 9❤‍🔥 2🙏 1💔 1
رای دادن یا ندادن! مساله این نیست! این روزها گوشها پر از پندها و اندرزهایی درباره رای دادن یا ندادن است. هم مخالفان و هم موافقان چنان مشغول رهنمود دادن پیامبرگونه به مردمند که گویی ایرانیان همگی جمعی صغیرند و صلاح و مصلحت خویش را تشخیص نمیدهند. من نه‌تنها اصلا قصد ندارم درباره درستی رای دادن و ندادن حرفی بزنم بلکه اتفاقا میخواهم فقط گوشه ای بنشینم و کشک خودم را بسابم و اصلا در فضیلت "کشک خود را سابیدن " بنویسم. راستش چیزی که هیچوقت از آن سر در نمی آورم اینست که پ چرا در حالی که خدایان قدرت هم‌ نمیدانند چه خاکی باید بر سر این انتخابات بریزند، بعضی ها با قطعیت درباره درستی و غلطی رای دادن و ندادن فتوا صادر میکنند و هردو طرف این دعوا معتقدند به جز خودشان، بقیه مردم آنقدر از ماجرا پرتند که نه صلاح خود را می‌فهمند نه معنی بد و بدتر را نه راست و دروغ و زشت و زیبا را از هم تشخیص میدهند گویی مردم اطفال صغیری هستند که چهار چشمی منتظرند تا حضرات عقل کل به آنها علامت دهند که رای بدهند یا نه! آیا واقعا مردم اینقدر ساده اند که نمیفهمند پوپولیست ها دروغ می گویند یا فلان سیاستمدار احمق و بی لیاقت است؟ آیا مردمی که چند سال پیش به یک پوپولیست دو آتشه رای دادند واقعا فریب خوردند و ضرر کردند یا نه تنها فریب نخوردند بلکه از پوپولیست بازی های او لااقل در کوتاه مدت سود هم بردند؟ چرا نظرسنجی ها نشان میدهد که جمع زیادی از همان مردم فریب خورده دوباره حاضرند مشتاقانه به همان جناب پوپولیست نژاد دروغگو رای دهند؟ آیا عوام الناس کورند و از یک سوراخ صدبار گزیده میشوند و فقط حضرات کتاب خوانده چشم دارند و چاله ها و سوراخ ها را میبینند؟ هوگو مرسیه در کتابِ "مردم ساده لوح نیستند "میگوید : مردم به احمقها و جنایتکاران رای میدهند نه به این دلیل که ساده لوحند بلکه چون نفع خودشان را از هرکسی بهتر تشخیص میدهند. مردم به سیاستمدارانی که کاملا مطمئن هستند فاسد و دروغگو هستند اگر به نفعشان باشد رای میدهند چون گاهی فساد و حماقت حاکم نه تنها برای آنها ضرر ندارد بلکه مانند گنج است. شاید برای کسی که به تورم و وضعیت اقتصادی ده سال بعد فرزندش فکر میکند و حقوقش ثابت است پول پخش کردن یارانه ای یک پوپولیست فاجعه ای تورم زا باشد ولی برای کسی که با پول یارانه شکمش را سیر میکند و تنها امیدش برای خانه دار شدن مسکن مهر تورم زاییست که تنها از عهده یک دولت بی قانون و ولخرج برمی آید روی کار آمدن یک پوپولیست ،شانسی باشد برای کمی بیشتر دوام‌آوردن! برای کسی که جنگلِ روستا را غیر قانونی حصار کشیده و میخواهد به اسم خودش سند بزند و به یک بچه پولدار شهری به قیمتی نجومی بفروشد سرکار آمدن کسی که دائم دم از قانون و محیط زیست میزند خود خود ضررست. برای پزشکی که دنبال گرفتن ویزای آمریکا و مهاجرتست کسی که فقط کمی فتیله اتم را پایین بکشد انتخاب بهتریست درحالی که برای کسی که از تورم و تحریم کاسبی میکند چنین کسی تماما ضررست. برای کسی که یکی از عزیزانش زندانی سیاسی ست یا بخاطر روسری توسری خورده شاید هر انتخابی شرم آور باشد در حالی که برای آنکه نام پدر شهیدش روی کوچه است رای دادن شاید راهی باشد برای پاک نشدن اسم پدرش؟ برای آن تبعیدی که سالهاست در غربت گیر کرده و داغِ دیدن پدر و مادر پیرش را بر دلش گذاشته اند هر تغییری کمتر از کن فیکون شدن اوضاع فرقی نمی کند ولی برای کسی که بجز ایران جایی برای رفتن ندارد حتی بدتر از این نشدن هم،بهترین اتفاق است. بازنشسته ای که تنها با حقوق دولت زندگی می‌کند و با یک ماه بدون حقوق ماندن اجاره اش عقب می افتد از رای دادن به"ثبات"بیشتر از رای دادن به "انقلاب "سود می‌برد در حالی که برای کسی که کسب و کار خصوصی اش قفل شده هر تکان و تغییری امید بخش است. برای کارمند و استاد دانشگاهی که کار و حقوق و ترفیعش وابسته به مدیریست که دولت باید آنرا منصوب کند اینکه چه کسی وزیر شود با کسی که رئیسِ و مرئوس خودش است و کار آزاد دارد داستان فرق میکند. آدمها در ناخودآگاهشان حساب و کتاب میکنند که نفعشان در چیست و وقتی کاری که به نفعشان بوده را انتخاب کردند آنوقت سراغ توجیهی آبرومندانه برای انتخابشان میروند و اگر توجیهی پیدا نکردند آن را به گردن وطن و دین و انسانیت می اندازند. نمیدانم آیا مثلادر آمریکا هم کسانی که به علت منافعشان به ترامپ رای میدهند یا اصلا رای نمیدهن ،مثل اینجا اینقدر باید برای تصمیمشان به عالم و آدم جواب پس بدهند؟ آنهایی که برای رای دادن یا ندادن هفتاد و دو ملت نسخه واحد میپیچند شبیه همان رمالهایی هستند که برای بیمار اسهالی و سکته مغزی و پا درد و پروستات وردی تکراری میخوانند. شاید نفع من در رای ندادن باشد و نفع دیگری در رای دادن! شاید بهترست به داد و نداد دیگران کاری نداشته باشیم و در اینچنین اوضاعی و آنچنان انتخاباتی فقط کشک خودمان را بسابیم. https://t.me/draboutorab
إظهار الكل...
مخ نویس

گپی در مورد مغز ، تکامل و انسان [email protected]

👍 111 18👎 17👏 7🤯 3😢 1
حتی اگر چنگیز باشی! سالهاپیش درحالی که ایران با سه گل عربستان را برده بود و ما بچه ها از خوشحالی بالا و پایین می‌پریدیم ،آقابابا که از قضا آن شب مهمان خانه ما بود با ناراحتی گفت: آخی!مگر نمیینید اینهایی که باخته اند دارند ضجه می‌زنند؟ دلم کباب شد! رضا جان زود خاموشش کن! خاطره ی آن شب تا سی سال فقط یادآور دلرحمی پدربزگم بود تا اینکه چند روز پیش پادکست علی بندری درباره مغول‌ها معنی مهم دیگری به آن داد. پادکست درباره این بود که علارغم جنایتها و تجاوزهای وحشتناک چنگیز او با وصل کردن فرهنگهای شرق و غرب و ایجاد تساهل دینی در قلمروی ایران (که البته ناشی از بی دینی اش بود) ناخواسته مسبب خیر و برکاتی هم برای ایرانیان شد و جالب تر اینکه همان چنگیزی که برای ما مظهر جنایت است برای مغولها ابر قهرمانی محبوب و شجاع محسوب میشود و این یعنی حتی اگر چنگیز هم باشید باز هم آدمهایی پیدا خواهند شد که از خوبی هایتان قصه بگویند و به کلامی دیگر حتی بزرگترین بدیها یا خوبیها هم نمیتوانند برای همه کس و همه جا فقط بد یا فقط خوب باشند. انگار در آشی که عالم،برای ما پخته باید هم خوبی و شادی و خوشبختی و هم بدی و غم و بدبختی به مقدار کافی وجود داشته باشد. انگار این عالم، وسواسی دارد در هم زدن و به تعادل رساندن همه چیز و همه کس در همه جا و همه وقت ، آنقدر که اگر در هر زمان و هرگوشه ای ازین کهکشان شمعی روشن شود باید شمعی دیگر را در عوضش خاموش کند و تمام دفتر و دستک و اعضای بدن ما هم کاملا در کار حفظ همین تعادل وسواس گونه هستند تعادلی که نمی گذارد هیچ مولکول سدیم و پتاسیم و کلسیم و آهن و قندی بالا یا پایین شود. حتی مغز ما هم شب و روز در کار نگاه داشتن همین تعادل الاکلنگیست و به محض اینکه کفه ی لذت و شادی از یک طرف بیش از حد سنگین شود دست به کار میشود و بر کفه درد و غم،فشار می آورد تا تعادل برقرار شود و لابد به همین دلیل است که علارغم پر شدن جهان مدرن از لذت های جدید و پرشمار،نه تنها آمار افسردگی کم نشده بلکه افزایش هم پیدا کرده است. هیچ موجود زنده ای نمیتواند تا ابد در لذت و شادی غرق شود و هیچ ماده شادی آوری تا ابد کسی را خوشحال نگه نمیدارد و همه معتادان به شادی دوپامینی بعد از مدتی به غمگین ترین آدمهای زمین تبدیل میشوند فقط به این دلیل که تعادل باید به هر قیمتی در عالم حفظ شود. انگار حتی اگر زمانی بتوانیم آرمانشهری بسازیم که تمام آجرهایش هم از لذت و شادی باشد باز هم نخواهیم توانست ساکنانش را برای همیشه خوشحال‌ نگه داریم،درست مثل قصه ی ما پدر ومادرها که سالهاست تمام زندگی خود را وقف ساختن دنیایی برای بچه هایمان کرده ایم که کوچکترین سختی و رنجی درآن نباشد و آنها را به مدرسه هایی میبریم که از گل نازک‌تر به آنها نمیگویند ولی برخلاف انتظاراتمان، آنها بیش از مایی که در دوران بچگی رنج وسختی کشیده ایم غمگین و ناامیدند. گویی ما انسانها به اقتضای جبرِ طبیعتی که درد کشیدن را برای زنده ماندن و فرار از خطرات ضروری می دانسته طوری تکامل یافته ایم که تا ابد به رنج احتیاج داشته باشیم و بدون آن نتوانیم راه شادی و لذت را پیدا کنیم. میگویند دانمارکی ها که از مرفه ترین مردم جهانند بیشترین خیریه هارا برای کمک به کاهش رنج آفریقایی ها دارند ولی شاید اصل قصه این باشد که آنها در جستجوی شادی به دنبال رنجی میروند که در کشور خودشان دیگر پیدا نمیشود. انگار طبیعت طوری ما را ساخته تا هرجا شادی و لذتی سراغمان بیاید فورا سر و کله درد و رنجی هم پیدا شود آنقدر که حتی گاهی از رنج کشیدن لذت ببریم مثل لذت دوش آب سرد یا مثل وقتی که صبح زود از خواب نازمان میگذریم تا با زحمت زیادخودمان را بالای کوه برسانیم و از رنج رسیدن به قله لذت ببریم. درواقع گاهی راه رسیدن به خوشحالی نه  حذف رنجهایمان بلکه پیدا کردن راهی برای تحمل آنهاست. گویی دراین عالم هیچ بردنی بدون باختنی و هیچ مثقال شری بدون مثقال خیری و هیچ داشتنی بدون نداشتنی ممکن نیست و درد و رنج، بهایی ست که بالاجبار برای رسیدن به شادی و بی دردی باید پرداخت. آن شب،بهای شادی ما ایرانیان را سعودی های بازنده با گریه هایشان پرداختند و این یعنی گاهی بهای شادی ما را نه خودمان بلکه دیگران در زمان و مکان و تاریخ و کهکشان دیگری باید بپردازند تا مبادا الاکلنگ عالم از تعادل خارج شود. شاید گیرافتادن ما دراین گوشه ی قمر در عقرب تاریخ هم بهایی باشد برای بازپرداخت شادیهایی که پدران ما زمانی از گذشته وام گرفته بودند یا شاید هم بهایی باشد برای رسیدن نوه های ما به شادی های آینده! کسی نمیداند جای نوش و نیش و شادی و غم کی دوباره در ایران ما عوض خواهد شد ولی به قول نظامی این قانون دنیاست. حکم هر نیک و بد که در دهرست زهر در نوش و نوش در زهرست که خورد نوش پاره ای در پیش؟ کز پی آن نخورد باید نیش کیست کو بر زمین فرازد تخت؟ کاخرش هم زمین نگیرد سخت https://t.me/draboutorab
إظهار الكل...
مخ نویس

گپی در مورد مغز ، تکامل و انسان [email protected]

👍 78 19👏 11🦄 3👎 2
Photo unavailableShow in Telegram
📚 غرفهٔ نشر کرگدن 🔸 بخش حضوری شبستان، راهرو ۲۰، غرفهٔ ۴۷۷ 🔸 بخش آنلاین book.info.ir #نشر_کرگدن #نمایشگاه_کتاب #مصلی_تهران
إظهار الكل...
24👏 7🔥 1
11:00
Video unavailableShow in Telegram
گپ و گفت من با دوست عزیزم دکتر سرابی درباره ی چند این تار موی سپید ناقابل بنده در باشگاه میانسالی! دوستان اگر حتی کمی حس میانسالی دارید این کلاب رو در اینستاگرام دنبال بفرمایید Middleage_club
إظهار الكل...
241.60 MB
👍 16👌 13 5👏 2 1
إظهار الكل...
خوش آمدی تو بهارم! بهارِ تکراری

باز هم بهار چون همیشه بی هیچ بهانه و بدقولی به وعده اش با طبیعت وفا کرد و آمد و در این بهارهای تکراری چه رازهایی که نیست. همه ی درختان میدانند بهاری که هرسال آمده، امسال هم باز خواهد آمد و به همین دلگرمی همیشه آمدن است که در هر بهار، شکوفه میکنند و نه تنها درختان و پرستوها بلکه گربه ها و زنبورها و حتی علف ها هم به تکرار بهار یقین دارند و طبیعت و حیات به پشت گرمی همین کوهِ تکرارهاست که دوام می آورد و جرات میکند تا به کارهای درست و تکراری اش ادامه دهد و در این تکرارها چه زیبایی هایی که نمی‌بینیم، زیبایی هایی…

29👍 5🥰 5🤗 3👏 2🎉 2
إظهار الكل...
خوش آمدی تو بهارم! بهارِ تکراری

باز هم بهار چون همیشه بی هیچ بهانه و بدقولی به وعده اش با طبیعت وفا کرد و آمد و در این بهارهای تکراری چه رازهایی که نیست. همه ی درختان میدانند بهاری که هرسال آمده، امسال هم باز خواهد آمد و به همین دلگرمی همیشه آمدن است که هر بهار، شکوفه میکنند و نه تنها درختان و پرستوها بلکه گربه ها و زنبورها و حتی علف ها هم به تکرار بهار یقین دارند و طبیعت و حیات به پشت گرمی همین کوهِ تکرارهاست که دوام می آورد و جرات میکند تا به کارهای تکراری اش ادامه دهد و در این تکرارها چه زیبایی هایی که نمی‌بینیم، زیبایی هایی چون کاشی های…

إظهار الكل...
خوش آمدی تو بهارم! بهار تکراری

باز هم بهار چون همیشه بی هیچ بهانه و بدقولی به وعده اش با طبیعت وفا کرد و آمد و در این بهارهای تکراری ها، رازهایی که نیست. همه ی درختان میدانند بهاری که هرسال آمده، امسال هم باز خواهد آمد و به همین دلگرمی همیشه آمدن است که هر بهار، شکوفه میکنند و نه تنها درختان و پرستوها بلکه گربه ها و زنبورها و حتی علف ها هم به تکرار بهار یقین دارند و طبیعت و حیات به پشت گرمی همین کوهِ تکرارهاست که دوام می آورد و جرات میکند تا به کارهای تکراری اش ادامه دهد و در این تکرارها چه زیبایی هایی که نمی‌بینیم، زیبایی هایی چون کاشی…

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.