cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

آتشکده ی آذران

برگزیده اشعار "سیدجلیل سیدهاشمی" ارتباط با ادمین @Hashemi_30

إظهار المزيد
إيران348 715لم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
163
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

‍ می روم ؛ مانده در دلم اما یاد ِ آن چشم های رویایی دوستاره که رنگ ِخاصی داشت : عسلی ، تیره ، سبز ، اُخرایی گاه چشم ِ پلنگ ِ وحشی بود گاه چون چشم آهوان می شد گاه چون ابر های بارانی گاه ، همرنگ ِ آسمان می شد روزها مثل لایه های عسل شب که می شد به رنگ دریا بود آه از این زن که خوب می دانست: عاشق ِ او ، تمام دنیا بود چشم در چشم هر که می انداخت بازمی شد ، به سادگی ، جایش شعر هایش ، شبیه چشمش بود کوه ، در حیرت از بلندایش بینی ِ کوچک ِ خدا داده لب، دوگلبرگ روی هم مانده بسته لبخند می زند ، نکند یک نفر زیر گوش او خوانده من فقط یک کلاف ِگم بودم زیر ِ چنگال گربه ها ، انگار هیچ جز غم ندیده ام هرگز رنگ شادی ندیده ام یک بار شعر هایش زبان عشقش بود عشق ِ پنهان ِ در گلو مانده فکر کردم که مال من بشود نه؛ کسی رو به روی او مانده؟ آه تقدیر من همین شده است دل سپردن به ماه و خسته شدن آخرین یاد گار من ، از او چشم جادو و دلشکسته شدن #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
زیباتراز هر خنده لبخند گلت بود دیرآمدم دیر آمدم دیر آمدم دیر فهمیدم از چشمت که دیگر جای من نیست #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
هنوز گوشه چشمت بلاست میدانی؟ مرا ببر که زچشمت بلا بگردانم #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
یک ساحل و آفتاب و تکرار شدن از هرچه که زندگی ست بیزار شدن این عاقبت تو بود ، می دانستم دل بستن و بی سبب گرفتار شدن #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
1.77 MB
بگذار صدات ، آب ِ جاری بشود آمیزه ی عشق و بی قراری بشود یک زخم بزن به سینه ی من خاتون یک زخم که خونِ صدقناری بشود #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
1.71 MB
چه شدامشب جنون پیچیده در پا آرزو کردم که رویای تو بنشیندمرا یگ گوشه بنشاند #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
زن بود که مار دیدم در او
إظهار الكل...
بار ِ شتر است ، مور باید ببرد تا لانه ی خود به زور باید بایدببرد این مرد ، دلت نسوخت رویایش را همراه خودش به گور باید ببرد #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
می روم، آن روز بارانی ،فراموشم که نیست موج در دریای توفانی ، فراموشم که نیست جای پای هردو روی ماسه ها ، طغیان باد موی من بود و پریشانی ، فراموشم که نیست پرسه های بی هدف تاپارک،یادت نیست،نه نیمکت های خیابانی ، فراموشم که نیست " دود کن اسپند لطفن ، خلق چشمت می کنند " اشک در وقت غزل خوانی،فراموشم که نیست دود سیگار من و مهتابی رویایی ات روبه رویم برج سیمانی،فراموشم که نیست گردش مرداب و گل های قشنگ روی آب عشوه کردن های پنهانی فراموشم که نیست خنده ام می گیرد از دیوانگی های خودم این که محکومم به ویرانی فراموشم که نیست هدیه روز تولد ، خوب در یاد من است هدیه ی ناب"خراسانی"فراموشم که نیست خوب یادم نیست، شایدآخر مرداد بود شاخه های گل که می دانی فراموشم که نیست روزهای تازه پیش چشم دارم ، باز هم قهوه ات در روز مهمانی فراموشم که نیست #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
من از تو هیچ ندیدم همیشه این بودی غرور سمت تو ام چون غبار ، آورده تو می رسیدی ومی گفتم آه این لیلاست دوباره آمد و با خود ، بهار آورده تو بیکرانه ی دریا و ساحل تو من ام به هر طرف که بمانی مقابل تو من ام چه می شود که بدانم که در دل تو من ام تو یک گلی که دل من به بار آورده شروع شعر تو بودی به خاطرت داری ؟ نمای عشق تو بودی ، به باورت داری؟ قطار آمده ، یاد ِ مسافرت داری، ؟ چه قدر خاطره ، از انتظار آوردی ! ! من آمدم که همیشه ستایشت بکنم کنار شعر بمانی ، نوازشت بکنم تو سرد باشی وبا بوسه آتشت بکنم ببین که عشق چه چیزی به بار آورده پیام نیمه ی شب با ترانه یادت هست هنوز درد دل ما ، شبانه یادت هست بگو به من سفر عاشقانه یادت هست؟ ‌سفر مسافر سودابه وار ، آورده !! تو آن گلی که نظیر تو در زمانه نبود زنی شبیه تو در هق هق ِ شبانه نبود برای زندگی ام جز تو یک بهانه نبود ستاره ای که تو را ، روزگار آورده #سیدجلیل_سیدهاشمی
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.