cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

Medication Team

🔰 Medi💥cation انجمن (CBL سابق) آموزش پزشکی و علوم انسانی پزشکی زیر نظر مرکز پژوهش‌های دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی تهران ✅ Instagram: @MEDICATIONTEAM@AlirezaSaramad 🎧Podcasts: @sdsibevei

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 898
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
+27 أيام
+1330 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - ناهار خوران برید ICU، دو تخت هست که میشه چیزهایی ازشون آموخت، یکی مورد گیلن باره و دیگری مشکوک به بوتولیسم. توی اولی رفلکسها از بین رفته، دومی هم مورد flappy baby عه. هنوز هم نرفتم سرچ بزنم، ولی میشه بچه‌ی شل دیگه، نه؟ ولی شنیدن کجا و دیدن کجا! میرویم ببینیمش. خب، چه چیزی برای دیدن وجود دارد؟ یک پسر بچه بی رنگ و شل! چند ماهه؟ چند ساله؟ نمیدانم. حتی در پرونده هم به سنش نگاه نکرده‌ام. شاید یک ساله، شاید هم کمتر. واقعا بی‌جان! مانند گوشتی روی تخت، بی‌حرکت، بی‌جان. خب چه چیزیش را چک کنیم؟ هاا سمعش میکنم. چیزی روی بینی‌اش است که  به NIV میخورد، اگر چه مانیتوری مشابه مانیتورهای دستگاه اینتوبه در کنار تخت است. گوشی را روی سینه‌اش میگذارم، صدای معمولی دم و بازدم شنیده میشود. خب چه چیزی‌اش را چک کنیم؟ فیکس و فالو. بچه‌ی این سنی اصلا فیکس و فالو باید داشته باشد؟ نمیدانم. هر چه که هست او ندارد. انگشتم را در دستش میگذارم. دستش را مشت خواهد کرد؟ نه، نخواهد کرد. شک به بوتولیسم. خدایا مگر هنوز بوتولیسم داریم؟ احیانا بچه از مناطق با بهداشت پایین نیومده؟ یا خیلی اوضاعش داغون نبوده؟ اکثر مریضا کنارشون یک دو همراه است، ولی این مریض نه، و فقط شماره مادر و پدر در کنار تخت به چشم میخورد. چیه داستانش؟ چرا مامان و باباش نیستن؟ طلاق گرفتن مثلا؟ یا چی؟ استاد میگه فلج حاد سریع از بالا به پایین، چند تا تشخیص افتراقی محدود داره و بوتولیسم نه مهم ترین، ولی یکی از مهم هاست! باشد، خب خدا رو شکر، پس لابد خوب میشه دیگه. اصلا انتی دوت توکیسن بوتولیسم رو دارن اینجا؟ لابد دارن، توی پرونده یه چیزایی هست. با این که به نظر میاد اینتوبه باشه، استاد میگه نفس خودشه، یعنی NIV عه، پس خیلی بهتر شده. باشه، میرویم بیرون، برای نهار. بار دوم یا سومی که میبینمش، روز واقعه است. مادرش هست. عجیب است، ولی هست. خیلی هم معمولی به نظر میرسد، نه بهداشت کمی دارد و نه به ظاهر سطح اجتماعی پایینی دارد. اما بچه حال عجیبی دارد. دست و پا میزند و از این عبارت، دقیقا همین را قصد میکنم. پا بر زمین میکشد و دست هایش را مواج بالای تخت تکان میدهد. نمیدانم چرا و نفهمیدم چرا. انگار دارد بندهای کفن را باز میکند. این بار اون مانیتور مخصوص اینتوبه موجود نیست و به نظر میرسد این بار واقعا نفس‌های خودش است با NIV. انگار بهتر است. این بار مشت اش را جمع میکند.اما مادرش دارد میمیرد. گریه نمیکند، ولی مضطر است. یک جا بند نمیشود. با دست هایش بازی میکند. این پا و آن پا میکند. دستش را روی سر و صورت و تن بچه اش میکشد و چیزی را زمزمه میکند. و هی این کار را تکرار میکند. مادرش ظاهرا نگران ماسک NIV است. هی پایین می آید و بالاخره می افتد. کسی متوجه نمیشود. شاید واقعا مهم هم نیست. دارم از ICU خارج میشوم. میگویم بگذار برگردم شاید مهم باشد. بر میگردم. سچوریشن‌اش هی دارد می افتد. ۸۸، ۸۰، ۷۰. دست و پا زدنش تشدید میشود. ماسک را بر بینی‌اش برمیگردانم. دست و پا زدنش کم میشود. سچوریشن ۹۸ تا ۱۰۰. مادر به رزیدنت میگوید چه شد؟ میگه گفتیم غددها هم ببینن، شاید مشکل متابولیک باشه. ما یه چیزی زدیم، شاید این خوب تر شدنش اثر همونه. انتی دوت توکسین بوتولیسم رو میگه. میگم این کیس بوتولیسم، مگه بوتولیسم‌اش قطعی نبود؟ رزیدنت جوری که انگار طلب باباش رو داره، میگه کی گفته؟ گفتم استاد فلانی گفته شک مون به بوتولیسم بالاست. میگه شککک! پس قطعی نشده! اعصابم خورد میشود. رزیدنت میرود آن‌ور. مادرش هنوز هست و دستش را روی دست و صورت بچه‌اش میکشد و چیزی زمزمه میکند... از صبح که بیدار میشوم، خسته و خواب آلود، در حسرت خواب ظهر و نهار سه تومنی بیمارستانم. بالای این تخت اما، آسمان به تب و تاب است. بچه دست و پا میزند. چشم‌هایش خواب آلودند، ولی نه، شاید چون توان ندارد پلک هایش را بالا بکشد، این چنین به نظر میرسد. عنبیه‌اش نصف و نیمه پیداست. انگار که خمار است. آرش! آرش ِ نمیدانم چند ساله با مادرش که مثل سیر و سرکه میجوشد. آرشی که کفن را باز میکند و برمیگردد. آرشی که باید بوتولیسم باشد، که باید با انتی توکسین اش بهبود یابد. چشمی که خیره به ما مینگرد، و ماهی که کامل میشود... فیش امروز رو کی می‌گیره؟ نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران #پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دوازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر @Medii_notes 🩺 @Soha_javaneh @MedicationTeam
إظهار الكل...
Repost from Medinotes
Photo unavailableShow in Telegram
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - قسمت دوازدهم ناهار خوران نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران #پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دوازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر @Medii_notes 🩺 @Soha_javaneh @MedicationTeam
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
📣واحد پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار می‌کند: ⏰پنل انتقال تجربه آزمون پره انترنی با حضور رتبه‌های تک رقمی آزمون ۱۴۰۲ 🧑🏻‍💼سیدمحمدمهدی آل یاسین دانشجوی پزشکی و MPH دانشگاه علوم پزشکی تهران رتبه ۲ کشوری آزمون پره انترنی ۱۴۰۲ ۲.۵ درصد برتر کشوری آزمون علوم پایه ۹۹ 👩🏻‍💼غزل دهاقین دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران رتبه ۵ کشوری آزمون پره انترنی ۱۴۰۲ رتبه ۲.۵ درصد برتر کشوری آزمون علوم پایه ۹۹ 🗓️تاریخ برگزاری: ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ⌛️ساعت: ۱۸ الی ۲۰ 💻امکان شرکت به صورت آنلاین و از سراسر کشور 💰هزینه ثبت نام: ۱۰۰ هزار تومان ✉️۲۰ درصد تخفیف ثبت نام زودهنگام فقط تا ۲۴ خرداد و ۴۰ درصد تخفیف ثبت نام زودهنگام گروهی (پنج نفره) 📥لینک ثبت نام 🔔در این پنل به سوالات رایج پاسخ داده خواهد شد و امکان گفت و گو و پرسیدن سوالات شما از رتبه های برتر فراهم میشود: -از چه زمانی مطالعه رو شروع کنم؟ -چه منابعی برای مطالعه من بهتره؟ -من الان فیزیوپات هستم، مطالعه‌مو چطور جهت‌دار کنم؟ چه کارهایی باید از الان انجام بدم؟ -با هدف ۲.۵ درصد شدن باید چه کارایی رو انجام بدم و از کی شروع کنم؟ 🆔 @SSRC_med 🆔 @SSRC_News
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
🔔 معاونت آموزشی مرکز پژوهش‌های علمی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار می‌کند: 🔰 مدرسه آموزش جامع مطالعات کارآزمایی بالینی (RCT-GCP) 🔸 به صورت آنلاین در بستر اسکای‌روم 🔹همراه با ارائه سرتیفیکت معتبر از طرف مرکز پژوهش‌های دانشگاه علوم پزشکی تهران 🗓️ زمان برگزاری مدرسه: 👈 ۹ تیر لغایت ۵ مرداد ۱۴۰۳ 💵 با تخفیف ویژه برای دانشجویان علوم پزشکی تهران! 🌐 برای ثبت‌نام از طریق لینک زیر اقدام فرمایید: 👉 survey.porsline.ir/s/nkiVVzRp 📣 اسامی مدرسین، تاریخ و ساعت برگزاری کارگاه‌ها در پوستر فوق قابل مشاهده‌اند. 🆔 @SSRC_News
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
🔰 انجمن علمی دانشجویی مدیکیشن برگزار می‌کند: کارگاه مهارت های مطالعه و یادگیری
تحصیل در رشته های علوم پزشکی نیازمند به‌خاطرسپاری و بازیابی موثر فکت های علمی بسیاری است. چگونه قرار است هزاران صفحه کتاب و مقاله را به ذهن بسپاریم و چگونه آنجا که نیاز است از آنها استفاده کنیم؟
👤 استاد: دکتر لادن عباسیان، دانشیار گروه عفونی بیمارستان امام خمینی 📅 زمان برگزاری: ۲۷ خرداد و ۳ تیرماه از ساعت ۱۴ الی ۱۵:۳۰ 📍محل برگزاری: مجتمع بیمارستانی امام خمینی، بخش عفونی، طبقه همکف 💵هزینه ثبت‌نام: ۵۰ هزار تومان (دو جلسه) 🔗 برای ثبت‌نام کلیک کنید شرکت برای عموم مخاطبان آزاد است. 🌱 @MedicationTeam 🆔 @SSRC_News
إظهار الكل...
Repost from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - چایی پرستار اورژانس ۱ صدا میزنه: اینترن داخلی! انتقال جدید دارین. پرونده ر‌و میگیرم و قبل رفتن بالا سر مریض یه نگاهی بهش میندازم. “خانوم ۵۴ ساله مورد کنسر متاستاتیک کبد” چقدر خسته شدم از کیس‌های کنسر. اونقدر زیادن که از خودم سوال میکنم نکنه ما هم کنسر داریم و نمیدونیم؟ کیس‌هایی که همه شبیه به همن، ناامید، خسته، بی‌تفاوت. آدمایی که بستری شدن تو بیمارستان براشون عادت شده، همراهاشون که خیلی وقته با این قضیه کنار اومدن که حداکثر چند ماه دیگه وقت براشون مونده. مثل همیشه برام سوال میشه، چه اصراریه به چند روز بیشتر زنده نگه داشتن این آدما، وقتی که حالشون روز به روز قراره بدتر بشه و هی بیشتر و بیشتر زجر بکشن؟ یه بار با اختلال الکترولیت بیان یه بار با سپسیس یه بار با افت هوشیاری و تهشم علی‌رغم درمان همه‌ی اینا باز هم نتونن از سرنوشتشون فرار کنن؟ پزشکا واقعا تا چقدر حق دارن برای زنده نگه داشتن بیمارا تلاش کنن؟ ذهنم درگیر این سوالاست که میرسم بالا سر بیمار. خانوم میانسالی که پوستش زرده و استخوناش از شدت لاغری پیدا. شرح حال میگیرم و میخوام برم به رزیدنت معرفیش کنم که صدام میزنه، “خانوم دکتر، من چند روزه هر چی میخورم بالا میارم. هیچی تو معده‌م نمیمونه، حتی چایی. لطفا یه چیزی بهم بدین بتونم چایی بخورم.” چایی! بدنش پر متاستازه، بی‌اختیار شده، استخوناش درد میکنه و فقط تا دو ماه دیگه زنده‌ست، و دغدغه‌ای که داره اینه که نمیتونه چایی بخوره! ذهنم تا چندین روز درگیرش میمونه. الان که این متنو دارم مینویسم احتمالا اون خانوم دیگه فوت شده، ولی هنوز حرفی که بهم زد از یادم نمیره. شاید زندگی همینه؟ دربه‌در دنبال خوشبختی و مسیر درست زندگی هستیم و نمیخوایم عمرمون رو تلف کنیم، میخوایم انتخابامون درست باشه، همش در حال دویدن دنبال اهدافمون هستیم، پول بیشتر، مقام بالاتر، زندگی بهتر. و شاید زندگی همین یه لیوان چایی باشه که بغل دستمون در حال سرد شدنه. ☕️ #فرناز_رنجبر دانشجوی پزشکی ورودی 96 دانشگاه علوم پزشکی تهران #پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_یازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر @Medii_notes 🩺 @Soha_javaneh @MedicationTeam
إظهار الكل...
Repost from Medinotes
Photo unavailableShow in Telegram
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes -قسمت یازدهم چایی #فرناز_رنجبر دانشجوی پزشکی ورودی 96 دانشگاه علوم پزشکی تهران #پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_یازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر @Medii_notes 🩺 @Soha_javaneh @MedicationTeam
إظهار الكل...
Repost from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - نگاه‌های دزدکی پسربچه ۱۰،۱۲ ساله‌ای بود که صرع کنترل نشده داشت، با پدر و مادرش اومده بود، گرچه خودش اصلا جلو نمی اومد و رو یکی از تخت‌های معاینه نشسته بود و خودشو پشت پرده قایم کرده بود. دست پدر و مادرش پر بود از انواع و اقسام تصویربرداری‌ها و این بچه ۴ بار LTM شده بود (تو LTM فرد رو میذارن تو یه اتاقی و بهش EEG وصل میکنن و همزمان با دوربین هم نگاهش میکنن و برای بررسی شکل تشنج‌ها و پیدا کردن اون نقطه‌ای که تشنج ازش شروع میشه کاربرد داره)، ظاهرا عملش کرده بودن و نقطه‌ای که فکر میکردن کانون تشنج هست رو از مغزش خارج کرده بودن ولی متاسفانه اون نقطه تنها کانون نبوده و بعد از برداشتن اون قسمت، قسمتای دیگه تازه بازی رو شروع کرده بودن و با هیچ دارویی هم کنترل نمیشدن :) حالا بعد از عمل بچه بازم تشنج‌های هر روزه داشت، تشنج‌هایی که خودشونو به شکل دویدن دور خودش، خندیدن های بدون کنترل و صداهای عجیب و بازی کردن با لباساش نشون میداد. مادر توضیح میداد و فیلمای کودکش رو وقتی تشنج میکرد به استاد نشون میداد و با جزییات شرایط رو توصیف میکرد. فیلما رو دیدم، از یه جایی به بعد دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم، بچه دست و پا میزد و مادر رو میدیدم که داشت سعی میکرد کنترلش کنه، تصور حس اون مادر در اون لحظه واقعا سخت بود. و از همه غم انگیزتر خود بچه. شما فکر کنین که یه گروه آدم نشستن دارن فیلمایی ازت رو نگاه میکنن که هیچ کدوم از اون حرکات دست خودت نیست و تو میفهمی که این کارا رو انجام میدی ولی نمیتونی هیچ کاریش کنی. شرم تو نگاه‌های دزدکیش از پشت پرده از جلو چشمم رد نمیشه :) حدود نیم ساعت رو این کیس بحث شد، تهش نتیجه مشخص نبود و لازم بود فیلم کاملی از LTM اش رو بیارن که بتونن اون نقطه اصلی لعنتی رو پیدا کنن، مادر دیگه نتونست تحمل کنه و شروع به گریه کرد. آینده تیره و تار بود، مادر گریه می‌کرد، پسرک دیگه تو اتاق نبود. کاش علم قدرتمندتر از چیزی بود که فکر میکردم. #آزاده_انگورج_تقوی پزشکی ورودی ٩٧ دانشگاه علوم پزشکی تهران #پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر @Medii_notes 🩺 @Soha_javaneh @MedicationTeam
إظهار الكل...
Repost from Medinotes
Photo unavailableShow in Telegram
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes -قسمت دهم نگاه های دزدکی نویسنده: #آزاده_انگورج_تقوی پزشکی ورودی ٩٧ دانشگاه علوم پزشکی تهران #پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر @Medii_notes 🩺 @Soha_javaneh @MedicationTeam
إظهار الكل...
Repost from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - علائم مرگ کمی بعد تر، وقتی ما برای امتحان آماده میشویم، همراه مریض کناری، به من میگوید این دستگاه اینتوبه چرا اکسیژنش را نشون نمیدهد. من حدس میزنم که اون انگشتی بهش وصل نیست. ولی وقتی میگردم، اصلا انگشتی ندارد! به او میگویم احتمالا مهم نبوده که نذاشتن! و او هم میگوید پس همین که گردنش بالا پایین میرود یعنی اکسیژن دارد و میگویم بله و تلاش میکنم که نبضش را بگیرم. دست هایش سرد سرد است. نبضی حس نمیشود. به گردنش که دست میزنم داغ است.حتی نبض کاروتید هم به آن صورت حس نمیشود. دستگاه اینتوبه هر بار که اکسیژن میفرستد، گردن و ریه اش را متسع میکند، نمیشد نبض کاروتید را خوب گرفت، چون گردنش هی تکان میخورد به خاطر اینتوبه. چشم هایش نیمه باز است. مردمک هایش به چپ و راست تکان میخورد... (سرما...مرگ) همچنان برای امتحان آماده میشویم که دخترش را میبینیم، در صندلی بیرون از سالن پدرش. ضجه میزند. لباس سیاه دارد. +این که هنوز زنده است، چرا گریه میکنه؟ -شاید تازه بهش گفتن که سرطان داره [مکالمه من و یکی از بچه ها] بعد از مدتی میبنیمش که آرام است، و بعضا گریه های ریز میکند. +خیلی سخته ها! -آره خب اولش سخته! گمان میکنم دخترش داستان را پذیرفته و کار تمام است! بعد از امتحان، چند نفر جدید می آیند، انگار همراهان جدید بیمار هستند. لباس سیاه بر تن دارند. بابا این که زنده است!(سیاه...مرگ) میروند بالای سر مریض. دور تختش پرده میکشند. صدای گریه می آید. بابا این که هنوز زنده است! دقایقی بعد همه را بیرون میکنند، حتی همه ۵ بیمار تخت های کناری در آن سالن را! همراهان خودش هم بیرون اند. تعدادی پرستار و دانشجوی پرستاری جوان بالای تختش هستند. معلوم نیست چه میکنند. حدس این است که برای احیا آماده میشوند. صدایی می آید: "این ها که بلد نبودن یه لوله بذارن تو دماغش که غذا بخوره! باید ببریمش (میبردیمش؟) یه جای دیگه!" این بار صدا از همراه مریض است، دختر دیگرش، که بزرگ تر است و عصبانی تر. ما داریم ct های مریض ها را پشت سیستم میبینیم. و میبنیم که یک میز متحرک شامل دستگاه شوک را میبرند بالای سرش در اتاق (ترالی؟)...پس هنوز زنده است. در اتاق را میبندند، اتاق خالی از بیمار، به جز بیمار اینتوبه. +آخر چرا این ادم ریه است؟ این سفیدی ها مگه نمیتونه پنومونی باشه؟ ... جیییغ! فریاد. مرد؟ لابد. شیون، گریه... مرد... (گریه....مرگ) نگهبان بخش می آید. "همه بیرون!" از بخش میروند بیرون. ما ct میبنیم، عجله داریم، باید برویم نهار. همچنان صدا می آید. میرویم بیرون از بخش، دم اسانسور. دخترش پخش زمین است، در آغوش یک زن پیر تر. چند مرد هم هستند. همه فریاد میزنند. آسانسور میرسد. یادم می افتد پدرم ۶۲ سالش است. او هم ۶۲ سالش بود... آسانسور زنگ میزند...دن، دن دن، دن دن دن در دن، دن دن دن دن در دن دن،در دن دن دن دن دن... نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران #پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر @Medii_notes 🩺 @Soha_javaneh @MedicationTeam
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.