تنهام نزار

. امپراطورِ من و این دل شیدای منی صاحب مُلک دلم هستی و دنیای منی همه جا در پی دیدار تو گشتم چه کنم که ببینم رخ ماه تو که زیبای منی تو که گفتی شده‌ای یارو پرستار دلم ای همه دارو ندا رم  تو مگر جای منی یادم آمد که در آن ساحل زیبای شمال غزلی خواندی و گفتی که تمنای منی گه گداری چو غریبان شده‌ای با من ودل همه جا جار زدی یار که سودای منی رفتی و غم شده مهمان دلم هر شب و روز دل من هم شده مجنون و تو لیلای منی فرهادایمانی