Ⓜ️ زندگی اداری؛ وقتی اتاقها هویت دارند ولی آدمها بیهویتاند.
🔸🔹خیلیها زندگی اداری-کارمندی را دوست ندارند و بیتردید، حتی عدهای هم هستند که از آن بیزارند. هرکس دلیل متفاوتی برای نارضایتی و بیزاری خود دارد که در این نوشته من قصد ندارم به شرح و بررسی این دلایل بپردازم. زندگی اداری، بسیار یکنواخت، کسالتآور و از اساس هویتکُش است. در زندگی اداری، "فردیّت" به معنای آدمی که هویتی مشخص، با ویژگیهایی خاص خودش دارد تضعیف و در مواقعی نابود میشود. جهانی بدون روح و جسمی پریدهرنگ. زندگی اداری، محل مانور شماره اتاق، یا کلماتی یکسان است که عملکرد آن اتاق را بیان می کنند: اتاق شماره ۱۱، اتاق شماره ۳، یا صدور چک، امور اداری، کارگزینی، پشتیبانی و غیره. در زندگی اداری،
اتاقها هویت دارند ولی آدمها بیهویت میشوند و گویا این تقدیر حیات سازمانی است.
🔸🔹معمولا اینطور بوده است که آدمهایی که صبح وارد اداره میشوند بهمحض ورود، هویت خود را از دست میدهند و ساعاتی در وضعیت تعلیق قرار میگیرند. سنّت زندگی اداری اینگونه بوده است که آدمها باید به چرخدندهای گمنام تبدیل شوند تا
بهرهوری اداری به حداکثر برسد. با خروج از اداره، آنان مجددا "
فردیت" خود را باز مییابند. ولی نه. حتی وقتی در سرویس اداره نشستهاند (یعنی وسیلهای که به اداره تعلق دارد) تا به خانه برسند همچنان غرق در بیهویتیاند. انبوه سرهایی که روی پشتی صندلی اتوبوس یا مینیبوس خم شده و آدمهایی که عمیقا به خواب رفتهاند.
آنان اداره را "چابکسازی" کردهاند ولی خود از چابکی افتادهاند.
🔸🔹جالب آنکه حتی بعضی اربابرجوعها هم با ورود به ادارات، دقایق و ساعاتی احساس بیهویتی به سراغشان میآید.فردیت آنان هم پس از ورود به اداره به "
شمارهی ملی" یا "
شمارهی نامه" تقلیل مییابد. آنان دچار چنین احساسی میشوند. وقتی با کارمندی حرف میزنند که اصلا به آنها نگاه نمیکند، کارمندی که حرف میزند ولی نگاه نمیکند! چشم دارد ولی هنجارهای اداری به او یاد داده است که نباید نگاه کند و نباید ببیند بلکه فقط باید انجام دهد و دگمه نوبت بعدی را فشار دهد.
🔸🔹به همین دلیل است که وقتی کارمندی شما را میشناسد، به رویتان لبخند میزند و با شما احوالپرسی میکند ذوق میکنید، حالتان خوب میشود، نه به این خاطر که کارتان را بینوبت انجام خواهد داد بلکه به این خاطر که در این فضای هویتکش کسی شما را از احساس بیهویتی بیرون آورده است. کسی شما را شناخته است و صدایتان کرده است، کسی شما را خطاب قرار داده و شما را بهعنوان یک فرد به رسمیت شناخته است. جالب آنکه حتی اگر چند روز قبل او را دیده باشید دوست دارید با او دست بدهید. چرا؟چون از بیهویتی نجات یافتهاید.
🔸🔹آنچه گفتم هر چند شکل غالب در بسیاری از ادارات و شرکتهاست ولی درباره همه کارمندان صدق نمیکند. همیشه وقتی به ادارات میروم و با کارمندانی مواجه میشوم که تلاش میکنند در مقابل تبدیلشدن به چرخدندهای گمنام و رنج ناشی از بیهویتی
مقاومت کنند به گفتگو مینشینم.
● - آنان عکس اعضای خانواده خود را روی دیوار یا روی میز گذاشتهاند.
● - کنار دستشان روی میز، مجلهای یا کتابی قرار دارد.
● - گلدانی روی میزشان هست که گلی خوشرنگ داخل آن جلب توجه میکند.
● - موسیقی ملایمی از بلندگوی رایانهشان بهگوش میرسد.
● - لیوانی طرحدار روی میزشان است.
● - لوازمالتحریر متفاوت و روحدار که بیانگر سلیقه خاص آنهاست.
🔸🔹آنان
"جزیزهای با نام و نشان" در دل "اقیانوسی بینام و نشان" ایجاد کردهاند. این کارمندان تلاش میکنند تا به شکلی، به غذای تلخی که مقابلشان نهاده شده است یعنی زندگی اداری، طعم دهند. آنان سعی میکنند تا هم از طرف همکاران و هم از طرف ارباب رجوع دیده شوند. امتحان کنید. وقتی به ادارهای میروید و با چنین کارمندانی مواجه میشوید از سلیقه آنها تعریف کنید. همان واکنشی را میبینید که در سطرهای قبل توصیف کردم؛ ذوق میکنند، لبخند میزنند و گل از گلشان شکفته میشود.
🔸🔹این کارمندان در حال خلق روایت جدیدی از زندگی اداریاند. هر چند ممکن است ناهمرنگی با جماعت، موجب فشار مرئی و نامرئی بر آنان شود ولی پیامدهایی مثبتی نیز دارد و گاهی زمینهای برای دمیدن سرشتی انسانی به زندگی ما میشود.
📄 دکتر فردین علیخواه
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی