cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

💚💚کانال شیراز💚💚

کانالی متفاوت با تمامی کانالها انواع اهنگهای جدید و زیبا داستان و سریالهای زیبا جوک و طنز و استیکر پستهاو داستانهای عاشقانه پندآموز عکس نوشته های زیبا و....🧿🧿 همه در 💚💚کانال شیراز💚💚 (دیماه ۱۳۹۸) https://t.me/+jBav8SgCyoo1Njk8

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 466
المشتركون
+124 ساعات
+47 أيام
-2230 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

2:05:22
Video unavailableShow in Telegram
🎥 فیلم «زندگی پس از مبارزه» 2024 🎙 دوبله فارسی 🎞 کیفیت 360P ✂️ بدون سانسور و حذفیات 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
Life.After.Fighting.2024.360p.WEB.DL.Duble.mp4321.69 MB
🙏 2👍 1🔥 1🥰 1👏 1🤩 1
1:41:02
Video unavailableShow in Telegram
🎥 فیلم سینمایی «جوجه تیغی» 💠 نسخه اکران آنلاین 🤩 🎞 کیفیت 360p 🎭 ژانر: کمدی | خانوادگی 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
jooje-tigi-360.mp4433.62 MB
👍 1🔥 1🥰 1🤩 1🙏 1👌 1
1:43:08
Video unavailableShow in Telegram
🎥 فیلم سینمایی "دربند" 📤 کیفیت 480p 🗓سال انتشار: 1391 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
Dar_Band(1390) 480p [@CooFilm].mp4499.10 MB
رمان #حس_سیاه           قسمت 247 الآن هم مرسی اومدی...می خواستی یک باره واسه کفن و دفنش بیای که فقط خرج کنی! کیارش چشم هایش را محکم بست و پلک هایش را به هم فشرد. نفس عمیقی کشید و با همان پوزخند توی چشم های لرزان و عصبی مادرش خیره شد. پادرمیانی کردم: -اوضاع شرکت خطرناک تر از این حرف هاست خاله...شما کوتاه بیا...کیانوش بیدار شه ببینه دارین دعوا می کنین دوباره حالش خراب می شه ها...خدا نکنه واسه هیچکس اتفاقی بیفته! حالا که به خیر گذشته خاله جونم! خاله برگشت و زل زد توی چشم هایم... عصبی گوشه لبم را لمس کرد و فریاد کشید: -تو چته؟ چرا اینقدر لاغرتر شدی؟ گوشه لبت چرا کبوده؟ این بی وجدان زدتت؟ تو چرا پاش نشستی این نامروت بی انصاف رو؟ نفس نفس می زد! کیارش با لبخندی ساکت نگاهش می کرد اما نبض شقیقه اش را می دیدم! لب هایش بی رنگ بودند و چشم هایش دریایی از خون! -بنال...یک چیزی بگو! رفتی لابد دنبال عیاشی؟ حلالت نمی کنم شیرم رو کیارش... نه به ما اهمیت می دی...نه به زنت... معلوم نیست اصلا یهویی چت شد... نیستی چند وقته...جواب نمی دی... نمی دونم چه غلطی داری می کنی اما با این کاری که با این دختر کردی، شیرم رو حلالت نمی کنم! واسطه های مغز کیارش تحلیل نمی کردند...چون دست به جیب و ساکت ایستاده بود و نگاهش می کرد. جلو رفتم و التماسش کردم: -خاله آروم باش...همه خوابن... من خوبم...کیارش کاری نکرده...همه چی رو برام توضیح داد...شما نگران من نباشید! کیارش لب هایش را باز کرد و با همان لبخند گفت: -باشه مامانم...دعا کن از این بدبخت تر شم...باشه دعا کن... نگاهی به من انداخت و گفت: -فعلا...بیا وسایلت رو جمع کن! با کوبیدن در توسطش،تنمان لرزید. خاله نشست و روی زانوهایش خم شد. کنارش نشستم و مشغول دلداری شدم و شانه هایش را مالیدم...به من گفت بروم! خاله زار زار گریه کرد: -باران دلتنگش می شم خب...ببین چی کار می کنه با من پیرزن! *****'* کلید را داخل قفل در چرخاندم و وارد خانه نیمه تاریک شدم. محکم در را کوبیدم: -سیما...سیما؟ نفس عمیقی کشیدم و کتم را در آوردم و روی کاناپه انداختم. موبایلم را در آوردم و نگاهی به تلگرامش انداختم. حوصله نداشتم...کارکنان شرکت و داروخانه های اطراف زیادی زر زر کرده بودند. بی جواب شان گذاشتم و صفحه را قفل کردم. روی مبل نشستم و چند بار صدایش زدم. سرم آنقدر درد می کرد که اگر نمی خوابیدمقطعا دیوانه می شدم! با عصبانیت چنگی به موهایم زدم. نبود! پاشدم و داخل اتاقش رفتم. روی تخت خواب بود و پتو را تا روی صورتش کشیده بود. دستم را از چارچوب کندم و کنارش روی پاتختی نشستم و به جلد قرص های کنارش خیره شدم. قرص های اعصاب،خواب آور،مسکن! نفسم را بیرون دادم و خسته شماره خانه را گرفتم. شاید با نوشیدن یک چای داغ آرام می شدم اما حوصله دم کردنش را نداشتم. دکمه های پیراهنم را باز کردم و کنارش زیر پتو خزیدم. دستی لای موهایش کشیدم و به سقف زل زدم. فکر وخیال راحتم نمی گذاشت... نمی توانستم بخوابم... باز با خشونت به موهایم چنگ زدم. مادرم...کیانوش...باران...زندگی ام! باران را تا حدودی آرام کردم ولی حوصله اثبات مردانگی ام را به مامانم نداشتم. آنقدر خسته بودم که فکر می کردم اگر بخواهم در مورد بارهای سنگین روی دوشم با همه حرف بزنم،حتما از این همه توضیح فکم باز می ماند! به سقف خیره بودم که با غلتیدن سیما روی سینه برهنه ام،تکانی خوردم. سیما چشم هایش را باز کرد و چنان جیغی کشید که موهای تنم راست شدند! درد سرم تشدید شد. ابروهایم را در هم کشیدم و روی تخت نشستم: -چته؟ بلند بلند و بریده نفس می کشید و جیغ می زد! ترسیده و نگران بازوهای لاغرش را میان پنجه هایم فشردم و بلند تر فریاد کشیدم: -می گم چته چیه چرا جیغ می کشی؟! موهایش را پشت گوشش زد و قفسه سینه اش را مالید. تمام تنش می لرزید. پاشدم و در حالیکه عصبی داد می کشیدم " آروم باش" به آشپزخانه رفتم و یک لیوان آب برایش بردم. نشستم کنارش و لیوان را دستش دادم. چشم هایم هم درد می کردند. آخ که از بی خوابی و سر درد می خواستم زمین را گاز بزنم! به پلک های متورم و صورت رنگ پریده اش زل زدم: -سیما؟ می گی چته؟ کابوس دیدی؟ با نوشیدن آب،حالش جا آمد. ادامه دارد... 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
👍 1🔥 1👏 1🤩 1👌 1😍 1
رمان #حس_سیاه         قسمت 246 با پارک کردنش،اشک هایمان را پاک کردیم اما وضعیت ظاهری مان تابلو بود. جلدی پایین پریدیم و سمت اورژانس دویدیم. وارد راهرو دراز و خلوت بیمارستان شدم. از پرستاری که پشت میز پذیرش چرت می زد،پرسیدم: -خانم خانم توروخدا... چند ضربه به علامت پذیرش زدم: -خانم؟ چشم هایش را باز کرد: -اهم...بله بله جانم؟ با عجله خم شدم رویش: -کیانوش فردین توروخدا کیانوش کجاست؟ خمیازه ای کشید و نگاهش روی مانیتور چرخید. کیارش وارد شد. تنش خرد بود وخسته! شانه های کشیده اش را بالا و پایین کرد و کنارم ایستاد. زنیکه خونسرد مشغول چک کردن بود و ما داشتیم از استرس بالا وپایین می پریدیم! کیارش جلو رفت و محکم ضربه ای به میز پذیرش کوبید: -خانمم با شماست! می گه کیانوش فردین! شنیدی اصلا؟ زن نگاهش را از کامپیوتر گرفت و به چشمان جدی وترسناک کیارش دوخت: -چه خبرته آقای محترم؟ گفتم صبرکنین چک می کنم الآن! بلند شد و با چشم غره ای به من گفت: -طبقه دوم راهرو سمت راست اتاق دویست و چهل... جلو رفتم و بغ کرده پرسیدم: -حالش؟ -بد نیست...فکرکنم از ایست قلبی نجات پیداکرده... دکتر مسعود آریا منش پزشکشونه! تشکری کردم و سمت راهرو دویدیم. از پله ها بالا رفتیم. نفسم رفت.دستم را به نرده ها گرفتم و سرفه کردم. کیارش برگشت طرفم و دوید سمتم...دستم را گرفت: -چت شد؟ -هیچی... بالا رفتیم...این بار آرام تر و به راهرو رسیدیم. قفسه سینه ام را آهسته مالشی دادم و به اطراف نگاه کردم: -آ اینجاست! در اتاق را همزمان باز کردیم. مامان و بابام نبودند ولی خاله روی کاناپه قهوه ای تاشوی کنارش به خواب رفته بود. کیانوش هم زیر دستگاه هایی که به تنش متصل بودند خوابیده بود. چقدر لاغرتر و زردتر شده بود. موهایش بلند تر شده بودند و لب هایش هم زیر ماسک اکسیژن کبود بود. ماسک اکسیژن دیگر چرا؟ کیارش جلو آمد و با هر دو دستش پشت سرش را گرفت. لب گزید و جلو تر آمد. شرمنده و حزن انگیز بهشان زل زدم. در را بستم و قدم گذاشتم. -وای...وای...وای...وای...وای... بازوی عضلانی اش را گرفتم: -بس کن بیدار می شن...حالا چیزی نشده خداروشکر...نجاتش دادن...باید از این به بعد مواظبش باشی! کیارش نگاهم کرد. از تلخی نگاهش،سوختم وخاکستر شدم! لبخند یکطرفه ای زد و یک دست کیانوش را از زیر سرم بلند کرد و مشت کرد و محکم بوسید. -چی کار کردم من با زندگیت داداش؟ کیانوش هیچ حرکتی نکرد. ترسیده به مانیتور سبز ضربان قلبش خیره شدم. منظم می زد و آرام...تلخندی میهمان لب هایم شد. لابد بهنام هم... او که نرسیده به این وضعیت جان داد! او سوخت و همانجا افتاد... دیگر به بیمارستان و کما نرسید! اشک هایم جوشیدند. کسی نبود بخواهم نقش بازی کنم! آرام جاری شان کردم. جلو رفتم و بالای سرش ایستادم. از آنجایی که می دیدم انگار بهنام بود! خم شدم روی سرش و نرم پیشانی اش را بوسیدم: -مقاومت کن داداشیم...باشه کیانوش؟ از رویش بلند شدم. خاله با دیدن ما،از جایش پرید و نشست: -شما ها کی اومدین؟ اشکم را پاک کردم. زل زل نگاهمان می کرد. -الآن... کیارش نزدیک رفت و درمانده کنار کیانوش نشست و باز دستش را گرفت. خاله اخم هایش را درهم برد و بلند شد. روبروی کیارش ایستاد و با تحکم و عصبانیت گفت: -پاشو برو بیرون! متعجب نگاهشان می کردم. جلو رفتم و دست خاله را فشردم: -خاله معلوم هست چی می گی؟! کیارش دست کیانوش را بوسید و روی شکمش گذاشت. بلند شد و پوزخندی به مادرش زد. -معلوم نیست کجاست این یکی دوماهه و به اسم شرکت داره چه غلطی می کنه! هرچی زنگ می زنیم جواب نمی ده...داداشش از بی مهری و ندیدن همین شازده معتاد شدو الآن افتاد به این حال! نمی گه می ترسم نگران می شیم... ادامه دارد... 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
👍 1🔥 1🥰 1👏 1🙏 1🤗 1
Photo unavailableShow in Telegram
درمانهای اورژانسی فشار خون با طب سنتی👇 ✍🏻 بین انگشت شصت و سبابه را ۳ الی ۴ دقیقه فشار دهید. ✍🏻 نوک انگشتان را سوزن می زنید تا چند قطره خون بیاید. ✍🏻 ۱۲ الی ۲۰ عدد سیاه دانه را با دندان بجویید تا فشار سریع کاهش یابد. ✍🏻 ترشیها هم مثل سرکه ـ آبلیمو ـ آبغوره ـ آب نارنج و . . . در مواقع اوراژنسی کمک کننده هستند. 💥توجه : یکی از درمانهای اوراژنسی را انجام دهید و اگر به نتیجه نرسیدید راه بعدی را امتحان کنید👌. +این پست رو ذخیره کنید چون یه روز به دردتون میخوره و جان یک نفر رو نجات میدین. 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
👍 2🥰 1👏 1🙏 1💯 1🫡 1
Photo unavailableShow in Telegram
درمان فوری بوی بد دهان👇 ▫️برای رفع بوی بد دهان یک درمان خانگی و فوری دارچین است. دارچین باکتری‌هایی که مسئول ایجاد بوی بد دهان هستند را از بین می‌برد یک تکه چوب دارچین را بجویید تا فورا بوی بد دهان شما رفع شود. 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
👍 1🤩 1🙏 1👌 1😍 1🤗 1
Photo unavailableShow in Telegram
هفت دلیل برای آنکه همراه غذا پیاز بخورید 👈کاهش قندخون 👈کاهش کلسترول خون بالا 👈کاهش فشارخون بالا 👈کاهش ریسک ابتلا به سرطان 👈خون ساز 👈ضد درد 👈استخوان ساز 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
👍 1👏 1🤩 1😍 1💯 1😘 1
Photo unavailableShow in Telegram
۷ دلیل برای اینکه شروع کنید و از این به بعد کره بادام زمینی بخورید 👇: 1: به کاهش احتمال سرطان سینه کمک میکند 2: چربی سوز قوی شکم و پهلو است 3:سطح استرس را کاهش می دهد 4: قدرت حافظه و یادگیری را بالا می برد 5: فشارخون را کنترل میکند 6:ریسک ابتلا به دیابت را کاهش می دهد 7: راحت تر می خوابید.. 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
👍 1🥰 1👏 1🙏 1👌 1💯 1
آهنگ جدید علی یاسینی و د دان بنام عوض شدی 👌👌👌 ❤️💚💜💙 💚💚 @shirazchanells 💚💚
إظهار الكل...
Ali Yasini & The Don - Avaz Shodi.mp38.39 MB
👍 1 1🥰 1👏 1👌 1💘 1
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.