فروغ در زمان
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم... فروغ فرخزاد @forough_dar_zaman ارتباط با ادمین ها👇👇👇 @yashardovlat @MAHIGOOLI
إظهار المزيد366
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-27 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
اینجا جنازهها حرف میزنند
درس میخوانند
و پای نیچه قربانی میدهند
تا به طعمِ اسپینوزا خدایی از لای خاکها جوانه زند
در ازدحام اندامهایِ کرمزده
دلوز امیدوار است
و با لحنِ غلیظ آرتو میگوید:
"هنوز بدنی باقیمانده"
اما هیچکس نمیداند
برج فلکیِ پستانهایمان رویِ سرطان ایستاده است
وقتی از مترو چند گیسو تا گورستان باقیست
اینگونه مرگ در شانههایِ از کارافتاده تقسیم میشود
تا چند خاور تاریکی به زبانِ آدورنو
دیالکتیکِ گوشت و استخوان را
به میانههای معلقمان تفهیم کند
وقتی هنوز پای لیبیدو ایستادهایم
چون جمجمهای پای موهایش
چون زبانی که از کلمه نمیافتد
چون گورستانی امیدوار به قبرهایش
جایی که ساعت به وقتِ تسلیم تنظیم است
آزادی تنها از خوابهایمان بیرون خواهد زد!
#صحرا_کلانتری
#آرمیتا_گراوند
#مهسا_امینی
#صفحه_ادبی_فروغ_در_زمان
#معرفی_شاعرانمعاصر
@forough_dar_zaman
بئاتریس
شاعر وظیفه ی سختی دارد
وقتی کلمات برای انبساط لب های تو
در بافت موهایت به پیچیدگی تحریر کلمه بر زبان میرسد
من پرده نمایش را برای احترام تو باز میکنم
و زمانی که قو های زیبا در دریاچه ی چشم های تو
از نقراضِ شاعر ها میترسند
من چایکوفسکی را برای اجرای نوت های مژه هایت بیدار میکنم
قسم به کلمه که شاعر وظیفه سختی دارد
روزی چشم های تو را در قوطی های ابجو ریخته بودم
وقتی زخم کتابخانه ایست برای درد هایی که تورا شاعر میکند
و بعد در تششع ظهور تو
شاعران مرده به جز دانته در ضیافت شام ما حضور خود را
با قطعه ای از شعر اعلام میکنند
و بعد ما با اتوبوسی از شاعران
به قبرستان بازمیگردیم
و به ان ها قول میدهیم دوباره به صرف شام و شعر
به خانه ی ما بازگردند
بئاتریس قول میدهم روزی
نوازندگان مرده را هم برای نواختن حالات روحی ات
به خانه بیاورم
و روزی که مرگ درِ خانیمان را میزند
من حقِ زندگی را با نواختن خون
در رگ های پیچیده ی انگشت اشاره
به سمت تو میبریم
بئاتریس
باور کن شاعر وظیفه سختی دارد
#میثم_امیری
#صفحه_ادبی_فروغ_در_زمان
#معرفی_شاعرانمعاصر
@forough_dar_zaman
Repost from میزانسنکلمات/صحرا کلانتری
00:54
Video unavailableShow in Telegram
سپاس بسیار از زحمات ارزشمند گروه فرهنگی چوک و مدیریت محترم جناب رضایی و تمامی داوران محترم
در اختتامیه جایزه ادبیچوک در بخش منتقد فیلم سال به عنوان برگزیده انتخاب شدم.
به امید موفقیت روزافزون برای تمامی دوستان هنرمند و تلاشگر
#جایزه_ادبی_چوک
#صحرا_کلانتري
#منتقد_فیلم_سال
https://t.me/rahasahra
6.23 MB
به شکلی از پیام
بردن نام اعظم سنگ بود
شادباش هذلولی لبهای کلام به کلمه در دهان
غنچه میبارید
و از سوال پرسید
کدام کیهان از دور رسید به در
قبل از دستگیری
از تماشای شُرهی چشمهای ختنت
میایستد به وجد که آرزو
بوی رود میدهد
و پرسید از سوال
دوش به دوش هم غلتیدند
خارهای در فرار
در تماشای شور زخمههای موهایت
ساز میگرفت به دست که یاد
گل میکرد
و از سوال به سوال
خونهای قمر در عقرب را علیل
میخورد با میل
با تماشای لمس پوستِ گندمزار در آغوشت
چنگ میانداخت به نای که اندوه
دریا شد
و پرسید از پرسش
چندبار حجله را تسلیم خواست
مهتاب به مد
به تماشای شولای انسانت
معصوم میرود که چشم
ای جرات آینه در دیدن
کجا؟
مرگ را بیگاری کُشت
#فارد_قربانی
#صفحه_ادبی_فروغ_در_زمان
#معرفی_شاعرانمعاصر
#شعر#ادبیات#شاعرانمعاصر#کلاسیک#نیمایی#سپید#شعرحجم#پستمدرن#فروغ#نیما#شاملو#سهراب_سپهری#براهنی
https://www.instagram.com/p/CydBu1CuTEs/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
Repost from فروغ در زمان
Photo unavailableShow in Telegram
پيام، دقيق به ما رسيده است: «خفه ميكنيم». ما هم حاضريم! مگر قرار نيست براي جامعه مدني، براي آزاديِ بيان قرباني بدهيم؟ حاضريم! من شرمندهي سياوش، سهراب، مريم، نازنين، سيما هستم كه چرا مرا به خاك نسپردند. نوبت من بود! به هر صورت… ميخواهيم از مقامات: كه به زودي قاتلان، شبزدگان، مرتجعان را دستگير كنند. [در اينجا دستش را بالا ميبرد و به جمعيت سوگواران ميگويد "شعار ندهيد!"] خداوند باقيست؛ خداوندِ پاك، خداوندِ زيبا، خداوندِ سخن گفتن، پچپچه. خداوندِ خشم، خداوند نيست! شيطان است! شيطان است كه دوستان ما را خفه كرده است. پيام آشكار است. ما از خدا هم ميخواهيم كه انتقام ما را از شبزدگان بگيرد. || قسمتی از سخنان هوشنگ گلشیری بر مزار محمد مختاری
#محمد_مختاری
#هوشنگ_گلشیری
@forough_dar_zaman
برای #شاپور_جورکش که امروز دلتنگ با این شعرم به استقبال او رفتم.
...
نشسته داخل این عکس
خزان کنارِ بهاری
و سبز، چه زرد میمیرد
دراين دَم اطواری.
به چهرهی فصلها
گم شدهاست بارانی
درون سینه نروید
نه برگی وُ نه خبری.
قبای شاعری گم شد
به تیره ابرها
آری،
و ماهی هم
سَرَک نکشد به دم دمِ سحری.
غروبِ گُل
که قناری گُم پرید در باغم
به خاطرش نرسید
رنگی،
خزان رسید به قلبَش
نه پیکِ مُرغِ سحری.
...
#محسن_میرکلایی
...
#صفحه_ادبی_فروغ_در_زمان
#معرفی_شاعرانمعاصر
#شعر#ادبیات#شاعرانمعاصر#کلاسیک#نیمایی#سپید#شعرحجم#پستمدرن#فروغ#نیما#شاملو#سهراب_سپهری#براهنی
https://www.instagram.com/p/CyVqXxNOgMz/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
« روز ششم/خاورميانه »
از بغدادِ اين تن، آواز بخوان به لهجهی گنجشكِ محلی
بيا
تا گلويم بيا
ريههايم هواي تو را دارند در سر
در كمرگاهم منفجر شو مثل اولين انفجار
روي سفيدی
بنويس بنويس
جهان جای تنگی بود
“ اگر نبودی “
جهان بود و دودی معلق
مثل جنگهای تو بر تن من
ناخواناام
آبها به راه افتاد از آنكه داور اول بود و خوننشناس
بينالنهرين مجاورم
سياهی چشمانم معادله بود و معامله و ميم و ميم و مين
بنويس بنويس
“صبح از جای ديگری شروع میشد”
نهنگ اقيانوس آرام!
با غزه نزديكی نكردم
پسرم از آدم بود ولی آدم نبود
بنويس خاور ميانهی تن توام
كوردستان انفال و انفاس رحمی نازايم
پسرم در جنگهای صبحگاهی گاهی شهيد شد گاهی
در ميان تقسيم غنائم آدم شد همان گاهی
گنجشكم
میافتم توی حوض تاريكم كه رنگين كمانیست از بسمل تيزی تو
بنويس بنويس
يا ارحمالراحمين كجاوههای بیعروس!
شهيدم
روبهروی تو قاتلام
مقتولام به سينههای مادرم
مسجدالاقصای نقاط كورم
ده دقيقه بعد از زنگ آخرم
مثل اجدادم قافيه دارم
عقب ماندهام
- معلول دستهای تو -
“صبح از جای ديگری شروع میشد”
شنبهام
شنبهی اورشليم وردهای عتيقهام
میرسی به سقوط
به سياهیهای اندامم
شام بود و صبح بود، روز ششم
“پس خدا آدم را به شکل خود آفريد”
#شوکا_حسینی
از کتاب زمین کرهای سیاسی بود
#صفحه_ادبی_فروغ_در_زمان
#معرفی_شاعرانمعاصر
#شعر#ادبیات#شاعرانمعاصر#کلاسیک#نیمایی#سپید#شعرحجم#پستمدرن#فروغ#نیما#شاملو#سهراب_سپهری#براهنی
https://www.instagram.com/p/CyS8E3dudBn/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.