moribund🎐(closed)
279
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-87 أيام
-2230 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
و یکموردیم هست که شاید از دیلی خیلیاتون بخاطر شلوغی اکانتم لفت بدم
پس از الان معذرت میخوام❤️
نه متنی نه توضیحی برا انجام این کار دارم پس الان مینویسمش.
دیگه همه چی افتاده رو انجام وظیفه و اینجوری اعصاب خوردیای دیگه هم جمع شدن روش خیلی خیلی تلاش کردم تا دوباره با اینجا اشتی کنم و علاقمو برگردونم ولی هر دفعه بدتر میشه.
ادمی نیستم که چیزیو از رو اجبار انجام بدم،پس سعی میکنم با خوشحالی رها کنم که هرچند خوشحالی نمونده برام ....
مدت زمان و قدمت اینجا خیلی کم بود خب ۴ یاهم ۵ ماه با شماها همراهی کردن لذت بخش بود براهم و همیشه نخودیای نازی بودین برام،پس حس میکنم به معنای واقعی وقتشه که منم بکشم کنار و مثل یه ممبر خوب نون و ماستمو بخورم، برای ادمین بودن اصلا کشش نمونده برام.
بازم تشکر میکنم از همه خوشگلای قشنگ که تابه حال اینجا بودن کنارم چه ادمین باشه چه غیر ادمین
به پایان رسیدن این چنل به این معنی نیست که دوستیمون هم از بین رفته
همگی مراقب خودتون باشین.
Repost from N/a
Thread🎀گفته شده آدم ها با بوی میوهی خاصی متولد میشوندᥫ᭡
Repost from ᥎ᥱrkᥕᥲᥒ ( closed)
إظهار الكل...𝘈 𝘎𝘖𝘖𝘋 𝘋𝘈𝘠.
هانسول با حس سنگینی که روی بدنش بود بیدار شد. بخاطر نور چند باری پلک زد تا بالاخره چشماش عادت کرد. به پایین نگاه کرد و دخترشو که روی قفسه سینه اش دراز کشیده بود ، دید. لبخند عمیقی زد. عاشق این بود که کنار دخترش از خواب بیدار بشه ، چون حس فوق العاده ای بهش می داد که غیرقابل توصیف بود. هانسول می دونست که دخترش بیداره ، از اونجایی که داشت با اون انگشت های کوچولوش با گردنبد هانسول بازی می کرد. "جات راحته؟" هانسول با صدای که خفه تر از همیشه، بخاطر خواب بود ، پرسید. جایون سرشو بالا آورد و لبخندی که هانسول عاشقش…
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.