cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

روستای بهرامیه

][ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ][ ✅این کانال صرفا جهت اطلاع رسانی امورات برای اهالی روستای بهرامیه می‌باشد و هیچ جنبه دیگری ندارد. ایدی پیج خبری اینستاگرام https://instagram.com/_u/r_bahramiyeh 🔠 آیدی‌ ادمین کانال @Sh_Stiri

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
201
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-17 أيام
-230 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
❌فرمانده یگان امداد نیشابور به شهادت رسید سروان هادی میر آبادی فرمانده یگان امداد نیروی انتظامی شهرستان نیشابور طی درگیری مسلحانه در روستای جیلو به درجه رفیع شهادت رسید.
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
قابل توجه‌ کلیه ی خانواده هایی عزیز اجتماع بزرگ صد هزار نفری خانوادگی با موضوع ؛ "حجاب" حرکت ۳ مرداد از شهرستان جوین محدودیت ثبت نام و شرط سنی و ....ندارد سفر کاملا #رایگان ( رفت و برگشت ) به همراه بیمه ی افراد و اسکان و پذیرایی . افرادی که دختر بچه ی خردسال دارد و تمایل دارد همخوانی با استاد ابوذر روحی داشته باشند ، حرکت یک روز جلوتر با تمام امتیازات دکر شده . مکان ورزشگاه آزادی تهران با حضور خانواده شهید رئیسی شماره ی تماس جهت ثبت نام و هماهنگی 09046726038
إظهار الكل...
00:22
Video unavailableShow in Telegram
عزاداری شب سوم محرم مسجد روستا مداح کربلایی محمد قزلقارشی
إظهار الكل...
22.81 MB
‍ 🏴 شب سوم #محرم: حضرت رقیه سلام الله علیها حضرت فاطمه صغري (رقيه) عليها سلام، دختر سه ساله امام حسين (علیه السلام) عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زينب(سلام الله علیها) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند. پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(سلام الله علیها) فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل خرابه به شيون و ناله پرداختند. خبر را به يزيد (لعنة الله علیه) رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر سيد الشهدا را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد. بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم. دختر خردسال حسين(علیه السلام) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. ا▪️▪️🔲▪️▪️ا به دخترت زده اي سر فداي سر زدنت فداي آتش داغي كه بر جگر زدنت چقدر ناله كشيدم دگر نخوان قرآن ولي تو خواندي و با سنگ اي پدر زدنت به هيچ جاي سر تو كه جاي سالم نيست ز بس كه هر سر بازار و هر گذر زدنت خودت بگو سر نيزه چه بر سرت آمد؟ به روي نيزه كه بودي چرا مگر زدنت؟ ميان مجلس و در پيش روي عمه ومن براي كشتن ما بوده بيشتر زدنت! الا لعنة الله على القوم الظالمين ا▪️▪️🔲▪️▪️ا
إظهار الكل...
Sibsorkhi-13940823[03].mp35.78 MB
00:15
Video unavailableShow in Telegram
در بعضي كتب چنين نقل شده كه: دستمالي روي سر انداختند و آن طبق را جلو آن دختر نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: اين سر كيست؟ گفتند: سر پدر توست. سر را از ميان طشت برداشت و به سينه گرفت و مي گفت: «يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي! يا أبَتاهُ، مَنْ بَقي بَعْدَك نَرْجوه؟ يا أبَتاهُ، مَنْ لِلْيتيمة حَتّي تَكْبُر» «پدر جان، كي تو را با خونت خضاب كرد! اي پدر كه رگهاي گردنت را بريد! اي پدر، كي مرا در كودكي يتيم كرد! پدر جان، بعد از تو به كه اميد وار باشيم؟ پدرجان، اين دختر يتيم را كي نگهداري و بزرگ كند!». و از اين سخنان با او گفت، تا اينكه لب بر دهان شريف پدر نهاد و سخت بگريست تا غش كرد و از هوش رفت. چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود.
إظهار الكل...
2.08 MB
Photo unavailableShow in Telegram
با همکاری هییت امنا و شورای اسلامی روستای بهرامیه
إظهار الكل...
قابل توجه جوانان و نوجوانان روستا انشااله از امشب مراسم زنجیر زنی برگزار میگردد در ضمن عزیزانی که زنجیر دارن با خودشون بیارن با تشکر
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
🔺توزیع گوشت گوساله برزیلی با بهترین کیفیت ،زیرنظرجهاد کشاورزی و سازمان بهداشت، قیمت هرکیلو گرم ۳۴۰هزارتومان، درهایپرپروتئین محمدفتح آبادی ، مابین روستای فتح اباد و حاجی آباد روبروی درمانگاه، تلفن مدیریت: ۰۹۱۰۵۷۰۰۱۸۳ ۰۹۰۲۸۵۱۳۴۱۷ محمدفتح ابادی
إظهار الكل...
🏴 شب دوم #محرم: ورود کاروان حسینی به کربلا امام(ع) پس از بیست و چند روز خروج از مکه و طی مسیر، در نزديكی شهر کوفه به وسيله «حر بن يزيد رياحی» و سپاهيانش كه مأمور راه‌ بستن بر كاروان ایشان بودند متوقف شد. پس از مذاكرات طولاني كه بين امام(ع) و حر صورت گرفت و بعد از آنكه حر گفت "اكنون كه از فرمان عبیدالله ابا داری، راهی برگزين كه نه به كوفه روی و نه به مدينه بازگردی تا من به امير نامه بنويسم"، حضرت(ع) راه قادسيه را انتخاب فرمود. لشكر ظلمت و كاروان نور چند روز سايه به سايه يكديگر حركت می كردند تا اينكه روز دوم محرم در نزديكي روستای "نينوا"، نامه‌ای از «عبيدالله بن زیاد» به حر رسيد كه در آن نوشته بود: "همان هنگام كه نامه من به تو رسيد، حسين را نگاهدار و بر او تنگ بگير و او را در بياباني بی پناه و بی آب فرود آور". حر بر امام و اصحاب او سخت گرفت تا آنها را مجبور نمايد در همان مكان بی آب و آبادی كه نامه به دستش رسيده بود اتراق كنند. امام به او فرمود: "وای بر تو! بگذار در آبادی و روستايی فرود آیيم" حر گفت: "نه، به خدا قسم نمی توانم. اين نامه رسان را بر من جاسوس كرده اند و بايد در همينجا بمانی". «زهير» كه يكي از ياران امام بود گفت: "ای پسر رسول خدا! جنگ با اين جماعت، آسان تر از نبرد با كساني است كه بعداً به آنها ملحق خواهند شد. بگذار با آنها بجنگيم". امام فرمود: "من آغازكننده جنگ نخواهم بود". آنگاه نام آن سرزمين را پرسيد. گفتند نام اينجا "عقر" است. دوباره پرسيد: آيا نام ديگري ندارد. گفتند: به اينجا نینوا نيز مي گويند. نام ديگری هم دارد كه "كربلا"ست. پس حضرت فرمود: "اللهم اني اعوذ بك من الكرب والبلاء. اينجا مكان رنج و اندوه است". آنگاه ياران را فرمود: "همين جا فرود آييد كه جدم رسول خدا به من خبر داد كه خون ما بر اين زمين ريخته می شود و در اينجا دفن خواهيم شد". سپس دستور داد كه خيمه ها را رد همان سرزمين بي آب و علف برپا كردند. ا▪️▪️🔲▪️▪️ا این زمین داغ به دل میدهد آخر..‌. برویم در من آشوب شده جانِ برادر برویم خاک اینجا چقدر بوی جدایی دارد زینت دوش نبی؛ جانِ پیمبر(ص) برویم حنجر نازک شش ماهه شبیه است به گل میشود سخت در آغوش تو پرپر… برویم کینه دارند به اسمش! به خدا می آید لشکری تشنه به خونِ علی کبر(ع)… برویم کمرت میشکند داغ برادر سخت است به أبالفضل(ع) نگاهی کن و دیگر برویم نیزه میبارد از این قومِ به ظاهر مؤمن دست هاشان همه آلوده به خنجر… برویم سایهٔ روی سرم؛ خیمه نزن! برگردیم! دل ندارم که نباشد به تنت، سر..‌‌. برویم بر زمین میخوری و وای بمیرم! نگذار قتلگاهت بشود قاتلِ خواهر… برویم فکر گودال مرا سخت به هم میریزد نشود غرق «بنیَّ» لبِ مادر!… برویم کرده تأثیر بر آنها به خدا نانِ حرام تا که دستی نرود جانبِ معجر… برویم چه بگویم به گلت؟! چونکه ندارد هرگز طاقت دوری بابا دلِِ دختر… برویم گرچه تقدیر بر این است که بی یار و غریب سمتِ داغی که شد از پیش مقدّر برویم!
إظهار الكل...

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.