cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

عاشقِ گیلاس/پیمانِ نیرنگ

🔲 در دست ترجمه: 🟥 عاشق گیلاس🟥 روزانه ۱ پارت خرید وی‌آی‌پی👈 @Nilitr» 🔳 ترجمه شد‌ه‌ها: ✔️ماشین سکس ✔️خدای سکس ✔️همسر قلابی 💲ناکدآپ 💲جلد اول گیلاس 💲پیمان نیرنگ

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
2 151
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-107 أيام
-2830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

#پیمان‌نیرنگ #فصل‌بیست‌ویکم #پارت‌پنجم تنها چیزی که میدونم اینه که این مردا خطرناکن. حتی میشه گفت حرفه‌این. اونا تونستن جوری برنامه ریزی کنن که از زیر خط امنیت بالای مهمونی امشب عبور کنن و حتی بدون جلب توجه مهمونی رو ترک کنن. درسته که پنجره ماشین دودی شده و توش معلوم نیست و این به نقششون کمک کرد، ولی بازم خب. من و یان کاملا خلع سلاح شده بودیم. یان ازم میپرسه: "چرا انقدر آرومین؟" یه قطره عرق سرد از روی شقیقش میفته پایین‌. نگاهی به دستای خون آلودم میندازم. حتی نفس کشیدنمم آرومه. وحشت نکرده بودم، نه حتی وقتی که یان گلوله خورد. اولین فکری که به سرم زده بود این بود که چطور یان رو امن نگه دارم و از اون مخمصه نجاتش بدم. هنوزم همینه البته‌. ولی از وقتی که اون پیام رو دریافت کرده بودم دلشوره داشتم که یه اتفاق بد میفته بالاخره. برای همین بود که رسما به آدریان التماس کردم ببرتمون خونه. "الان وحشت کردن به کارمون نمیاد یان." "خیلی عوض شدین." پیمان نیرنگ تو VIPش به آخر رسید ❌این رمان فایل نمیشه بچه‌ها❌ برای خوندن کل پارتای آدریان و وینتر (و لیا...!)،‌ مبلغ ۳۵.۰۰۰ تومن رو به 6362.1410.5214.0986 بانک آینده/نفیسه رئیسی کیا واریز کنید و شات واریز رو بفرستید به @Nilitr
إظهار الكل...
👍 11 3👎 1🔥 1
Photo unavailable
اینو یادتونه آقا؟!!
إظهار الكل...
😱 4👎 2
#پیمان‌نیرنگ #فصل‌بیست‌ویکم #پارت‌چهارم یان ناله میکنه: "ولم کن. " سرمو که روی شونشه تکون میدم. بدنش رو در آغوش گرفتم و هر دو دستم داره روی زخمش فشار میاره. "میکشنت. " تای ابرویی میده بالا. "اونام این کارو نکنن رئیس میکنه. " اخمی میکنم. "الان وقت فکر کردن درباره حس مالکیت مسخره‌ی آدریان نیست‌. " "اون جدا منو بابت لمس کردنت میکشه." "تو که لمس نکردی. من دارم میکنم." به مردای ساکت پشت سرم اشاره میزنم. "کین اینا؟" یان سرشو به دو طرف تکون میده و من مطمئن نیستم که این یعنی نمیدونه یا یعنی وقتی میتونن صدامونو بشنون نباید در موردشون حرف بزنم. احتمالا هردوشه. پیمان نیرنگ تو VIPش به آخر رسید ❌این رمان فایل نمیشه بچه‌ها❌ برای خوندن کل پارتای آدریان و وینتر (و لیا...!)،‌ مبلغ ۳۵.۰۰۰ تومن رو به 6362.1410.5214.0986 بانک آینده/نفیسه رئیسی کیا واریز کنید و شات واریز رو بفرستید به @Nilitr
إظهار الكل...
10👍 1👎 1
#پیمان‌نیرنگ #فصل‌بیست‌ویکم #پارت‌سوم با هم حرفی نمیزنن برای همین نمیتونم بگم کجایی هستن.  ولی همین مرد تفنگ دار انگلیسی رو با یه لهجه خاصی صحبت کرد. هیچ نمیدونم‌ چه خبره ولی مطمئنم یه ربطی به آدریان داره. منو گروگان دارن میگیرن تا آدریان رو مجبور به انجام کاری کنن؟ بعید میدونم پول بخوان، وگرنه تا الان خواستشون رو مطرح میکردن‌. توی اون فایل نوشته شده بود که آدریان هدف خیلی از حمله های تروریستی قرار گرفته. به خاطر جایگاهش بیشتر از چیزی که باید میدونه و از این موضوع به نفع برادری استفاده می‌کنه. چه به منظور کسب قدرت باشه، یا به دست گرفتن سر نخ یه ماجرا، یا بر زدن معاملات. کنترل و نفوذش روی اطلاعات حیاتی و بحرانی تبدیلش کرده به هدفی برای تعدا بیشماری سازمان مجرمانه و کارتل‌ها، که این شامل متحدین قدیمی براتوا هم میشه. اُگلا یه بار مطرح کرده بود که آدریان محض حفظ امنیتش از خونه کار میکنه و پاخان هم همین رو ترجیح میده چون این کار باعث حفظ ارزشمندترین دارایی برادری، که آدریان باشه، از خطر میشه. پیمان نیرنگ تو VIPش به آخر رسید ❌این رمان فایل نمیشه بچه‌ها❌ برای خوندن کل پارتای آدریان و وینتر (و لیا...!)،‌ مبلغ ۳۵.۰۰۰ تومن رو به 6362.1410.5214.0986 بانک آینده/نفیسه رئیسی کیا واریز کنید و شات واریز رو بفرستید به @Nilitr
إظهار الكل...
👍 5 2👎 1
#پیمان‌نیرنگ #فصل‌بیست‌ویکم #پارت‌دوم بدنم هنوزم پوشوندتش حتی بعد از اینکه یکی از اون مردا مکالمم با آدریان رو قطع میکنه. یکم امید برام به وجود اومد که همین مقدار کوتاه اطلاعاتی که به شوهر قلابیم دادم بتونه اون و مرداش رو برسونه بهمون پیدامون کنن. نه فقط چون از بابت جایی که دارن میبرنمون تا سر حد مرگ ترسیدم، بلکه به این خاطر که یان خیلی خون از دست داده. دستکش‌های سفیدم به رنگ قرمز درومدن از بس روی دوتا سوراخ روی شونش فشارشون دادم، ولی از شدت خون‌ریزی کم نمیشه. لبهاش سفید شدن و مدام سعی میکنه با دست سالمش من رو عقب بکشونه ولی نمیزارم عقب بکشتم. اگه این کارو بکنم مرد رو به روم که یه تفنگ لعنتی هم دستشه برای شلیک کردن به یان لحظه‌ای هم شک نمیکنه. دقت نکردم که کجا داریم میریم ولی هرچی که هست جاده یه طرفه‌ست و اروم و تاریک. دوتا مرد جلومن. اونی که داره رانندگی میکنه یه ژاکت چرم تنش کرده و‌ موهاش تو یه کلاه پوشونده شده و ماسک مشکی‌ای داره که کل صورتش به جز دماغ و دهنش رو مخفی کرده. اون همونیه که حرفی نزده از وقتی پا گذاشتیم تو این ماشین. اون یکی مرد تنفگش رو جوری تو دستش بازی میده که انگار حیوون خونگیشه. اون همونیه که به یان شلیک کرد. حداقل دومین بار کار اون بود. تماسم با آدریان رو هم قطع کرد. پیمان نیرنگ تو VIPش به آخر رسید ❌این رمان فایل نمیشه بچه‌ها❌ برای خوندن کل پارتای آدریان و وینتر (و لیا...!)،‌ مبلغ ۳۵.۰۰۰ تومن رو به 6362.1410.5214.0986 بانک آینده/نفیسه رئیسی کیا واریز کنید و شات واریز رو بفرستید به @Nilitr
إظهار الكل...
8👎 1
#پیمان‌نیرنگ #فصل‌بیست‌ویکم #پارت‌اول خیلی سریع اتفاق افتاد. یه لحظه یان داشت منو هول میداد تو ماشین و یه لحظه بعدش تیر خورد. خیلی‌ آروم و نرم اتفاق افتاد جوری که اگه یان به عقب روی من نمیفتاد متوجه تیر خوردنش نمیشدم. خون شونش رو پوشونده بود، ولی همچنان سعی میکرد منو از خودش دور کنه. هرچند خیلی دیر شده بود. وقتی من تقریبا سرگرم بودم که خونریزی شونش رو‌ متوقف کنم دست‌های سرکشی منو هول دادن تو یه ماشین و ماشینم زودی دور برداشت. یان با تمام قدرتش منو‌ نگه داشت. یه بار دیگه به همون شونش شلیک کردن. سینم رو چسبوندم بهش تا نتونن بکشنش و تمام انرژیم رو گذاشتم که با خودم بکشمش تو ماشین. میتونم بگم نمیخوان من بمیرم وگرنه به من هم شلیک میکردن برای همین از بدنم به عنوان یه محافظ در برابر یان استفاده کردم. واضحه که نمیخواستن یان بهمون ملحق بشه و منم احتمالا باید همونجا بیرون ماشین رهاش میکردم تا بقیه پیداش کنن بهش کمک کنن ولی نمیتونستم اعتماد کنم بهشون که موقع بیرون رفتن از روی بدنش رد نشن محض اینکه مطمئن بشن مرده. پیمان نیرنگ تو VIPش به آخر رسید ❌این رمان فایل نمیشه بچه‌ها❌ برای خوندن کل پارتای آدریان و وینتر (و لیا...!)،‌ مبلغ ۳۵.۰۰۰ تومن رو به 6362.1410.5214.0986 بانک آینده/نفیسه رئیسی کیا واریز کنید و شات واریز رو بفرستید به @Nilitr
إظهار الكل...
8👍 1
#پیمان‌نیرنگ #فصل‌بیستم #پارت‌شانزدهم صدای بوق اون سمت خط طولانی‌ترین و عذاب‌دهنده‌ترین چیزیه که تا حالا به گوشم خورده. وقتی تماس رو بلاخره جواب میدن صدای نفس نفس هایی رو میشنوم, ولی صدای یان نیست که به استقبال گوش‌هام میاد، صدای لیاست‌ که داره به نرمی زمزمه رو فریاد میکنه. "یان! یان! چشماتو باز کن!" حرفی نمیزنم چون فکر نمیکنم تنها باشه. نمیخوام فرصت اینکه صداش به گوشم بخوره رو از دست بدم. جیغ میکشه: "یان! آدریان و کلیا میان اینجا! میان کمکمون!" "خفه شو جنده!" اینو یه صدایی تو پس زمینه میگه و بعد لیا جیغ میکشه. تماس قطع میشه. گوشی رو محکم تو دستم فشار میدم و فکم به قدری محکم رو هم فشرده میشه که آرواره‌هام هر لحظه ممکنه بشکنن. کلیا با لحنی نامطمئن میپرسه: "چی شده؟" "لیا رو گروگان گرفتن." #پایان_فصل_بیستم پیمان نیرنگ تو VIPش به آخر رسید ❌این رمان فایل نمیشه بچه‌ها❌ برای خوندن کل پارتای آدریان و وینتر (و لیا...!)،‌ مبلغ ۳۵.۰۰۰ تومن رو به 6362.1410.5214.0986 بانک آینده/نفیسه رئیسی کیا واریز کنید و شات واریز رو بفرستید به @Nilitr
إظهار الكل...
7👍 1
#پیمان‌نیرنگ #فصل‌بیستم #پارت‌پانزدهم پیداش میکنم و وقتی این کارو بکنم روزات کنتور معکوس میندازن آدریان. زندگیتو با دستای خودم میگیرم." "موفق باشی ولادیمیر. جدی میگم." و با این مکالمه، من و کلیا به سمت پایین پله‌ها راه میفتیم. میپرسم: "از یان سراغ گرفتی؟" "همین الان بهش گفتم خانم وُلکوف رو ببرن به سمت ماشین. قبل ما میرسن اونجا." به قدم هام سرعت میدم تا وقتی که میرسم به پارکنیگ. کلیا پشتم خشکش میزنه و خیره میشه به گوشیش. "چیه؟" ابروهاش تو هم گره میخورن. 'ماشین داره حرکت میکنه." "منظورت چیه داره حرکت میکنه؟" به جی پی اس روی گوشیش خیره میشم و میبینم ماشینمون به واقع عمارت سرگئی رو ترک کرده. گوشیم رو میکشم بیرون و به یان زنگ میزنم. پیمان نیرنگ تو VIPش به آخر رسید ❌این رمان فایل نمیشه بچه‌ها❌ برای خوندن کل پارتای آدریان و وینتر (و لیا...!)،‌ مبلغ ۳۵.۰۰۰ تومن رو به 6362.1410.5214.0986 بانک آینده/نفیسه رئیسی کیا واریز کنید و شات واریز رو بفرستید به @Nilitr
إظهار الكل...
8
#عاشق‌گیلاس #فصل‌چهارم #پارت‌چهاردهم نفس‌هاش تند شد، و باسنشو روی باسنم هل داد و کلیتم رو مجبور کرد به ملحفه‌های زیرم بمالد.  این پوزیشنی بود که ما قبلاً هرگز امتحانش نکرده بودیم، اما من ازش لذت بردم درست همونطور که از میژنری* لذت میبردم. ملحفه های مقابلم رو گرفتم و احساس کردم الت ضخیمش بارها و بارها منو سوراخ می کنه. «بیا گیلاس. قبل از اینکه به جاش این سوراخ مقعد کوچولوی خوشگلتو بکنم.» صدای عمیقش به من یادآوری کرد که چقدر سکسیه، که اون مردی قوی و عضلانی تو اعماق من بود حتی اگر نمی تونستم صورتشو ببینم. التش طوری می تپید که انگار دیگه نمی خواست یک ثانیه بیشتر صبر کنه، و من تنها دلیلی بودم که نمی توانست از خودش لذت ببره. صداش باعث شد بدنم سفت و تنگ بشه التشو بیشتر تو بدنم میفشرد. احساس فشار لگنش به باسنم باعث میشد از هم جدا بپاشم. وقتی ملحفه ها رو گرفتم و دور التش ارضا شدم، چشمام رو بستم و تو تاریکی فریاد زدم. فکر شام مدت ها بود که از بین رفته بود. به محض احساس ارضا شدنم، خودشو رها کرد. وقتی داشت کارش تمام میشد به شدت فشار اورد و قطرات کام‌ش رو به من تزریق کرد. زیر لب غرغر کرد و مقدار زیادی از اسپرمشو تو شکاف کوچیکم ریخت. «اره ...» *همون پوزیشن ساده همیشگی که میخوابی به پشت یارو هم میخوابه روت
إظهار الكل...
👍 13 9
#پیمان‌نیرنگ #فصل‌بیستم #پارت‌چهاردهم تصادفات پیش میان." کیریل دستاشو با بیخیالی تو هوا میچرخونه. "اگه به خاطر تصادفات نبود من اصن به دنیا نمیومدم. " "من که به سلامتیش میزنم. به سلامتی وجود لعنتی تصادفی کیریل." دامیِن لیوانش رو بالا میبره و همگی همراهیش میکنن. موضوع از من به یه مسئله‌ی مجرمانه‌ی دیگه تغییر میکنه که معمولا شامل محموله‌های مخدر و مشتری‌ها میشه. کیریل نگاهی با مضمون «قابلی نداشت» بهم میندازه ولی من نادیده‌ش میگیرم. به محض اینکه جلسه تموم میشه بیشتر از هرچیزی حاضرم لیا رو بردارم و بزنم به چاک تا خونه. توی راه بیرون رفتن از جلسه ولادیمیر با یه قدم فاصله کنار من راه میاد و به روسی زمزمه میکنه تا فقط من بتونم بشنوم: "من میدونم مرگ ریچارد یه ربطی به تو داره." آروم میمونم. "مدرکت؟" پیمان نیرنگ تو VIPش به آخر رسید ❌این رمان فایل نمیشه بچه‌ها❌ برای خوندن کل پارتای آدریان و وینتر (و لیا...!)،‌ مبلغ ۳۵.۰۰۰ تومن رو به 6362.1410.5214.0986 بانک آینده/نفیسه رئیسی کیا واریز کنید و شات واریز رو بفرستید به @Nilitr
إظهار الكل...
👍 9 5
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.