cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

[ Silent shout | فریاد بی صدا ]

•[ ~ silence is the most powerful sceam ~ ]• •[ ~ سکوت قوی ترین فریاد است ~ ]•

إظهار المزيد
إيران201 069لم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
486
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

اززززز بلاک در بیارررررررررررر خدایا ببینه😐😭
إظهار الكل...
بمولا انقد قدم داره بلند میشه ک میترسم تو قبر جا نشم پاهامو بشکنن:/
إظهار الكل...
بوی سیلی و شلاق میدی خانوم!.🔞
إظهار الكل...
Jooin💦
اومم آوا ... اون چیه ک #دوحرفیه،حرف دومش #س #کردنیه؟تازه آوا هم داره از اونا لبشو #به‌دندون‌گرفت‌. خنده ای از سر دادم و بریده گفتم #حسه #منحرف😂💦💦🚫 https://t.me/joinchat/VDB8hb6dlQpUV31v
إظهار الكل...
♨️♨️یاسی همگی سوار #ماشین میلاد شدیم که دیدم #پرده‌ی #شیشه‌ی #عقب خیلی #خوشگله😻 ازش پرسیدم: - #پرده #عقبتو کجا برات زدن؟🤔🌿 فرناز عقب نشسته بود با نگرانی پرسید: - مگه #عقب هم #پرده داره؟!😱🔞 شاهان خونسرد برگشت و گفت: - اگه داشتی تا الان چیزی ازش #نمونده عزیزم!😐😂🩸 جررر مگه عقبم پرده داره؟🤣💦 https://t.me/joinchat/WMVec8DWliKq1X-s
إظهار الكل...
📌پایه گیری جدید ادمین تب پاستیل 📌• با چهار سال سابقه ادمینی در اکانتای مختلف 📌• از ۵۰۰پایه میگیریم تا بالای k 📌• کمتری ویوت باید بالاتر باشه 📌• رکورد بالاترین جذب 📌• نمونه جذبام تو چنله. @pastil_Jzb خاستی تگ بفرست پیوی: @Pastil_tb
إظهار الكل...
⁠ بخاطر لرزش دستام #رژم پایین‌تر از لب‌هام مالیده شد بود. اخمی کردم و ناامید گفتم: - کاش میتونستم یه بار مثل آدم آرایش کنم و خرابش نکنم. دستمال مرطوب را برداشتم که صدای زنگ آمد. نگاهی به آینه انداختم و به سمت آیفون رفتم. در کمال ناباوری آزاد را با لباس‌های اسپرت و موهای بالازده‌اش که جوان‌تر و #جذاب‌ترش می‌کرد، دیدم. - سلام. خوبی؟ حاضری عزیزم؟ عزیزم؟ اولین بار بود مرا اینگونه خطاب می‌کرد. #سرخ_شده تعارف کردم: - سلام ممنون. بله تقریبا حاضرم. بفرمایین تو تا لباس عوض می‌کنم سرپا نمونین. لبخندی زد و در را پشت سرش بست. سر به زیر به طرف مبل راهنمایی‌اش کردم و گفتم: - بفرمایین بشینین. میوه و شیرینی روی میز هست از خودتون پذیرایی کنید. هنوز قدم از قدم برنداشته بودم که مچ دستم را چسبید. با تعجب به انگشت‌های کشیده و #مردانه‌اش نگاه کردم. - چی... چیزی شده؟ لبخندی زد و سرش را جلوتر آورد. - نه چی مثلا؟ با تته پته گفتم: - این کارا... چه... چه معنی میده؟ با دست دیگرش کمرم را چنگ زد و بدنم را به خودش چسباند. ترسیده به حرکاتش نگاه می‌کردم که دستش را بالا آورد و زیر لبم کشید. - رژت‌ رو از خط بیرون زده بودی. برات درست کردم. با چشم‌های گرد شده سرم را کمی عقب بردم. - ممنون حالا می‌تونم برم؟ چشم‌هایش روی #لب‌هایم نشست و سیبک گلویش بالا و پایین شد. - نه. خودت گفتی از خودم پذیرایی کنم تو هم سر تا پا لبو شدی...شیرین و خوردنی بعد من فرصت قورت دادن این لبوی خوشمزه رو از خودم دریغ کنم؟ آب دهنم را قورت دادم. قلبم از هیجان می‌تپید‌ و سرش را هر لحظه جلوتر می‌آورد. - من دخترای زیادی دور و برم بودن اما فقط به بوسیدن و گاز گرفتن تو عادت دارم...و در یک حرکت لب‌های نرمش مالکانه دهانم را برای کامی عمیق باز و شروع به بوسیدنم کرد...💜💜 https://t.me/joinchat/Vp1A-yOEajsKdL_T ⚠️ آزاد #موزیسین جذابی ۳۶ ساله که تازه به ایران برگشته و توی کنسرت با خزان دختری تنها و #زیبایی آشنا میشه که هیچ پسری رو بخاطر بیماریش به #حریم‌خصوصیش راه نمیده اما آزاد یواشکی #همسایه‌‌ش می‌شه و با ورودش #رازهای زندگی خزان رو برملا می‌کنه... https://t.me/joinchat/Vp1A-yOEajsKdL_T
إظهار الكل...

داستان راجب دو دوست هست که #عاشق یه دختر شدن. ولی ماجرا از اونجا #شروع میشه که یکی از اونها میتونه دل دختر و ببره اما #دختره مجبور میشه با اون یکی پسر #ازدواج کنه! جنگ دو دوست بر سر یه #دلبر پایان خوبی داره؟ https://t.me/joinchat/SAKsZUc18SwpGPTz
إظهار الكل...
با #استرس بطری و چرخوندم. افتاد روی من و برایان. لبخندی زد و گفت: #جرأت یا حقیقت؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم:جرأت. پوزخندی زد و گفت: با من #ازدواج کن راشل. با #بهت داد زدم: چی؟!حتی فکرشم نکن! پوزخند #عمیق تری زد و گفت: حق انتخاب بهت ندادم..این یه #جرأته!! دیان #محکم زد رو میز و گفت: به چه حقی بهه همچین چیزی میگی؟! https://t.me/joinchat/SAKsZUc18SwpGPTz
إظهار الكل...
افرا دختری که کنار خیابون گیتار میزنه و این کار هر روزشه اما تو یکی از این روز ها سامیار آقا زاده پولدار که همه ازش حساب میبرن کلی کشته مرده داره با نگاه اول عاشق افرا میشه دستور میده افرا و تعقیب کنن بالاخره خونشو پیدا می کنه و دقیقا کنار خونش خونه میخره و.... سامی با پرایدش میره جلوی خونه افرا بوق بوق می کنه همسایه ها فکر می کنن عروسیشونه😂 افرا باهاش لجه برای اینکه اذیتش کنه سطل آب رو، رو سرش خالی می کنه🤣 یه بار دیگه هم تو تشک تختش سوزن میزاره سامیار بیچاره رو تخت دراز می کشه سوزن ها میرن تو بدنش😂
إظهار الكل...
جررررررر🤣🤣
جوینن😁
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.