Dr.mental

تو اگه با اسم مذهبیت مشکل داشته باشی تو این مملکت نمی تونی تغییرش بدی. تو گرمای تخمی تابستون باید شال و مقنعه سر کنی و اگه غیراین باشه دمار از روزگارت درمیارن. هر روز یه بامبول جدید راه می‌اندازن که مدرکت و بهت ندن تا نتونی مهاجرت کنی و شرایط کار و برات سخت‌تر می‌کنند بعد فکرمی‌کنی با رای دادنت قراره چیزی عوض شه؟

دوپامین چجوری ترشح می‌شه؟ دوپامین برعکس تصوراتمون حاصل وقایعی است که انتظارش رو نداریم. مثلا دریافت نامه از دوست قدیمی، دیدن نوتیفیکیشن پیام از فردی که تازه باهاش آشنا شدیم، تعطیل شدن زودتر از سر کارمون برعکس انتظارمون. اما با تکرار این موارد دیگر دوپامین ترشح نمی‌شه چون دیگه جدید نیست. درواقع مغز ما دائما درحال پیش‌بینی آینده است و هرچیزی که این معادله رو بهم بزنه و نتیجه بهتر از چیزی بشه که پیش‌بینی کرده باعث ترشح دوپامین می‌شه.به این قضییه می‌گن خطای پیش‌بینی. مثلا شما آخر ماه بیشتر از چیزی که فکر می‌کردی حقوق دریافت می‌کنی این خطای پیش‌بینی هست که باعث ترشح دوپامین و حس سرخوشی می‌شه و پول بیشتر مطرح نیست. مثلا فرض کنید دارید پیاده به محل کارتون می‌رید از یه خیابونی که همیشه رد می‌شدین؛ سرراهتون یه کافه جدید می‌بینید و وارد می‌شید و با دیدن کافه جدید و حس ناآشنا یه مکان جدید دچار سرخوشی می‌شین درحالیکه هنوز طعم هیچ شیرینی و دراونجا نچشیدید و یک قهوه و براونی سفارش می‌دین، با چشیدن اولین جرعه ازقهوه و یک گاز ازبراونی دچار احساسات عجیبی می‌شید و لذت یکی از اون احساساته. حالا تصمیم می‌گیرید هرروز صبح قبل رفتن به سرکار از اون کافه قهوه و شیرینی سفارش بدین اما خبر بد اینه که دیگه قرار نیست اون لذت اولیه رو تجربه کنید‌ و طی زمان که از اون کافه قهوه و شیرینی می‌گیرید دچار نوعی دل‌زدگی و تکراری بودن می‌شید و قهوه و شیرینی براتون معمولی می‌شه‌‌. از این لحاظ می‌شه حتی به روابط عاطفی هم نگاه کرد که چطور زمان باعث یکنواختی و ملال رابطه عاطفی ایی می‌شه که یک زمان بابتش حتی شب‌ها از شدت هیجان خوابتون نمی‌برد. دوپامین این مولکول شگفت‌انگیز

هزار بار دیدمش.

این فیلمه که وایرال شده منو یاد یکی از فیلمای دوتاییمون میندازه. داشتیم تو جاده از کنار یه گندم‌زار سرسبز می‌گذشتیم. یکم مودش پایین بود. بهش گفتم میخوای پیاده شیم اینجا یکم بدوییم دنبال هم؟ گفت باشه. زدم بغل. فلاشر روشن ماشینو خاموش کردم کنار جاده. دوربینو روشن کردم دوییدم دنبالش. دوییدم تا رسیدم بهش و چلوندمش و بوسیدمش. صدای غش غش خنده‌هاش هنوز تو سرمه قربونش برم. تا آخر شب قلبش شاد بود.

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ توی آلمان این قضیه کاملا برعکسه و خانم های زیااادی توی راس قدرت یه مجموعه هستن

واس جایی که آخوند ندارند ترسناک بود این قضییه.

بعد ببین از کادردرمان این‌جا شنیدم که تا همین چندسال پیش‌ها به قدرت رسیدن پزشک زن توی چمیدونم دانشگاه، بیمارستان و بلاه بلاه سخت بوده. به قدرت رسیدن منظورم اینه که ریاست رو بدن بهشون یا مسئولیت‌های بیسار. یعنی عملا مردها رییس همه‌چیز بودن و راس قدرت. تازه یه مدته بهتر شده برای زن‌ها.

اینجا هم همینه. ما رو به رسمیت نمی‌شناسند.😂😂 منم عادت کردم.

یه چیزی که چندبار شده اتریشی‌ها برام تعریف کنن و برام عجیب بوده این هست که خیلی از آدم‌های مسن دکترهای زن رو به رسمیت نمی‌شناسن. یعنی خیلی رندوم ممکنه دکتر زن بخواد ویزیت‌شون کنه و این‌ها به دکتر زن بگن که پرستار برو دکتر رو بیار.🙏🏻

😭😭😭😭😭