cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

بوی دل‌خوشی (دریچه‌ای به شناخت ابوسعید ابوالخیر)

این کانال می‌کوشد ضمن معرفی اجمالی ابوسعید ابوالخیر و عرفان خراسانی، بر وجه زیباشناسانه حالات و سخنان او و اهمیت و ظرفیت بالقوه مقاماتش در سر‌‌ و سامان دادن به برخی از آشفتگی‌های زندگی فردی و اجتماعی امروز تاکید کند. ارتباط با مدیر کانال: @Mohsenbaabaaee

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 268
المشتركون
+124 ساعات
+47 أيام
+730 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

حکایت شصت‌و‌ششم آورده‌اند که چون آن انکار برخاست میان استاد امام با شیخ ما قدس‌الله روحه‌العزیز، در درون استاد امام از آن سماع که پیوسته شیخ خواستی داوری می‌بود که استاد امام بابتدا سماع را بس معتقد نبودی. یک روز استاد امام به در خانقاه شیخ ما برمی‌گذشت، در خانقاه شیخ ما سماع می‌کردند و صوفیان را وقت خوش گشته بود و حالتی پدید آمده، رقص می‌کردند و شیخ با ایشان موافقت کرده. استاد امام بدانجا درنگرست. به خاطر استاد امام بگذشت که در مذهب چنین است که هر که در رقص‌کردن درگردد گواهی او بنشنوند و عدالت را باطل گرداند. این اندیشه به خاطر امام بگذشت و برفت. دیگر روز شیخ را به دعوتی می‌بردند. به سر چارسو به یکدیگر رسیدند و سلام گفتند. شیخ گفت: "یا استاد متی رایتنا فی صف‌الشهود؟" یعنی تو ما را کجا دیدی در صف گواهان نشسته بودیم و گواهی می‌دادیم؟ استاد امام دانست که این جواب آن اندیشه است که دیروز بر خاطر وی گذشته بود. آن داوری نیز از درون استاد امام برخاست. (اسرارالتوحید، ص۷۶) به گفته دکتر شفیعی همین که در هر حکایت مربوط به ابوالقاسم قشیری، استاد امام در آغاز در مقام انکار شیخ است و در پایان متنبه می‌شود و عذر می‌خواهد و باز در حکایت بعدی شاهد این تنبه و عذرخواهی هستیم نشان‌دهنده این است که او همواره منکر ابوسعید بوده و هیچ وقت حضور پررنگ و تاثیرگذار وی را در نیشابور به رسمیت نشناخته است. جملات و تعابیر نشان‌دهنده تنبه او در پایان این حکایتها هم به احتمال زیاد ساخته و پرداخته مریدانی است که می‌خواستند استاد امام را خطاکار و شرمسار معرفی کنند و از این راه بر قدر و منزلت شیخشان بیفزایند. از این که بگذریم کرامت مورد نظر راویان این حکایت هم چندان معتبر به نظر نمی‌رسد. کافی است کسی از مریدان شیخ به او گفته باشد: "زمانی که شما و یاران در حال سماع بودید استاد امام از جلوی خانقاه گذشت. او لحظه‌ای به تماشای سماع‌کنندگان ایستاد و سپس به راهش رفت." ابوسعید با همین حد از اطلاعات هم می‌تواند حدس بزند که در ذهن استاد چه گذشته است. او خودش ده سال فقه خوانده (پنج سال فقه عمومی و پنج سال فقه تطبیقی) و خیلی خوب می‌داند که حکم سماع‌کننده در فقه اسلامی چیست. حالا دیگر وقت طنازی ابوسعید است. همه ما می‌دانیم که در طنز حذف و بزرگنمایی دو عنصر تعیین‌کننده هستند. در این حکایت البته حذف نقش آشکارتری دارد. ما باید فرض کنیم که استاد امام با همان توقف کوتاهش بر در خانقاه ابوسعید این سه جمله را در ذهن خود بی هیچ صدایی بر زبان آورده: اولا، تو سماع می‌کنی. ثانیا، حکم سماع‌کننده فلان مجازات یا محدودیت است. ثالثا، تو هیچ وقت نمی‌توانی گواه کسی باشی. ابوسعید با پیش چشم داشتن این سه جمله مقدر که هیچ وقت هم به گوش کسی نرسیده‌اند سعی می‌کند آب را از سرچشمه ببندد و با به زبان آوردن استفهامی انکاری می‌گوید ما اصلا اهل شهادت دادن و داوری کردن در باره خطا و صواب ديگران نیستیم. بنابراین لازم نیست نگران تبعات فقهی یا شرعی سماع‌کردن ما باشی. ابوسعید در پاسخ آن سه جمله فقط یک جمله می‌گوید: "کی ما را در صف شهود دیدی؟" @booyedelkhoshi
إظهار الكل...
🌱 می‌توانستم به روی خودم نیاورم، سرم را پایین بیندازم و با این عذر به‌ظاهر موجه که "بوی دل‌خوشی" کانالی فرهنگی و اختصاصی است و نباید وارد دعواهای سیاسی شود و به حاشیه‌های نامربوط بپردازد، بعد از وقفه‌ای کوتاه به سراغ حکایت شصت‌وششم ابوسعید بروم؛ انگار هم نه‌انگار که مملکت در این مقطع خاص دارد از گردنه هولناکی عبور می‌کند. خوشبختانه این احتیاط‌ و محافظه‌کاری‌ عافیت‌جویانه با قدری تامل جایش را به سطحی از بی‌پروایی، مسئولیت‌پذیری و دوراندیشی داد؛ به گونه‌ای که الان با صراحت و قاطعیت می‌توانم بگویم: با همه احترامی که برای تحریم‌کنندگان صندوق رای قائلم به دلایلی - که شرحش را این روزها از زبان کارشناسان بسیاری می‌توان شنید - در دور دوم این انتخابات هم شرکت می‌کنم. از مسعود پزشکیان انتظار معجزه ندارم؛ همین که بتواند با صداقت، کاردانی و شجاعتش جلوی خرابی بیشتر این سرزمین را بگیرد و باری هرچند اندک از دوش خسته مردمانش بردارد برای من کافی است. @booyedelkhoshi
إظهار الكل...
حکایت شصت‌و‌پنجم شیخ ما گفت: سری سقطی در بازار بغداد نشستی و دوکان داشتی و هیچ چیز نه در آن دوکان که بفروختی. ولکن پردگکی از آن در دوکان درآویخته بودی و در آن درون شده و نماز می‌کردی. هر روز دوازده هزار رکعت نماز کردی. وقتی کسی از جبل‌اللکام بیامد به زیارت وی. به نشان به بازار درآمد. تا به در دوکان وی. و آن پرده باز گرفت و سلام گفت سری سقطی را. و گفت: "فلان پیر، از جبل‌اللکام تو را سلام گفته است." گفت: "وی از این‌جا رفته‌است. و باز کوه شدن مردی نبود. مرد باید که در میان بازار، در میان مردمان، به خدای مشغول باشد؛ و یک لحظه، به دل، از وی خالی نبود." (اسرارالتوحید، ص۲۵۱) جبل‌الکام آن طور که در تعلیقات اسرارالتوحید آمده نام کوهی مشرف بر انطاکیه و محل عبادت زهاد عراق بوده. از این که بگذریم دست‌کم به سه نکته در این حکایت باید اشاره کنم: اول این که هرچند قهرمان اصلی این حکایت یا به عبارتی صاحب‌واقعه این ماجرا سری سقطی است، از نقل حکایت او توسط ابوسعید می‌شود استنباط کرد که ابوسعید موضع‌گیری او را در باب کسی که زندگی در میان بازار و مردم را رها کرده و به کوه رفته درست می‌داند و می‌پسندد. بنابراین می‌توان سخن سری سقطی را در این حکایت سخن ابوسعید هم تلقی کرد. توضیح واضحات است که گزینش‌های ما نیز بخشی از شخصیت ما محسوب می‌شوند‌. اگر سخن کسی را می‌پسندیم و آن را بر زبان می‌آوریم در حقیقت داریم اعتراف می‌کنیم که چنان‌چه من نیز در شرایط گوینده قرار می‌گرفتم همان سخن را بر زبان می‌آوردم یا دوست داشتم که همان سخن را بر زبان بیاورم. نکته دوم شباهت قابل تامل این حکایت با مقامه معروفی از ابوسعید است که در آن شیخ راه‌رفتن بر روی آب، پریدن در هوا و در آن‌ِ واحد، رفتن از شهری به شهر دیگر را که غالبا کرامات خوانده می‌شوند بی‌اهمیت تلقی می‌کند و می‌گوید: "این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و بخورد و در میان بازار در میان خلق ستد و داد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه به دل از خدای غافل نباشد."(اسرارالتوحید، ص۱۹۹) اصلا بعید نیست که ابوسعید در پرداخت و بیان سخنان فوق از حکایت سری سقطی الهام گرفته باشد. اگر چنین باشد این حکایت نیز شاهد دیگری است بر آن سخن دکتر شفیعی که می‌گفت: ابوسعید با میراث عرفانی پیش از خود همان کاری را کرده‌است که حافظ با سروده‌های شاعران قبل از خود؛ آنها را همچون مواد اولیه اخذ کرده، متناسب با صورتی که مطلوب می‌دانسته تغییر داده و در نهایت به نام خود سکه زده است. سومین نکته هم این که از عبارت "هیچ چیز نه در آن دوکان" بسادگی عبور نکنیم. ظاهرا ابوسعید می‌خواهد بگوید سخن سری سقطی این است که کسب‌وکار و بودن در میان بازار و مردمان بر اختیار عزلت و رفتن به جبل‌الکام ترجیح دارد. اما او از این هم فراتر می‌رود. استعاره "عبادت یا گذران وقت در دوکان خالی" می‌تواند به این معنا باشد که حتی اگر زندگیتان از راه کسب‌وکار و ارتباط با همنوعانتان تامین نمی‌شود از بودن در میان بازار که نماد زندگی جمعی و رابطه نزدیک طرفینی با آدمهاست غفلت نکنید. به عبارت دیگر سری سقطی که سخنش زبان‌حال ابوسعید هم هست می‌خواهد بگوید همراهی با جمع و بودن در کنار مردمان صرفا ترجیحی ساده نیست، پای نوعی انتخاب ناگزیر در میان است که ریشه در سرشت انسان دارد و به هیچ وجه هم قابل اغماض نیست. (رعایت امانت در نقل مقامه‌های ابوسعید اقتضا می‌کرد عبارت کوتاهی را که به سبب غیر واقعی بودن مسلمش در خواندن حکایت فوق حذف کرده بودم در اینجا اضافه کنم. عبارت مورد نظر همان است که به دوازده هزار رکعت نماز خواندن سری سقطی در یک روز اشاره می‌کند.) @booyedelkhoshi
إظهار الكل...
حکایت شصت‌و‌چهارم متن این حکایت را که در صفحه ۸۲ اسرارالتوحید آمده به سبب طولانی بودنش در این‌جا نمی‌آورم اما در توضیح محتوا و دلیل احتمالی نقلش توسط مریدان شیخ به دو سه نکته اشاره می‌کنم. ظاهر و خلاصه حکایت شصت‌و‌چهارم این است که ابوالقاسم قشیری درویشی را به خاطر نظر سوء داشتن به برادر همسرش خلع لباس، بی‌آبرو و از شهر بیرون کرده. ابوسعید وقتی که از این ماجرا باخبر می‌شود برای این که ابوالقاسم قشیری را متوجه خطایش بکند مجلسی ترتیب می‌دهد و در ضمن آن مجلس به مریدی از مریدانش که او هم به پسر نوجوان شیخ نظر داشته به گونه‌ای پوشیده و غیرمستقیم می‌فهماند که از نیتش باخبر بوده اما هیچ وقت به رویش نیاورده. ماحصل حکایت هم توصیه به آبروداری است؛ با این توضیح که وقتی می‌شود با حفظ آبروی کسی او را از کار زشتش بازداشت یا به تعبیر خود ابوسعید با نیم لوزینه از شهر بیرون کرد، دلیلی ندارد که آبروی او را پیش خاص و عام ببریم. شاهدبازی یا غلام‌بارگی برخی از صوفیه نیز نکته دیگری است که در این حکایت باید به آن اشاره کرد. با این که هم ابوالقاسم قشیری و هم ابوسعید با این عمل بشدت مخالفند و آن را به انحاء مختلف تقبیح و منع می‌کنند خود این مقامه حکایت از رواج و شیوع این رفتار در میان صوفیه داشته. "رنجور شدن" درویشان از بلایی که ابوالقاسم قشیری بر سر آن درویش آورده بود هم می‌تواند موید این نکته باشد. شدت این انحراف اخلاقی در سده‌های بعد فریاد مولانا را هم بلند کرده آنجا که می‌گوید: صوفیی گشته به پیش این لئام الخیاطه واللواطه والسلام به نظرم ریشه‌یابی و تحلیل دلایل این ماجرا و ارزیابی آفاتش نیاز به تحقیقی مستقل دارد. از این جنبه ناخوشایند حکایت شصت‌و‌چهارم که بگذریم باید بگویم و بر آنچه پیش‌تر گفته‌ام تاکید کنم که اگر به قصه‌نویسی و داستان‌پردازی و شگردهای آن علاقه‌مندید، از جلوه‌های دراماتیک و فوق‌العاده این حکایت - بخصوص از فضاسازی، شخصیت‌پردازی و گفت‌و‌گوهای کم‌نظیرش - غافل نمانید. @booyedelkhoshi
إظهار الكل...
حکایت شصت‌و‌سوم نقل است که مستی در بازار می‌رفت، پیش شیخ آمد. مریدان گفتند: شیخ بر وی امر معروف کند. چون بیامد چیزی آهسته با شیخ بگفت. شیخ گفت: نه و برفت. چون به خانقاه بازآمد از او سوال کردند که: آن مست چه گفت؟ گفت: ای شیخ آنچه من در باطن داشتم بر صحرا نهادم، تو نهادی؟ گفتم: نه در این حکایت چند نکته قابل تامل هست: اول این که خود ابوسعید تمایلی به امر به معروف ندارد. این مریدان یا کاسه‌های داغ‌تر از آش هستند که از او می‌خواهند امر معروف کند. دوم این‌که اصلا بعید نیست بقیه ماجرا ساخته و پرداخته خود شیخ نباشد؛ بخصوص که این نوع موضع‌گیری در مقابل مستان هم در مقامات ابوسعید شاهدهای دیگری دارد و هم با روحیات او و نظرش در باب صدق و نفاق سازگارتر است. سوم این که شیخ با فرض واقعیت داشتن این مواجهه راستی و یکرنگی مست را چنان توجیه و برجسته می‌کند و شرمندگی خود را از ناراستی و پنهان‌کاری مذمومش چنان به رخ می‌کشد که دیگر جایی یا دلیلی برای امر به معروف نمی‌ماند؛ یعنی که چطور می‌توانی کسی را که از تو صادق‌تر است به خاطر صداقتش مواخذه کنی؟! * در این حکایت کوتاه دو جمله هست که یکی در نهایت فصاحت و زیبایی بر زبان آمده و دیگری در منتهای بلاغت و رسایی؛ اولی " من آنچه در باطن داشتم بر صحرا نهادم" است و دومی کلمه "نه" در پایان حکایت است. من همچنان ترجیح می‌دهم این هر دو سخن نغز را به حساب شیرین‌کاری‌های زبان‌ورزانه ابوسعید بگذارم؛ هرچند احتمال واقعی و ارتجالی بودن آن‌ها را هم منتفی نمی‌دانم. @@booyedelkhoshi
إظهار الكل...
حکایت شصت‌و‌دوم از شیخ ما سوال کردند که: از خلق به حق چند راه است؟ به یک روایت گفت: هزار راه بیش است. و به روایتی دیگر گفت: به عدد هر ذره‌ای از موجودات راهیست به حق. اما هیچ راه نیست نزدیک‌تر و سبک‌تر از آن که راحتی به دل مسلمانی رسانی. و ما بدین راه رفتیم و این اختیار کردیم. و همه را بدین وصیت می‌کنیم. (اسرارالتوحید، ص۲۹۰) تا آنجا که سخن از راههای گوناگون و بی‌شمار به سوی خداست نکته تازه‌ای در این گفته ابوسعید نیست؛ هرچند همین حد از دعوی نیز به مذاق آنها که فقط دین و مذهب و فرقه خود را "ناجیه" می‌دانند خوش نمی‌آید. واقعیت اما این است که پیش از ابوسعید هم کسانی پنبه این نوع از جزم‌اندیشی را زده‌اند و به تعدد راههای رستگاری اندیشیده‌اند. آنچه سخن شیخ را از سخن پیشینیانش ممتاز می‌کند این است که او بدون آن که راههای دیگر را بی‌اهمیت بخواند یا نفی کند می‌گوید: من در میان همه این راه‌ها آسان‌ترینش را که همانا رساندن راحتی به دل دیگران(اعم از مسلمان و غیرمسلمان) باشد انتخاب کردم و توصیه می‌کنم که دیگران نیز همین راه را برگزینند. ابوسعید از این راه در جایی دیگر به "خدمت" که معنایی عام دارد و می‌تواند به تلاش برای کاستن از رنج آدمها و افزودن بر شادیشان هم تعبیر شود یاد می‌کند. شیوه سلوک او را در توجه به حال دیگران از انتخاب همین واژه هم می‌توان دریافت. ابوسعید بی‌ آن‌که راههای دیگر وصول به حق را تخطئه کند و بی‌نتیجه بخواند راه خودش را که درحقیقت موقوف کردن رستگاری و خداجویی به رعایت حال همنوعان و خدمت به آنان است ساده‌ترین، عملی‌ترین و سودمندترین راه می‌شمارد و به همین دلیل هم مریدان و پیروانش را به رفتن در آن تشویق می‌کند. ناگفته پیداست که ابوسعید با این انتخابش ضمن شخصی خواندن رابطه انسان با خدا بر ارتباط آدمیان با یکدیگر انگشت می‌گذارد و آن را برجسته می‌کند. التفات کمتر ابوسعید به نسبت و رابطه انسان با خدا در مقایسه با نسبت و رابطه آدمیان با یکدیگر به هیچ وجه به معنای نفی یکی و اثبات دیگری نیست. شاید مهمترین دلیل اتخاذ این موضع توسط ابوسعید این باشد که او مشغولیت زیاد و بعضا تمام‌وقت آدمی را به قلمروهایی چون ماوراءالطبیعه، روح و خدا نوعی خودخواهی می‌انگارد که نه تنها منفعتی به حال دیگران ندارد که نوعی گام زدن در راه‌های تاریک، وهم‌آلود و لغزان هم محسوب می‌شود. ابوسعید مرد زندگی بر روی خاک، پیمودن قلمروهای روشن و همزیستی با آدمهای رنگارنگ است. @booyedelkhoshi
إظهار الكل...
حکایت شصت‌و‌یکم شیخ ما گفت: هرکجا ذکر بوسعید رود دلها همه خوش گردد زیراکه از بوسعید با بوسعید هیچ چیز نمانده است.(اسرارالتوحید، ص ۳۰۰) در اولین مواجهه با عبارت فوق ممکن است به نظر بیاید که ابوسعید دارد با تکبر و تبختر از تاثیر مثبت مقامات خود بر مخاطبانش یاد می‌کند. در حالی که اگر ابوسعید ادعایی هم داشته باشد در بخش دوم این عبارت است؛ یعنی آنجاکه می‌گوید "زیرا از بوسعید هیچ چیز با بوسعید نمانده‌است" در این عبارت که قاعدتا باید مربوط به سالهای پایانی زندگی ابوسعید هم باشد "بوسعید"ِ اول همان نفس یا ایگو یا من برساخته‌ی ابوسعید است که به گفته او بکلی از میان رفته. فراموش نکنیم که ابوسعید در چند جای دیگر نیز به این نکته اشاره کرده. او در مقام معرفی خود از تعبیر "هیچ‌کس‌ بن هیچ‌کس" یاد می‌کند و از به کار بردن لفظ "من و ما" پرهیز دارد. و با صراحت تمام به مریدی که از چند مجلس او غایب مانده می‌گوید: نگران نباش، از چیزی عقب نمانده‌ای. آنچه من در این مدت گفته‌ام دو جمله بیشتر نیست: "نفست را بکش و به ترهات صوفیه مشغول نشو" بر این ویژگی ابوسعید یعنی مخالفت بی‌وقفه‌اش با نفس، کسان دیگری غیر از خود او هم صحه گذاشته‌اند؛ ابوالحسن خرقانی یکی از همین کسان است. او در سفر پرماجرای ابوسعید به خرقان خطاب به همسر ابوسعید می‌گوید بدان که با چه کسی داری زندگی می‌کنی "اینجا بشریت نمانده‌ای، اینجا نفس نمانده‌ای" آموزه مهم این حکایت از نظر من نه میزان تاثیر سخن شیخ که نشان دادن اهمیت مبارزه با نفس است. تنها از این طریق است که خود را با وجود امکانات و محدودیت‌های بی‌شمار یکی از هزاران می‌بینی و به آستانه شفقت پا می‌گذاری. آن وقت است که با مدد ذوق و حکمت شمع هر جمع می‌شوی و کارهایی می‌کنی و سخن‌هایی بر زبان می‌آوری که ذکر و نقلش در هر مجلس و بر سر هر کویی حال هر مخاطب را خوش می‌کند و دل هر رهگذر را می‌رباید. @booyedelkhoshi
إظهار الكل...
🌱 از وقفه پیش‌آمده در فعالیت کانال عذر می‌خواهم و با همان دیدگاه کلی کارم را پی می‌گیرم؛ قرار بود در ادامه‌ی حکایت‌های شصت‌ویکم تا هفتادم، ده حکایت دیگر نیز بیاورم که در آنها امکان اظهار نظر مستقیم اعضای کانال هم وجود داشته باشد. از آنجا که در باره حکایت‌های قبل اظهار نظر صریحی صورت نگرفته و برخی دوستان از معطل ماندن آنها گله کرده بودند فکر کردم شاید بهتر باشد به جای نقل ده حکایت جدید و علی‌رغم قولی که در باره ده حکایت پیشین داده بودم یعنی سکوت خودم و واگذاری شرح آنها به مخاطبان کانال، مجددا به سراغ همان‌ها بروم. اما به جای نوشتن حاشیه یا شرح مفصل بر یکایکشان به طرح یکی دو نکته کلی در باره هرکدام اکتفا کنم. امیدوارم این کار مجال بیشتر و انگیزه‌ قوی‌تری هم برای گفت‌و‌گو ایجاد کند. بنابراین در ادامه مطالب کانال ضمن بازنویسی هر یک از این ده حکایت در پستی جداگانه و کتبی، اشاره‌ای کوتاه به مفهوم کلی و آموزه اصلی آن حکایت هم می‌کنم. @booyedelkhoshi
إظهار الكل...
🌱 فهرست مطالب کانال بوی دل‌خوشی تا پایان اسفند ۱۴۰۲ ۱ - معرفی کانال و ادای دین(۳ فایل نوشتاری) ۲ - مروری بر زندگی ابوسعید ابوالخیر (۳ فایل صوتی) ۳ - برخی از مهمترین منابع و مآخذ زندگی ابوسعید(فایل تصویری) ۴ - آرامگاه ابوسعید(فایل تصویری) ۵ - گوشه‌هایی از مستند ابوسعید(ویدئو) ۶ - معرفی ۳ مقامات ابوسعید(فایل تصویری) ۷ - چاپ‌های متعدد اسرارالتوحید(فایل تصویری) ۸ - ضرورت و فایده پرداختن به ابوسعید(۳ فایل صوتی) ۹ - روزگار و زمانه ابوسعید - مهدی سیدی(فایل صوتی) ۱۰ - عرفان خراسانی و عرفان اندلسی - شفیعی کدکنی(فایل صوتی) ۱۱ - زمینه‌های شکل‌گیری عرفان خراسانی - علی طهماسبی(فایل صوتی) ۱۲ - دو مکتب تاویلی - داریوش آشوری(فایل صوتی) ۱۳ - ذیلی بر دو مکتب تاویلی(۲ فایل نوشتاری) ۱۴- معرفی کتاب بوی دل‌خوشی و راوی آن در این کانال(فایل صوتی) ۱۵ - مگر وقت وفاپروردن آمد(فایل نوشتاری) ۱۶ - پیوست حکایت اول(فایل نوشتاری) ۱۷ - دو رباعی منسوب به ابوسعید - محمدرضا شجریان و چند سطر در تسلی(فایل صوتی و نوشتاری) ۱۸ - مروری بر کارنامه محمدضا شجریان - علیرضا نظیف (فایل صوتی) ۱۹ - پاییز در مهنه(فایل تصویری) ۲۰ - پیوست حکایت دوم(۲ فایل نوشتاری) ۲۱ - پیوست حکایت سوم(فایل نوشتاری) ۲۲ - حاشیه‌ای بر بحث کرامات ابوسعید(فایل صوتی) ۲۳ - عرفان مفهومی شناور - شفیعی کدکنی(فایل نوشتاری) ۲۴ - ابوسعید و دو مفهوم کلیدی عرفان خراسانی(فایل صوتی) ۲۵ - زمستان در مهنه(فایل تصویری) ۲۶ - معرفی کانال حکمت زندگی(فایل نوشتاری) ۲۷ - غایت سلوک ابوسعید(فایل صوتی) ۲۸ - در میان خلق(۴ فایل صوتی) ۲۹ - اخلاق و آداب گفت‌و‌گو - مصطفی ملکیان (۲۹ فایل صوتی) ۳۰ - معرفی سه کتاب مغالطات، مغالطه‌های پرکاربرد و واقع‌نگری(۳ فایل نوشتاری) ۳۱ - بهار در نیشابور(فایل تصویری) ۳۲ - طنازی‌های ابوسعید(۴ فایل صوتی) ۳۳ - شیر و شمشیر - میلاد عظیمی(فایل نوشتاری) ۳۴ - زبان‌ورزی‌های ابوسعید( ۴ فایل صوتی) ۳۵ - دی بر سر هر کشته دو صد شیون بود(فایل نوشتاری) تابستان در نیشابور(فایل تصویری) ۳۶ - رفیق اعلی - بحثی در الهیات ابوسعید(۳ فایل صوتی) ۳۷ - عرفان خراسانی - مصطفی ملکیان (ویدئو) ۳۸ - رباعیات منسوب به ابوسعید(فایل صوتی) ۳۹ - با شعر زیستن (۳ فایل صوتی) ۴۰ - مناظره علی طهماسبی با عمادالدین باقی در باره عرفان انسان‌گرا(فایل صوتی) ۴۱ - حلاج، عین‌القضات و ابوسعید از دید مصطفی ملکیان(ویدئو) ۴۲ - یک کتابی بودن‌(فایل نوشتاری) ۴۳ - ابوسعید تاریخی(فایل نوشتاری) ۴۴ - سبع هشتم ابوسعید به روایت سروش دباغ(فایل نوشتاری) ۴۵ - حاشیه‌ای بر یک بیت(فایل نوشتاری) ۴۶ - سعدی و حقیقت روزه‌داری - میلاد عظیمی(فایل نوشتاری) ۴۷ - ابوسعید و حافظ(۵ فایل صوتی) ۴۸ - به پایان آمد این دفتر/گزارش فعالیت دوساله کانال(فایل صوتی) ۴۹ - سی سال و بیشتر با اخوان/ابراهیم گلستان(فایل نوشتاری) ۵۰ - آراسته و مست به بازار آیی(فایل نوشتاری) ۵۱ - آزادی،آزادی،آزادی(فایل نوشتاری) ۵۲ - خانه نیین و آتش‌بازی(فایل صوتی) ۵۳ - حسب حال(فایل نوشتاری) ۵۴ - در حاشیه حکایت پنجاه و یکم(فایل صوتی) ۵۴ - معرفی کتاب صوفیان و بوداییان نوشته محمدرضا عدلی(فایل نوشتاری) ۵۵ - حاشیه‌ای بر مناظره علی طهماسبی و عمادالدین باقی ۵۶ - در حاشیه حکایت پنجاه‌و‌سوم(فایل صوتی) ۵۷ - در حاشیه حکایت پنجاه و چهارم(فایل نوشتاری) ۵۸ - در حاشیه حکایت پنجاه و پنجم(فایل نوشتاری) ۵۹ - در حاشیه حکایت پنجاه‌وششم(فایل صوتی) ۶۰ - سایه اقتصادی نیا و کتاب مستطاب آشپزی(فایل نوشتاری) ۶۱ - در حاشیه حکایت پنجاه و هفتم(فایل صوتی) ۶۲ - در حاشیه حکایت پنجاه‌وهشتم(فایل نوشتاری) ۶۳ - در حاشیه حکایت پنجاه‌ونهم(فایل نوشتاری) ۶۴ - در حاشیه حکایت شصتم(فایل نوشتاری) فراخوان(فایل نوشتاری) ۶۵ - سروش دباغ و بازخوانی میراث عرفانی ابوسعید( فایل نوشتاری) ۶۶ - دیدار ابوسعید و ابوالحسن خرقانی به روایت علی طهماسبی(فایل صوتی) ۶۷ - به بهانه دیدار ابوسعید و ابوالحسن خرقانی(فایل نوشتاری) ۶۸ - کی برده کی باخته/مرتضی مردیها(فایل نوشتاری) ۶۹ - لطفا کمی زندگی کنید/مرتضی مردیها(فایل نوشتاری) ۷۰ - زندگی شاعرانه ابوسعید(فایل نوشتاری) ۷۱ - در تسلی علیرضا قربانی(فایل نوشتاری)
إظهار الكل...
بوی دل‌خوشی (دریچه‌ای به شناخت ابوسعید ابوالخیر)

🌱 چندان‌که ستاره‌ست برین چرخ کبود از ما به بر دوست سلام است و درود 🔹این کانال که نام خود را از یکی از حکایت‌های اسرارالتوحید گرفته، به قصد آشنایی بیشتر عموم علاقه‌مندان متون عرفانی با ابوسعید ابوالخیر و مقاماتش تاسیس شده‌است. در باره ضرورت و فایده پرداختن به احوال این عارف بزرگ در پستهای آینده مطالبی را با تفصیل بیان خواهم کرد. 🔹موسس کانال حاضر بر آن است که ضمن پرهیز از سهل‌انگاری‌های رایج در این موارد از جمله پرداختن به حواشی غیرلازم و گذاشتن پست های نامربوط با ارائه روایت‌هایی دقیق از حکایت‌های اسرارالتوحید، درج مطالب و سخنان معتبر دیگران در باره ابوسعید ابوالخیر و بیان توضیحات کتبی و شفاهی گاه‌به‌گاه خود کانال حاضر را به منبعی اختصاصی، غنی و قابل اعتماد جهت استفاده مخاطبان تبدیل کند. 🔹شنوندگان و بینندگان احتمالی این کانال چنان که پیشتر هم گفته شد عموم علاقه‌مندان به ابوسعید ابوالخیرند؛ خواه مکتب‌نرفته و خط‌ننوشته خواه تحصیل‌کرده و کتابخوان. از این رو در تامین محتوای آن سعی شده‌است ضمن ایجاد تنوع در مضمون و قالبِ پست‌های ارائه‌شده هم سلیقه غیرحرفه‌ای دوستداران ابوسعید مورد توجه قرار گیرد هم احتیاط‌های کارشناسانه…

فهرست حکایت‌های روایت‌شده در این کانال تا پایان اسفند ۱۴۰۲ حکایت اول (حکایت‌نویس مباش ...) حکایت دوم (حدیث مردی از میهنه که بر منبر بیت می‌گفت) حکایت سوم ( مرد آن بود که ...) حکایت چهارم ( صاحب کرامات) حکایت پنجم (کرامت بیش از این ...) حکایت ششم (خدمت، خدمت) حکایت هفتم (تو را بردند ...) حکایت هشتم (خواجه‌وای حسن مودب) حکایت نهم (ظریف پاکیزه بود) حکایت دهم (خود را بنه و ...) حکایت یازدهم (پنداشت و منی تو حجاب است) حکایت دوازدهم (کارهای ما خداساز بود) حکایت سیزدهم ( چون در دیده به جای خواب آب بود ...) حکایت چهاردهم (وفای دوستان) حکایت پانزدهم (آراسته و مست به بازار آیی) حکایت شانزدهم (هر که با هر کسی بتواند نشست ...) حکایت هفدهم (دریغ مردی بدین بزرگی و ...) حکایت هجدهم (صوفیی) حکایت نوزدهم (اکنون من و تو و تو و من) حکایت بیستم (امام خون کیک) حکایت بیست‌و‌یکم (دعای دل‌خوشی) حکایت بیست‌و‌دوم (خدا همچنین که در این جهان ...) حکایت بیست‌و‌سوم (خوش بودن فریضه است) حکایت بیست‌و‌چهارم (عروسی خوش بود؟) حکایت بیست‌و‌پنجم (رفت‌و‌رویی و شست‌و‌شویی و ...) حکایت بیست‌و‌ششم (اگر سخن ما شوشه است ...) حکایت بیست‌و‌هفتم (تومدان مهنگی) حکایت بیست‌و‌هشتم (بار تو ما کشیم به که دیکرا) حکایت بیست‌و‌نهم (بویوسف قاضی) حکایت سی‌ام (قصه مردی که می‌خواست با ریاضت ...) حکایت سی‌و‌یکم (رفتیم و شدیم و دیدیم و یافتیم و یار آنجا نه) حکایت سی‌و‌دوم (راست گفتن امانت است حکایت سی‌و‌سوم (نسب و نسبت) حکایت سی‌و‌چهارم (کسی که سر کوی حربش چنین بود ...) حکایت سی‌و‌پنجم (لاستوائک حملت ماحملت) حکایت سی‌و‌ششم (فقیر و گدا) حکایت سی‌و‌هفتم (فرونگریستن و برنگریستن) حکایت سی‌و‌هشتم (چون محمود کلاه بنهاد ...) حکایت سی‌و‌نهم (خداشاد باید ...) حکایت چهلم (هیچ‌کس‌ بن‌ هیچ‌کس) حکایت چهل‌و‌یکم (دوزخ به سنگ می‌تاب) حکایت چهل‌و‌دوم (ما بازین خدای ...) حکایت چهل‌و‌سوم (بارخدایا بیامرز که روی چنین دارد) حکایت چهل‌و‌چهارم (زشت باید دید و انگارید خوب) حکایت چهل‌و‌پنجم (خداوندا این عجزت تا کی؟) حکایت چهل و ششم (دوست بر دوست رفت ...) حکایت چهل‌و‌هفتم (نسبت حق ایزد با حق خلق) حکایت چهل‌و‌هشتم (هرکه به خویش نیکوگمان است) حکایت چهل‌و‌نهم (اکنون چنان شدیم که همه اوییم. حکایت پنجاهم (خشک نانه) حکایت پنجاه‌و‌یکم (حسن مودب و حدیث دستار طبری) حکایت پنجاه‌و‌دوم (بر کجا زنیم که پاک شد) حکایت پنجاه‌و‌سوم (کدبانو فاطمه و مجلس شیخ) حکایت پنجاه‌و‌چهارم (کنیزک مطربه و بازار برده‌فروشان نیشابور) حکایت پنجاه‌و‌پنجم (ما ندانستیم که از این آخه می‌خوریم) حکایت پنجاه‌و‌ششم(همان که می‌گفتی می‌گوی) حکایت پنجاه‌و‌هفتم (اگر گناهی کرده‌ام من کرده‌ام) حکایت پنجاه‌و‌هشتم (تصوف با تلقین) حکایت پنجاه‌ونهم (بر ما به ستم همیشه دستی داری) حکایت شصتم (کمال دوستی آمد ز دوست بی‌طمعی) حکایت شصت‌و‌یکم (ذکر ابوسعید و خوش‌شدن دلها) حکایت شصت‌و‌دوم (نزدیکترین راه‌ به حق) حکایت شصت‌و‌سوم (ابوسعید و امر به معروف) حکایت شصت‌و‌چهارم (نیم لوزینه) حکایت شصت‌و‌پنجم (صف شهود) حکایت شصت‌و‌ششم (بازِ کوه شدن مردی نبود) حکایت شصت‌و‌هفتم (از میهمان چاره نی) حکایت شصت‌و‌هشتم (حدیث ساغر خمرخوارگان و درم‌گانه) حکایت شصت‌و‌نهم (ما آن خویش می‌گوییم ...) حکایت هفتادم (نیکو دوستانا که داشتی ...)
إظهار الكل...
بوی دل‌خوشی (دریچه‌ای به شناخت ابوسعید ابوالخیر)

حکایت اول از مقامات ابوسعید ابوالخیر 💠 "حکایت‌نویس مباش ..." راوی: قمرالزمان مشکوری بوی دل‌خوشی، ص ۱۰۰ اسرارالتوحید، ص۱۸۷ @booyedelkhoshi

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.