🌸 ماهـــــــــور 🌸

مــاه محـــرم رسـیـــد، عقـــل به کُـنجــی خَـزیــد گشـت عـیــان جهــل و شد مـرد خـــرد نا امـیـــد این عَلَــم سبــز و ســرخ چیـست مگــر جـز اَلَــم؟ در پی ایــن گیــر و دار، عِلـــم ز قــامت خــمـیـــد هر طــرف آواز حُــزن، می رســد از چپ و راسـت می شــود آیـا به جـــز، نالـــه صــدایی شــنیــــد؟ مطــرب خــوش پنجه شد، بی رمق، افسرده حـال نغــمــــه ز تــارش برفــت، تـار به ســازش تـنــیــد چــار و ده از قـرنـهـــا، رفـت و گــذشت و هـنـــوز از چه سیـــه جــامـــه اید، جــامه به تن می درید؟ وَاللّــه و بِــاللّـــه کــه نیـسـت راه حــسیــن دلـیـــر این هــمـــه آزار خــلــق، واین هــمــه رســم پلیـــد در ره معشوق خویش، وَه که چه خوش سر فشاند زاین سبب او شُـهـــره گـشت، و آبروی هر شـهـیــد تا که رهـــــا گـشتـــه ام من ز خــرافــات و جـهــل خــوش به تــن و جـــان مـــن، باد بـهـــاری وزیـــد #رهــــــــــا #به_امید_طلـوع_آزادی

تا که شیران در حصارند و قفس روبهان در شادی اند و پُر نفس راست می گویی درِ زندان شکن تا ببینی کیست مرد و اهل فن روبها شیری تو لیکن شیرِ گاو پس نثارت باد هر دم کیر گاو با وجودت اجتماعی از خران گشته اند اینک امیران و شهان ابلهان در مسند و دانا به رنج عالمان در فقر و نادانان به گنج نان ابله بر لب و دندان او لیک دانا را بهای جان او هر که خدمت را قرین خویش کرد خون به دل کرد و روانش ریش کرد بلبلان محبوس در زندان سخت چون کلاغان پَر گشاده نیک بخت شب چو جولانگاه امن روبهان روز لرزان گوسپندان و شبان در کنــــار روبهِ پیــرِ زمان کارها افتاد در دست خران هر خـــری آمد به دورِ انتخاب انتخاب از چه؟ که هست این انتصاب نه به فکــــر پیشرفت این وطن نه بکاهد از کسی رنج و مِحَــن گر کنی انگشت خود را جوهری این بدان از دست دادی گوهری گوهری همچون خرد، اندیشه ای زاین گُـهر جانا تو اصل و ریشه ای زینهار از مکر این دون همتان این دو رویان دغل، نو دولتان عقل را داور کن ای صاحب خرد تا به گلــــزار خِـــرد آهـو چرد روبهان را کن برون از مرغزار تا نگردی عاقبت خوار و نزار همتی باید که چون مردانِ مرد دیو را رســـوا کنی روز نبرد #رهــــــــــا #به_امید_طلوع_آزادی

من از کجا پند از کجا استاد شجریان آهنگساز سعید فرجپوری(نوازنده کمانچه) در مایهٔ افشاری

تمرینی در چهارگاه و سپس ابوعطا تنبک و آواز علی قدیری سه تار احمدرضا قدیری اجرای خصوصی ، در محضر استاد؛ نعمت الله ستوده و دوستان انجمن حافظ @mahoorghadiry

سه تار نوازی نازنین دوست، جناب هومن اسماعیلیان @mahoorghadiry

// شَفِیعٌ (فریادرس) /// // آواز اصفهان // آواز، علی‌قدیری // شعر، فاضل نظری // بهار ۴۰۳

گرگ آمــد تـــا بدَرّد گَـلـه را مدتی پنهان شد او از دیده ها  چوپان چون خسته و بی حال بود خواب در چشمش سیاهی می نمود استخوانی پیش سگ بنهاد و گفت تو نگهبان باش اینها را و خفت پاسبان گله چون نا اهل بود شد شریک گرگ گله؛ بی وجود تا شبان در خواب خوش بود آن زمان گرگ و سگ کردند صد عیش نهان گله را کُشتند و خوردند و هنوز چوپان در خواب بودی نیم روز بوی خون از هر طرف آکنده شد سر ز تنهای ضعیفان کنده شد چون بساط عیش آنها شد فزون سگ بگفتا گرگ را از چند و چون پوزه اش پر خون و آتش چشم او شعله ور در دیدگانش خشم او گرگ گفتش من سگم در پیش تو جامه را بر کَن بپوشان رخت نو تو نمک خوردی، نمکدان را چرا پس شکستی شرح ده این ماجرا من ز نفس خویشتن دیدم جفا حاشَ لله زاین شبان با صفا خُرد بودم با دو گرگی خُردتر بر سر یک سفره می خوردیم بَر خوی گرگی زآن زمان در من نهاد مادر گرگان که ما را شیر داد با برادرها شبیخون می زدیم گاه و بی گه گله ها را در قدیم آن دو را چوپان گرفت و پوست کند دست تقدیری مرا اینجا فکنــد در میان جمع سگها جای داد خوی گرگم رفت و سگ آمد به یاد سالها گشت و گذشت و همچنان پاسبان گله بودم با شبان نَـک تو را دیدم ندیدم خویش را گرگ دیدم، گرگ مرگ اندیش را بوی آن دوران برفت اندر مشام ذات بد انداخت آخر سگ به دام حقِ این دولت که بر من می رسید عاقبت گرگ درونم بر تنـیـــــــد این چنین است ای برادر هم نفس کو تو را اندازد آنی در قفس سگ چه باشد شیر هم باشی و شاه مکر خرگوشی بـَرَد شیران به چاه آدمی مخفی است در زیر نقاب چشم بگشا چشم تیزی چون عقاب تا به زیر این نقـــابِ آدمی گرگ و سگ را بلکه نیکو بنگری ای بسا گرگی که جامهٔ گوسپند بر تنش دارد، نباشی هوشمنـــد پس به هر دستی نشاید داد دست تا سگ و گرگی میان خلق هست! #رهــــــــــا #به_امید_طلوع_آزادی

آوازی در همایون تار جناب رضا ناصری آواز و تنبک علی قدیری اجرای خصوصی انجمن آوای عشق شهریور ۹۸ @mahoorghadiry #به_امید_طلـوع_آزادی #انجمن_آوای_عشق_گز