cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

تیناک

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
662
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
+97 أيام
-530 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

داشتم فکر می‌کردم یکی از وظایف من به عنوان روانشناس و مشاور این خواهد بود که به آدما یاد بدم چطور حد و مرزهاشون رو با آدم‌ها و محیط پیرامونشون بچینند و حفظ کنند. و چقدر خوب میشه اول از همه بتونم این حد و مرزگذاری رک بدون دلخوری و با روی گشاده، در زندگی شخصی خودم اِعمال کنم تا آسیب نبینم یا حداقل کمتر آسیب ببینم :)
إظهار الكل...
👍 10
به روایت تصویر!
إظهار الكل...
👍 5
5:42 صبح!😌 سلام!❤️🍀
إظهار الكل...
🥰 8🕊 1
سلااااام از شش صبح روزی که دیگه تولدم نیست!😁😒
إظهار الكل...
18
از تولد 38 سالگی که بخاطر سال کبیسه، هم دیشب بود و هم امروز😅 11 اردیبهشت 1 مِی مبارکم!😌
إظهار الكل...
23🍾 8
توی روانشناسی یه مفهومی هست بنام "انتقال" به این معنی که آدما یهو در برخورد با شما واکنش خشونت بار، منفی یا مثبتی نشون میدن که در واقع هیچ ربطی به شخص شما نداره و اون طرف مقابل یهو پدرش، مادرش یا یه شخص از گذشته ش با یه رفتار خاص براش تداعی شده و واکنشش میاد گریبان شما رو می گیره! حالا یا یهو ازتون متنفر میشه یا عاشقتون میشه چون فلانی رو بیادش میارید و ... هر چه که باشه، معمولا "انتقال" چیز خوبی نیست و دردسر ببار میاره. بعد الان این دکتره که دارم به سمینارش گوش میدم یه مثال جالبی زد. گفت انتقال مثل این میمونه که فرد با یه نفر دیگه رفته رستوران و یه غذایی خورده. حالا من باید پولش رو بدم!😄
إظهار الكل...
👍 6🥴 2👏 1🕊 1
توی این یه هفته ده روز یه عالمه چیز میز گرون و ارزون به اسم تولدم خریدم. تولدی که هنوز نرسیده و من هنوز میتونم از اغتبارش استفاده کنم. در نتیجه دیشب به امیر گفتم هدیه ی تولدم چی میخوای بخری؟😁 اونم با نیش باز نگاهم کرد و گفت "این تولد تو شده مثل دهه فاطمیه و دهه فجر! تموم نمیشه نه؟"🤣 و به این ترتیب فکر کنم باید پرونده هدیه های امسال رو ببندم دیگه!😁😎🥲
إظهار الكل...
🤣 15😁 9🍾 1
من واقعا دلم ضعف میره برای این بچه‌هایی که توی شلوغی فروشگاه‌ها با چنین تمرکزی کتاب می‌خونند.🥲
إظهار الكل...
11
شهر ما هم داره بهار میشه بالاخره😌
إظهار الكل...
🥰 6 4🍾 1
صبح ساعت 5:30 که بلند شدم و با امیر صبحانه خوردم، دیگه نخوابیدم. دوش گرفتم و کمی خوونه رو جمع و جور کردم و کیفم رو حاضر کردم و راه افتادم. ده دقیقه قبل 9 رسیدم و 9 به محض باز شدن در کتابخونه، اولین نفر اومدم داخل! الان 9:30 هست. برم یه سه ساعتی درس بخونم و بعدشم بعد تصمیم میگیرم!😅😁 ولی خیلی حس خوبی دارم. کاش اراده کنم و هر روزم رو اینجوری شروع کنم!😌
إظهار الكل...
👏 13🔥 3