فستیوال

💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها æ³ț https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا

- توجهاتش ، کاراش دیگه خسته کننده شده خاتون... صدای گرفته و خش برداشته مردانه اش در سکوت خانه پیچیده بود. داشت با خاتون در رابطه با زندگی زناشویی اش دَرد‌دِل میکرد. - تا سرکارم که هر نیم ساعت ، یک ساعت زنگ میزنه ، بامداد جان ناهار خوردی؟ داروت رو خوردی؟ خسته نیستی؟ خوابت نمیاد؟ معده درد نداری؟ زن پیش رویش دلسوزانه می گوید - اینا از دوست داشتنه پسرم ، اون طفل معصوم دوست داره خب... دستی به ته ریشش میکشد او چنین دوست داشتنی نمیخواست.. خسته شده بود . - من این علاقه رو نمیخوام خاتون ، تو خونه آرامش ندارم ، هر دقیقه جلو چشممه ، تو همه کارم سرک میکشه ، صبحا که میخوام برم سرکار دوساعت قبلش از خواب بیدار میشه میز آماده میکنه ، سر میز غذا لقمه هامو میشمره ...انگار مادرمه تا زنم .! دم عمیقی میگیرد و با مکث کوتاهی ادامه میدهد - اون اوایل ازدواج این کاراشو دوست داشتم ، خوب بود ، تازگی داشت ... اما الان هر چی میگذره علاقه ام بهش کمتر میشه به جایی رسیدم که حس میکنم ‌دوسش ندارم ... از حرفش خاتون رو ترش میکند - این چه حرفیه پسر؟ او اما توجهی به ناراحت شدن خاتون نشان نمیدهد... تمام این مدت آسمان ریسمان به هم بافته بود که به همین نقطه برسد که حرف دلش را بزند و خود را خلاص کند . - دیگه نمیتونم تحملش کنم ... با خودش هنوز صحبت نکردم اما تصمیمم جدیه ، میخوام که جدا بشیم ... خاتون زن سیاست مداری بود میدانست که اصرار بر طلاق نگرفتن و نصیحت کردن مرد نشسته در کنارش راه به جایی نمی برد . - فکراتو کردی؟ همه جوانبو سنجیدی؟ مطمئنی که نمیخوایش؟ مطمئن نبود. اما میدانست که دیگر زندگی با آن دختر را نمیخواهد . لب جنبانده و مصمم گفته بود - مطمئنم .. خاتون بود با مکثی کوتاه می گوید - باشه ، پس راه بیفت دنبال کارای طلاق ، این مدتم دختره رو بیار اینجا پیش خودم بمونه ، تا وقتی هم که نوبت دادگاه دارین حق اینکه بیای اینجا رو نداری ... زهرخندی میزند و با تمسخر می گوید - تهدید میکنی خاتون؟ من از خدامه که تا آخر عمرم دیگه نبینمش... همین امشب میارمش اینجا ... خاتون در سکوت آن نگاه معنا دارش سری به تکان میدهد ... دیر نبود آن روزی که این مرد از شدت دلتنگی برای حتی یک لحظه دیدن دختری که حالا دم از حوصله سر بر بودنش میزد التماس کند ... https://t.me/+eTOZOnCJNrRjYWY0 https://t.me/+eTOZOnCJNrRjYWY0 https://t.me/+eTOZOnCJNrRjYWY0

🤩کلی پارت توی vip فستیوال جلوتریم✔️ اتفاقات فوق هیجانی افتاده اونجا🫣 برای خوندن پارتهای جلوتر رمان میتونید عضو وی آی پی بشید و کلی پارت آماده رو یک‌جا بخونید⬇️ برای عضویت در کانال ویژه ی فستیوال به جای 60 هزار تومان با مبلغ 51  هزار تومان  به شماره کارت👇 💳6104337658038912 پریسا شکور شات رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنین👇 @Moran_rts

هر هزارتا سکه ۶ میلیون ارزش داره🤤 همین حالا با استارتش ۵۰۰۰ تا سکه هدیه میگیرید