مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | جعفری
کانال وبسایت مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | جعفری ■ Website: www.amirkabir.info ■ Contact us: @AmirkabirJafari ■ Instagram: www.instagram.com/amirkabir.info/
إظهار المزيد1 077
المشتركون
+124 ساعات
-17 أيام
-430 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
پس از اعتصاب معلمین در زمان نخستوزیری شریفامامی و وزارت فرهنگ دکتر جهانشاه صالح و کشته شدن مرحوم خانعلی یکی از معلمان اعتصابی در میتینگ و تظاهرات جلو بهارستان و بازداشت محمد درخشش رئیس جامعۀ لیسانسههای دانشسرای عالی و صاحب امتیاز مجلۀ مهرگان بهعنوان تحریک معلمان، علی امینی به نخستوزیری منصوب شد. او پس از مطالعات فراوان به این نتیجه رسید که با توجه به محبوبیت محمد درخشش در میان معلمان کشور، او را به وزارت فرهنگ منصوب کند. در این موقع سردبیر مجلۀ مهرگان ادیب و نویسنده و شاعری بود به نام دکتر محمدامین ریاحی. با سوابقی که درخشش از او داشت او را بهعنوان مشاور و مدیرکل نظارت بر ادارۀ کل نگارش برگزید.
خوشبختانه دکتر ریاحی از کم و کیف کتابهای درسی و مشکل توزیع و گرانی و آشفتگی در چاپ کتابها و قیمتگذاری آنها و زد و بند بعضی از مؤلفین با معلمان برای فروش کتابها اطلاع داشت و چون خودش نویسندۀ توانایی بود و سالها در وزارت فرهنگ خدمت کرده بود، میدانست اغلب کتابهای دبیرستانی که تألیف میشود رونوشتی دست برده از تألیفات مؤلفان اولیۀ کتابهای درسی است با محتواهای ناهنجار.
او از همۀ گرفتاریهایی که یاد کردم و در واقع، به قول جلال آل احمد، از بلبشوی کتابهای درسی اطلاع کامل داشت و مایل بود در این راه خدمتی به وزارت فرهنگ و در واقع دانشآموزان و خانوادههای ایرانی بکند. این بود که تصمیم گرفت با مطالعۀ احوال و سنجیدن جوانب کار و مذاکرات مفصل با ناشران کتابهای درسی و غیردرسی که من هم یکی از آنها بودم، طرح یکنواخت شدن کتابهای دبیرستانی، یعنی انتخاب یک کتاب درسی برای هر رشته از دروس از میان تمام کتابهای درسی مختلف را اجرا کند.
□ از کتاب در جستجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیرکبیر، ص ۷۷۶ و ۷۷۷
■ instagram ■ Telegram ■ Website
مثل هر شوریدهای، در هر کاری، خبر از بنیهام ندارم، با بنیهام همگام نیستم؛ اثر فشارهای مادی و معنوی را هیچگاه به حساب نیاوردهام، هرگز به این چیزها نیندیشیدهام، تا اینکه... بدن هشدار میدهد، و چه نابهنگام!
پاییز سال ۱۳۳۶ بود. روزی پشت میز کارم نشسته بودم که دیدم خط سیاه نازکی آمد و روی چشم چپم شروع کرد به گشتن. یک ساعتی گذشت، خط سیاه محو شد و روی چشمم را غباری رقیق پوشاند، نیروی دیدم رفتهرفته کم شد، تا اینکه دیگر حتی نمیتوانستم با آن چشمم نوشتهای را بخوانم!
پرفسور شمس که آن سالها در چشمپزشکی از همه نامآورتر بود تشخیص داد که علت امر، خونریزی داخلی چشم است، و مقادیری داروی انعقاد خون و استراحت کامل تجویز کرد.
استراحت کامل! چگونه؟!
بههرحال، بلایی بود رسیده، و جز تسلیم و رضا چارهای نبود. اما مداوا نتیجۀ عکس میداد و وضع چشم روز به روز بیشتر رو به وخامت میرفت. به چند چشمپزشک دیگر، از جمله دکتر ضرابی، دکتر صدوقی، دکتر ملکمدنی، دکتر ضیایی و دکتر علوی هم مراجعه کردم، اینها همه از چشمپزشکان معروف تهران در آن سالها بودند، و همه معالجات پرفسور شمس را تأیید کردند. سی چهل روزی به همین نحو در خانه ماندم. اطبای نامبرده جلسهای هم در خانهام تشکیل دادند، و باز به این نتیجه رسیدند که علت همان خونریزی داخلی است، و باز همان داروها و همان آمپولها، و استراحت مطلق، یعنی که بر تخت بخوابم، چشم به سقف اتاق بدوزم، خودخوری نکنم، عصبانی نشوم، تا خونهای ریختهشده در پشت چشم جذب شوند، تا بعد...
اما چگونه؟ چگونه خودخوری نکنم، چگونه عصبانی نشوم؟... پس بدهیها را کی بپردازد؟ پس چاپ کتابها چه میشود؟ و تازه خرید فروشگاه شاهآباد و بنایی و تعمیر آ« هم بر همۀ اینها مزید شده بود.
□ از کتاب در جستجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیرکبیر، ص ۶۶۳ و ۶۶۴
■ instagram ■ Telegram ■ Website
دکتر [مهدی] حمیدی مردی ساکت و پاکدل ولی تندخو بود. در توجیه این تندخویی شایعاتی بر سر زبانها بود. میگفتند در جوانی که معلم دبیرستان دخترانهای در شیراز بوده به یکی از شاگردانش، دختر زیبایی از خانوادههای مشهور شهر دل باخته ولی این دلباختگی و عشق به دلایل خانوادگی منجر به شکست میشود و آن دختر با جوان دیگری ازدواج میکند و دکتر حمیدی در آن عشق ناکام میماند و اکثر شعرهایی که طی سالهای زندگی سروده دربارۀ این عشق بیفرجام بوده است. شاید هم به همین خاطر دکتر حمیدی همیشه مکدر و ناراحت بود. اوایل کارم که من خودم برای بردن نمونههای مطبعی به خانهاش میرفتم، میدیدم او و همسرش، ناهید حانم که زنی بسیار زیبا و عفیف و شریف بود، همیشه با هم سرسنگین هستند و اوقات تلخی دارند. آقای صفاری میگفت که زن و شوهر مرتب در حضور فرزندان خود به هم پرخاش میکنند و صدای داد و فریاد آنها هر روز بلند است؛ بعضی از شبها ناهید خانم به خانۀ ما میآید و شکایت میکند، من و کوکب همسرم به خانۀ آنها میرویم و آشتیشان میدهیم.
آن سالها مادر دکتر حمیدی که زنی فرهنگی و مهربان بود و لباسهایی به سبک قدیم شیرازی میپوشید و چارقد سفیدی بر سر داشت گهگاهی از شیراز میآمد و با آنها زندگی میکرد و هر وقت به خانۀ آنها میرفتم با من با لهجۀ شیرین شیرازی صحبت میکرد.
ار خصوصیات دکتر حمیدی بدبینی بیش از حدش بود که شاید ناشی از همان عشق بیفرجام بود؛ گوشهای از آتش این بدبینی هم متاسفانه دامن مرا گرفت. سال ۱۳۳۰ بود؛ جلد اول دریای گوهر را در هزار نسخه منتشر کرده بودم که تیراژ معمول در آن سالها بود، اما او خیلی راحت میگفت که جعفری کتابم را در ده هزار نسخه چاپ کرده و حقالتالیف را با من هزار نسخه حساب میکند!
□ از کتاب در جستجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیرکبیر، ص ۳۸۴ و ۳۸۵
■ instagram ■ Telegram ■ Website
Photo unavailableShow in Telegram
بهار آنجاست، ها، آنک طلایهی روشنش،
چون شعلهای در دود.
بهار اینجاست، در دلهای ما، آوازهای ما
و پرواز پرستوها در آن دامان ابرآلود.
• مهدی اخوان ثالث
نوروز مبارک!
t.me/Amirkabirpublication | www.amirkabir.info
«يكى از اقدامات مهم همايون صنعتیزاده كه كارى سترگ در تاريخ چاپ و نشر و فرهنگ ايران است پايهگذارى تأليف و چاپ دايرةالمعارف فارسى است كه در سالهاى ۳۶-۱۳۳۵ دو سه سالى پس از تأسيس مؤسسۀ فرانكلين و با كوشش و افكار بلند او صورت گرفت. همايون با مطالعه و فعاليتى كه براى بهوجود آوردن يک دايرةالمعارف بزرگ كرده بود، بودجهاى به مبلغ چهارصد هزار دلار توسط دفتر مركزى فرانكلين از بنياد فورد گرفت و براى سرپرستى و مديريت در ترجمه و تأليف آن مدتى مطالعه كرد و با استادان معروف و سرشناس در رشتههاى تاريخ و جغرافيا و علوم مختلف مذاكره و مشورت كرد. وقتى كه طرح همايون براى ايجاد دايرةالمعارف برملا شد چند نفرى خود را كانديداى اين كار كردند، از جمله شجاعلدين شفا و على اصغر حكمت و… ولى همايون صلاحيت آنها را براى اين كار قبول نداشت و براى اينكه آنها را از سر باز كند مىگفت اختيار دست من نيست، شما بايد با مؤسسۀ مركزى مذاكره كنيد؛ و بالأخره قرعه به نام دكتر غلامحسين مصاحب افتاد كه از رياضیدانان نامى و استاد دانشگاه بود و كتابهاى متعددى دربارۀ رياضيات تأليف كرده بود كه در دانشگاهها تدريس مىشد و به اين كار علاقۀ زيادى داشت. دكتر مصاحب يک دوره كتابهاى رياضى براى دورۀ اول دبيرستان هم به اتفاق دو نفر از دوستان خود تأليف كرده بود كه اميركبير آنها را منتشر كرد. دكتر مصاحب صاحب امتياز مجلهاى به نام برق هم بود كه مقالات تندى بر عليه بعضى از مقامات مىنوشت و بعد از شهريور ۱۳۲۰ توقيف گرديد. بالأخره همايون او را به سرپرستى اين دايرةالمعارف بزرگ انتخاب كرد و به طريقى كه براى اين كار لازم بود يک دفتر و وسايل كار فراهم كرد و چند كارمند و ماشيننويس و فيشنويس در استخدام گرفت و قسمتى از حروفچينى شركت افست را براى اين كار اختصاص داد. طبق دستور دكتر مصاحب حروفچينى تمام دايرةالمعارف با حروف مخصوصى كه بعضاً براى اين كار سفارش داده بود با دست چيده شد. دكتر مصاحب، آقايان احمد آرام و برادر خود محمود مصاحب را به عنوان معاونين و همكاران خود تعيين كرد. در مجموع بيش از چهل نفر براى تأليف و ترجمه مقالات با او همكارى داشتند كه اسامى آنان در مقدمۀ جلد اول دايرةالمعارف آمده. جلد اول دايرةالمعارف پس از ده سال با آرم سازمان كتابهاى جيبى در سال ۱۳۴۵ منتشر شد. بهاى آن جلدى ۵۰۰۰ ريال بود.»
□ عبدالرحیم جعفری، در رثای همایون صنعتیزاده، شمارۀ ۷۳-۷۲
عکس اول: عکس خانوادگی همایون صنعتیزاده در کنار برادر و خواهران
عکس دوم و سوم: همایون صنعتیزاده در کودکی
عکس چهارم: همایون صنعتیزاده در نوجوانی
عکس پنجم: همایون صنعتیزاده در جوانی
عکس ششم: همایون صنعتیزاده در پیری
عکس هفتم: همایون صنعتیزاده و همسرش شهیندخت سرلتی که همبنیانگذار گلاب زهرا در کرمان بود.
عکس هشتم: مزار همایون صنعتیزاده و شهیندخت سرلتی در لالهزار کرمان
■ instagram ■ Telegram ■ Website
مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | جعفری
کانال وبسایت مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | جعفری ■ Website: www.amirkabir.info ■ Contact us: @AmirkabirJafari ■ Instagram: www.instagram.com/amirkabir.info/
«ما بايد سعى مىكرديم به هر طريقى كه هست تمام دورههاى كتابهاى دبيرستانى را سر موعد حاضر كنيم، ولى متأسفانه بعضى از چاپخانهها به اين مسئوليت بزرگ واقف نبودند؛ وقتى كتابى كه با آن تيراژ زياد به آنان سفارش داده بوديم سر موقع چاپ نمىشد و يا قادر به صحافى آن نبودند، كار توزيع مختل مىشد و اين برخلاف روش و قرارداد شركت بود. در نتيجه شركت تصميم گرفت هر چاپخانهاى كه به اين مسئوليت خطير اهميتى ندهد كتابى هم براى چاپ به آن واگذار نشود. اين تصميم باعث ناراحتى اكبر آقا و حاج سيد اسماعيل اسلاميه شده بود. طى سالهايى كه مديريت شركت طبع و نشر كتابهاى درسى ايران با من بود چه خون دلهايى كه از بعضى از چاپخانهها نخوردم، خواه در مورد بهموقع رساندن كتاب و خواه در مورد كيفيت چاپ و صحافى آنها. تنها چاپخانههايى كه در آن سالها مديريت صحيح داشتند و به مسئوليت چاپ كتابهاى درسى واقف بودند يكى شركت چاپ افست بود و ديگرى چاپخانۀ سپهر كه صاحب آن جمال طاهرزاده بود ولى ادارۀ آن در دست باكفايت مدير داخلىاش، آقاى هوشنگ نوروزى بود.
من چنان شيفتۀ مديريت اين چاپخانه بودم كه بهجاى تأسيس مجدد يک چاپخانۀ اختصاصى براى اميركبير در چاپخانۀ سپهر سهيم شدم و آن چاپخانه را به يكى از بزرگترين چاپخانههاى بخش خصوصى تبديل كرديم؛ چاپخانۀ افست هم كه در كنار كارهاى ديگر، چاپ و صحافى تمام كتابهاى ابتدايى را انجام مىداد از مديريت فوقالعاده خوبى برخوردار بود.»
□ از کتاب در جستجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیرکبیر، ص ۷۳۴
■ instagram ■ Telegram ■ Website
attach 📎
متفقین همچنان هستند، در خیابانها، بازار، اماکن عمومی. کاری به کار ما ندارند، کارشان با دختران و زنان آوارۀ لهستانی است؛ ما هم کاری به کارشان نداریم، دنبال کار و گرفتاری خودمان هستیم. به تماشا اکتفا میکنیم. نمایش مجانی است، سربازهای امریکایی و انگلیسی شرم و ننگ نمیشناسند؛ در شمیرانات و پسقلعه، هر جا آبی میبینند، زن و مرد لخت میشوند جلو چشم مردم، و خود را نشان میدهند. بیماریها و امراض خاصی را هم برایمان سوغات آوردهاند، و «ابریشمی» را. بازار ابریشمی گرم است، بخصوص در خیابان اسلامبول؛ به لطف مهمانان از هیچ حیث کم و کسر نداریم.
روسها کمتر به خیابانهای مرکزی میآیند. بعضی روزها سربازان روس دستۀ موزیک راه میاندازند و در خیابان فردوسی و نادری رژه میروند. مردم با بیاعتنایی به آنها نگاه میکنند، ولی عدهای از مهاجرین روسی که خود را میان مردم جا زدهاند برای آنها فریاد «یاتسون، یاتسون» برمیآورند.
استقلال کشور تضمین شده؛ بناست پس از جنگ، متفقین نیروهایشان را از کشور خارج کنند و ما را به حال خود واگذارند، ما با بیماری و فقر، و آنها به سلامت. ما هم در قبال تضمین استقلال و تمامیت کشور از سوی قدرتهای بزرگ بیکار ننشتهایم و به دول محور، آلمان، ایتالیا و ژاپن، اعلان جنگ دادهایم و اکنون جزو متفقین هستیم. دیگر خیالمان راحت است. در و دیوار شهر پر از پوسترهای عمو سام است با نوشتههایی که ما پیروز میشویم و فاشیستها شکست خواهند خورد.
عکس: چند زن ایرانی در کنار کاروان تدارکات نیروهای متفقین (۱۴ خرداد ۱۳۲۲)
□ از کتاب در جستجوی صبح | خاطرات عبدالرحیم جعفری | بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیر کبیر | ص ۲۴۳ و ۲۴۴
■ instagram ■ Telegram ■ Website
ذبیحالله خان از مترجمانی بود که به خوشدستی معروفند؛ چاپ کتابهایش برای ناشران سودآور بود، مترجم کمتوقع و بلندنظری هم بود. میدانست که ناشران او از کتابهایش سودهای کلان میبرند ولی حتی اگر حق چاپ کتابهایش را یکجا هم واگذار نکرده بود هیچ توقعی نداشت که ناشر حقالترجمۀ بیشتری به او بپردازد. او آرام و گوشهگیر و کمصحبت و مبادی آداب بود و تا آخرین روزهای زندگی، حتی زمانی که برای مداوا به بیمارستان رفته بود کار ترجمه را ادامه میداد. در اواخر عمر به سرطان استخوان مبتلا شد و پس از نودودو سال زندگی پر بار و تلاش دار دنیا را به دنیاداران داد و آثارش را برای ناشران باقی گذاشت.
از اوایل دهۀ چهل همیشه در مجلۀ خواندنیها با امیرانی کار میکرد و اغلب آثاری که ترجمه میکرد بهصورت پاورقی در آن مجله چاپ میشد و آقای امیرانی پول ترجمه را صفحهای به او میپرداخت و صاحب امتیاز کتاب میشد و به این طریق حق داشت کتاب را به هر ناشری که دلش بخواهد در مقابل دریافت حقالتألیف واگذار کند. دلم میخواست همۀ کتابهایش را امیرکبیر منتشر کند، اما دوستان صاحبنظر به ترجمههایش ایراد داشتند؛ این بود که تنها به چاپ و نشر چهار پنج کتاب از او اکتفا کردم: افکار مترلینگ، عایشه بعد از پیغمبر، محمد (ص) پیغمبری که از نو باید شناخت، خواجۀ تاجدار، شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان که در سال ۱۳۴۳ منتشر شد، و هفت خواهران نفتی که همانطور که از اسمش پیداست دربارۀ کارتلهای بزرگ نفت و نقش آنها در سیاستهای جهانی است.
□ از کتاب در جستجوی صبح | خاطرات عبدالرحیم جعفری | بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیر کبیر | ص ۷۵۷ و ۷۵۸
■ instagram ■ Telegram ■ Website
۲۸ آبان ۱۴۰۲
هفتادوچهارمین سالگرد تأسیس مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر
عبدالرحیم جعفری از کارگری در چاپخانه شروع کرد و بعدها به حرفۀ کتابفروشی روی آورد. سال ۱۳۲۸ با تأسیس انتشارات امیرکبیر یکی از بزرگترین بنگاههای نشر را راهاندازی کرد که نقش ممتازی در توسعۀ نشر کتاب داشت و کتابهای متعدد و متنوعی اعم از تألیف و ترجمه چاپ کرد. او کار صنعت نشر را در ایران وسعت داد که خدمت بزرگی بود. در کار نشر توجه زیادی به فرهنگ، ادبیات و تاریخ ایران نشان میداد و چندین جلد فرهنگ و دایرةالمعارف هم منتشر کرد که هنوز محل ارجاع است. من هم کتاب دیدن دگر آموز شنیدن دگر آموز را به انتشارات امیرکبیر سپرده بودم که با چاپ خوب و تمیزی منتشر شدند. جعفری چاپخانهای هم تأسیس کرد که در بخش خصوصی کار مؤثری بود. او کارهایش را با جدیت انجام میداد و پرکار و پر تحرک بود. خاطراتی هم از او منتشر شده که شرح زندگی و دوران است. کار ارزندۀ او تأسیس یک بنگاه انتشاراتی و توسعۀ آن بود که کار پر زحمتی است. او از این طریق به رونق صنعت نشر در ایران کمک کرد و بر سر هم از وجودهای نادر زمان ما بود. زمانی که جمعیت ایران به این اندازه نبود، تیراژ کتابهایی که امیرکبیر چاپ میکرد تیراژهای پنج هزار نسخهای بود. بسیاری از مردم و کتابخوانها با کتابهای امیرکبیر رشد کردند و پرورش یافتند.
✍️ محمدعلی اسلامی ندوشن
■ instagram ■ Telegram ■ Website
attach 📎
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.