cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

در جستجوی عدالت

یادداشت های یک چپ تنها اما امیدوار ارتباط با مدیر کانال @BehzadKazemiZagros

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
221
المشتركون
+124 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from Reza Nassaji
وقتی دربارۀ مناسبات حکومت در ایران سخن می‌گوییم، فراتر از رفت‌و‌آمد دولت‌ها باید بپذیریم که رفت‌و‌آمد حکومت‌ها هم چندان تفاوتی ایجاد نکرده است. از این رو، حتی اگر مثل آخرین شاه تاجدار به دوهزار‌وپانصد سال پیش هم برگردیم تا ریشه‌های خود را بجوییم، بحث سه شاهزادۀ ایرانی در تاریخ هرودوت که پس از خلع گئوماتای مغ در باب انواع حکومت به بحث نشستند، حتی اگر داستانی خیالی بیش نباشد، نتایج آن واقعی و جاری است. الگوی سلطنت مطلقۀ داریوش بر اشراف‌سالاری مگابیز و مردم‌سالاری اوتانس می‌چربد و تنها یک شخص است که حکومت می‌کند. تمام اسباب و اثاث دولت و حکومت زائده‌ای دست‌وپاگیر بیش نیست که زباله‌ای به نام قانون را به‌صورت یک‌طرفه و دلبخواهانه به رعیت تحمیل می‌کند، ولی رعیت سهمی از مفاد آن ندارد. انتخابات و دیگر دم‌ودستگاه به‌ظاهر منتخب مردم هم از آن جمله است. ناگزیر در روزهای اخیر که برخی سودازدگان متوهم ماجراهای پس از عروج ملکوتی سید ساده را زیادی جدی گرفته‌اند (و لابد انتظار «تَکرار» خرداد پرحادثه دارند) که شاید فرد دیگری یا حتی بهتری به‌جای وی انتخاب شود (و مگر خود او برای این کار انتخاب شده بود یا به انتخاب خود از کادر خدمت خارج شد؟)، باید به زبان طعن و طنز گفت که به‌لطف هر عالی‌مقام این نظام، مقام و موقعیت او چنان بی‌ارزش و خالی از معنا می‌شود که نفر بعدی زحمت کمتری داشته باشد. مقام اول جمهوری که حتی در انتخاب وسیلۀ رفت‌و‌آمد خود هم کاره‌ای نیست و به‌سادگی با سقوط هلیکوپتر آمریکایی به زمین، هبوط به آسمان می‌کند، درس عبرتی است که ابتدا باید با شخص اول دربار همایونی بیعت کرد و خلع بیضه شد، بعد به‌عنوان خواجۀ حرمسرا به بازی ریاست راه یافت و منتظر بیعت مردم شد. (تفاوت بیعت با انتخاب این است که بیعت پس از نصب صورت می‌گیرد و افراد تا پیش از نصب در باب فرد منصوب اختیاری ندارند؛ همچنان که امتناع از بیعت عواقب طرد و تکفیر را خواهد داشت.) باری، باید پذیرفت که «انتخابات» (election) مال کشورهای غربی است. (همان اولاد خلف آتنی‌های بی‌بته که تخم هرز دموکراسی را در زمین کاشتند و اسباط اسلاف سنای رم که بساط جمهوری را در بسیط عالم گستردند.) در مقابل، ما از بدو انقلاب اسلامی تاکنون، به‌لطف نظارت استصوابی شورای نگهبان «گزینش» (selection) از بین خودی‌های بی‌خاصیت داشته‌ایم که در سال‌های اخیر به «نعوظ» (erection) شخص اول بدل شده است؛ یعنی ارادۀ حضرت بر یکی از بیضتین یمین و یسار خواهد بود و اشارۀ آلت ناصبۀ امام امت به هر طرف از چاکران و نوکران باشد، ما رعایای امت در بیعت از وی اطاعت خواهیم کرد. @RezaNassaji
إظهار الكل...
ضرورت تحلیل مشخص و واقعی از شرایط بهزاد کاظمی فعال سیاسی عدالت‌طلب آزادی‌خواه(سوسیال دموکرات) ۹ خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی همانطور که یکسال پیش هم عرض کردم بدون تحلیل و تشخیص درست از وزن نیروهای سیاسی، امکان انتخاب راهبرد صحیح وجود نخواهد داشت. بلوک های سیاسی فعال جامعه ایران را می توان به سه گروه اصلی تقسیم کرد: ۱) طرفداران سید علی خامنه ای که با توجه به وضعیت قدرت مستقر بین ۱۰ درصد وفادار حتا بعد از سقوط تا ۳۰ درصد حامیان در شرایط فعلی استقرار قدرت از جمعیت بالای ۱۸سال ایران یعنی بین ۶ تا ۱۸میلیون نفر را می توان برای شان تخمین زد. ۲) طرفداران رضا پهلوی و بازگشت سلطنت با عنوان ظاهر فریب سلطنت مشروطه و دموکراتیک که به سختی شاید ۱۰ درصد جمعیت بالای ۱۸سال ایران یعنی نزدیک به ۶میلیون نفر باشند. ۳) طرفداران جمهوری متضمن برابری همه شهروندان ایران بدون در نظر گرفتن جنسیت، دین، زبان و هر وجه ممیزه دیگری که به راحتی بیش از ۵۰درصد جمعیت بالای ۱۸سال ایران یعنی بیش به ۳۰میلیون نفر هستند. بین ۱۰ تا ۲۰درصد جمعیت بالای ۱۸سال ایران یعنی نزدیک به ۶ تا ۱۲میلیون نفر هم به دلایل مختلف شخصی و اجتماعی فاقد نظر و تحلیل مشخص و روشن هستند. حال اما نکته اصلی آگاهی بخشی اکثریت خواهان جمهوری نسبت به منافع طبقاتی و اقتصادی شان و جلوگیری از سمپاشی و داده های غلط و جعلی مزدوران اقلیت صاحب سرمایه برای ادامه وضعیت موجود اقتصادی و حفظ منافع طبقه حاکم فرادست در هر تغییر سیاسی پیش روی جامعه ایران است که بحث مفصل و جداگانه خود را می طلبد. فعلا در اولین قدم باید روی انسجام و سازماندهی اجماع اکثریت مردم ایران حول جمهوری دموکراتیک و گفتگو با بدنه غیر ذینفع حامی حکومت مستقر و همچنین بدنه غیرذینفع شاهزاده ربع پهلوی برای طرد دوگانه ایران سوز ولایت فقیه مرتجع حاکم و سلطنت شاهزاده مزدور مدعی تمرکز کرد تا با خنثی کردن اثرات منفی این دو جریان ایران سوز خطرناک، جامعه و مردم ایران برای مدیریت بحران بعد از سقوط یا فروپاشی استبداد مستقر آماده باشند و سپس در شرایط بدون سرکوب بعد از آن، برای رسیدن به یک میثاق ملی مشترک و متضمن منافع اکثریت جامعه ایران در قامت یک قانون اساسی دموکراتیک گفتگو و هم اندیشی نمود.
إظهار الكل...
Repost from Reza Nassaji
بمباران چادرهای پناهندگان در رفح که تصاویر تراژیک سوختن آدم‌ها در آن دنیا را تکان داده، رخداد تازه‌ای است که همچون رخدادهای پیشین غزه، دستاوردهای تازۀ اسرائیل در جنایت را می‌نمایاند. از شلیک مرگ‌بار موشک‌ به بیمارستان باپتیست (المعمدانی) الاهلی تا ویران‌سازی تمام بیمارستان‌های غزه؛ از مرگ مادر و دختر در بمباران کلیسای کاتولیک خانوادۀ مقدس تا مرگ دستکم 18 نفر در شلیک به کلیسای ارتدوکس قدیس پرفیریوس؛ از استفاده از پوشش بیمار و پزشک در حمله به بیمارستان در کرانۀ باختری تا شلیک به کاروان کمک‌های بشردوستانۀ سازمان ملل که افراد برای دریافت غذا در آن جمع شده بودند؛ از شلیک عامدانه به خبرنگاران تا کشتار پزشکان و پرستاران سازمان بهداشت جهانی؛ از کشتار کودک هشت‌ساله و نوجوان پانزده‌ساله در حمله به شهر جنین در شمال کرانۀ باختری در مقابل دوربین‌های مدار بسته تا اعترافات مکرر سربازان اسرائیلی به کشتار کودکان؛ از غارت و تخریب کاروان‌های مواد غذایی به دست شهرک‌نشینان تا حملات دسته‌جمعی آنان به روستاهای فلسطینی کرانۀ باختری؛ و... درست در تمام این لحظات خونبار، که دولت‌های غربی - به جز استثناهایی در اروپا - چشمشان را بر جنایت بسته بودند و قطعنامه‌های سازمان ملل علیه اسرائیل را وتو می‌کردند (یا مانند احمق‌های آلمانی در دادگاه‌های بین‌المللی به نفع اسرائیل شهادت می‌دادند)، اتهام نامستند جانبداری کارکنان اونروا (آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی در خاور نزدیک) به نفع حماس، خریدار داشت و دولت‌ها کمک‌های ناچیزشان به این نهاد سازمان ملل را بلافاصله پس از طرح ادعای اسرائیل قطع کردند. اما این ادعا هرگز اثبات نشد و برخی از آن دولت‌ها مجبور شدند برای جبران آبروریزی خود کمک‌ها را از سر گیرند. بی‌آنکه پوزش بخواهند. تمام این فشارها روی مردم غزه، همزمان بود با حمایت‌های علنی از اسرائیل. البته ادعاهایی برای فشار به اسرائیل هم مطرح می‌شد و می‌شود. مصوبات نمایشی آمریکا و اتحادیۀ اروپا برای تحریم شهرک‌نشینان متجاوز اسرائیلی هم از جملۀ این وعده‌ها بود که هراسی برای اسرائیلی‌ها ایجاد نکرد و همان‌طور که «غیرقانونی» اعلام شدن برخی شهرک‌ها نتوانسته مانع از تداوم شهرک‌سازی شود، تهاجمات آنان علیه روستاها و شهرهای کرانۀ باختری (به‌کلی خارج از قلمروی غزه) ادامه یافت و تلفات گرفت. بارها نوشته‌ام که تمام وعده‌های دولت‌ها برای فلسطین نسیه و برای اسرائیل نقد است. هر تحریم و تهدید اسرائیل، با بستۀ کمک‌های مالی و نظامی و امتیازات عملی و علنی همراه می‌شود تا نشان دهد آن تهدیدها دروغی بیش نبوده. البته از دولت‌های حامی استعمار اسرائیل انتظار دیگری هم نیست، اما برای ناظران مستقل و کسانی که تابع دولت‌ها نیستند، چه؟ صداها چرا درنمی‌آید؟ کسانی که به‌واسطۀ نفرت از جمهوری اسلامی و متحدانش در تک‌تک حوادث جنگ غزه تردید کردند، آیا برای دانستن حقیقت و دفاع از جان انسان‌ها، خصوصاً زنان و کودکان، شهامت دارند؟ با چنین وجدان‌های خفته‌ای، طبیعی است که در خواب حمایت آن دولت‌ها از جنبش مردم ایران هم فرو روند. @RezaNassaji
إظهار الكل...
سرخط

🔴 نسل‌کشی در مقابل چشمان بی‌تفاوت ما در پی عزم دولت اسراییل برای نسل‌کشی در فلسطین و حمله‌ی دیشب ارتش این کشور به اردوگاه آوارگان «تل‌سلطان» در رفح، حداقل ۴۵ نفر از ساکنین این اردوگاه کشته شده‌اند که اکثریت آنها زنان و کودکان هستند. به گزارش «جمعیت هلال احمر» فلسطین بسیاری از آوارگان که در چادر اسکان داده شده بودند، در پی این حمله «زنده در آتش سوخته‌اند». از تعداد مجروحین هنوز اطلاع دقیقی در دست نیست، اما به گفته‌ی هلال احمر، به دلیل تخریب عمدی سامانه‌ی بهداشتی غزه از سوی دولت اشغالگر اسراییل در طول ماه‌های گذشته، بیمارستان‌های منطقه از رسیدگی به مجروحین ناتوانند. دکتر «محمد المغیر»، سخنگوی (نیروهای) دفاع مدنی فلسطین در رفح، می‌گوید که به دلیل استفاده از سلاح‌هایی که احتمالا در سطح بین‌المللی ممنوع هستند،  بیشتر اجساد کاملا سوخته‌اند و قابل شناسایی نیستند. گفته شده که به غیر از حمله به چادرهای آوارگان، حداقل هشت موشک در نزدیکی چادر آژانس امداد سازمان ملل متحد اصابت کرده و از شروع حملات اکتبر سال گذشته، ۱۹۳ نفر از کارمندان سازمان ملل توسط ارتش اسراییل کشته شده‌اند. در مقابل اما، دولت و ارتش اسراییل کماکان…

برنامه کلاب هاوس خانه «در جستجوی عدالت» گفتگو با موضوع: جایگاه عدالت جویان در فردای ایران جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۹:۳۰ به وقت ایران
إظهار الكل...
hey - you should join us Friday at 17:00 GMT+01:00 for "در جستجوی عدالت". https://www.clubhouse.com/invite/kgXSq69N7qADVOzkappZ6Wk5Ae8COnpBlL:bjERyA6PF0JbCM8K0OEWCOAXWxaTvaeV-uqnKnQnmbY
إظهار الكل...

Repost from N/a
حکومت هم، از ابتدا تا کنون، تمام شرور خود را با دین توجیه کرده است و با تمسک به دین خود را از قواعد عقلی و تجربی فلسفه سیاسی، حقوق، اخلاق و آزمون‌هایی چون حقوق بشر استثنا کرده است که حقوق بشر ما اسلامی است، مردم‌سالاری ما اسلامی است، حقوق ما اسلامی است، اخلاق ما دینی و اسلامی است، اقتصاد ما اسلامی است و... . پس معما حل شد و خوشبختانه به گونه‌ای هم حل شد که دامن ما را نگرفت! ولی اگر کمی دقیق‌تر بشویم چه؟ مثلاً چرا خود واینبرگ را مصداق نادرستی ادعا نشماریم. فراموش نکنیم که او نگفته است که دین می‌تواند از جمله عواملی باشد که، به صورت مستقل یا در کنار عوامل دیگر، باعث می‌شود که «انسان خوب» کار بد بکند و بد را پذیرا شود، بلکه بنابر سخن او برای بد کردن و پذیرا شدن بد توسط «انسان خوب» دین لازم است و بدون دین ممکن نیست. حال چگونه است که واینبرگ که به دین و حتی خدا هم باور نداشت و آتئیست و بلکه ضد دین بود، اما همچنان یک صهیونیست به شدت متعصب بود و وظیفه خود می‌دانست که همه جا به دفاع از اسرائیل و جنایاتش بپردازد و با هواداران حقوق فلسطینی‌ها بستیزد و حتی در مواردی سخنرانی‌های خود در دانشگاه‌های بریتانیا را در اعتراض به مخالفان جنایات اسرائیل تعطیل کند و آزادی‌خواهان غربی‌ای که از تحریم اسرائیل حمایت می‌کردند را به کوری در اصول اخلاقی متهم کند. فقط مصداق واینبرگ نیست که استثنایی قابل قبول بشماریمش. در همین روزها ما در حال تجربه موج فاشیسم-راسیسم هولناک و پشتیبانی از نسل‌کشی فلسطینی‌ها توسط اسرائیل و یا سکوت در برابر آن، از سوی بخشی از جامعه ایران هستیم، که اتفاقاً مدعی است که از دین گذر کرده است و گاه حتی دین‌ستیز هم شاید باشد. با این‌ها هم که سخن بگویی، همان بلاهت و همان ابطال‌ناپذیری را می‌بینی. هرچه که بگویی در طول 76 سال اشغالگری چه سطحی از جنایت، آپارتاید، آواره‌سازی، نسل‌کشی و پاکسازی قومی باید اتفاق بیفتد که شما بپذیرید که اسرائیل مصداق اتم شر است و بپذیرید که حقوق بشر شامل فلسطینی‌ها هم می‌شود و بپذیرید که انکار حق مقاومت به معنای تأیید ظلم است و بپذیرید که شر بودن جمهوری اسلامی دلیل بر توجیه نظام شر دیگری در جای دیگر نمی‌شود و بپذیرید که اگر با شر بودن جمهوری اسلامی مخالف هستید باید بپایید که خود روی دیگر سکه آن شر نشوید، جوابی نخواهید شنید. با گفتن اینکه واینبرگ و فاشیست‌های غیر دیندار ایرانی «انسان خوب» نیستند هم مشکل حل نمی‌شود. پرسش از چیستی «انسان خوب» هم که در جای خود باقی است و صرفاً،برای سنجش قسمت دوم، اصل موضوعش کرده بودیم. همچنین اگر بخواهیم دنبال مصداق‌های بیشتری برای این بلاهت ابطال‌ناپذیر بگردیم، آنقدر می‌یابیم که مشکل بتوان آن را احصا و شماره کرد؛ مصادیقی در جریان‌های ناسیونالیست ملی، ناسیونالیست اتنیکی، سلطنت‌طلب، حتی مواردی در متعصبان از لیبرال و چپ. بد شد نه؟! مسئله پیچیده شد؟! اما ما همیشه صورت‌بندی‌‌ها و تبیین‌های ساده را می‌پسندیم، خصوصاً اگر مشکل را، تماماً و اساساً، از ما منتفی کند. ولی می‌بینیم که مسئله واقعاً پیچیده است. ⬆️4.4 @khiyabannevis
إظهار الكل...
Repost from N/a
برای اینها اتفاقاً همین بلاهت و ابتذال ارزشمند است چراکه نشان از تعلق به جماعت دارد. وقتی با این حزب‌اللهی‌ها گفتگو می‌کنی می‌بینی که نه ناتوانی رئیس جمهورشان در اجرای سخنرانی پنج دقیقه‌ای را دیده‌اند و نه «آنگوزمان» و «پرپکانی» را شنیده‌اند. حتی دیده‌ام که به کتاب تقریرات خارج فقه وقف او ارجاع می‌دهند، آنهم توسط حزب‌اللهی‌ای که سواد فقهی خود او چند برابر رئیس جمهور شان است و می‌داند که ارباب قدرت چگونه نویسندگانی را به خدمت می‌گیرند تا برای آنها و به نام آنها کتاب بسازند، ولی کمدی ریاست جمهوری را نمی‌بیند. حتی می‌گویند که آيت‌الله‌ دکترشان صداقت داشت و شاهد می‌آورند که صداقت در سیمای او موج می‌زند؛ همان فهم بسیط موسوم به سیمای نورانی و معنوی. جماعت حزب‌اللهی ممکن است، در درون نظم تکثر ظاهری مسئولیت در عین وحدت قدرت که از سوی هاشمی رفسنجانی پایه‌ریزی شده بود، علیه سرکوب وحشیانه شورش فرودستان، در سال 71، در محله کوی طلاب مشهد، مستند هم بسازد اما نمی‌بیند که ولی‌امرش، به عنوان خدای روی زمین، در آن واقعه گفته بود«مثل علف هرز باید اینها را بکنند و درو کنند و دور بریزند». ملاک ارزش‌گذاری و ملاک حق و باطل برای اینها، تنها، تعلق به جماعت است. این جماعت، جزوی از جامعه ما هستند و از آن گریزی نیست. در همه جای دنیا هم بنیادگرایی دینی(اسلامی، مسیحی، یهودی، هندو و بودایی و...) هست اما فاجعه بزرگ در جایی است که قدرت را در دست دارند و سیاه‌ترین دوران را بر ما تحمیل کرده‌اند. استیون واینبرگ می‌گوید: «با دین یا بدون دین، انسان‌های خوب، کارهای خوب می‌کنند و انسان‌های بد، کارهای بد؛ اما برای اینکه انسان‌های خوب کارهای بد را مرتکب (پذیرا) شوند، دین لازم است.» در اینجا پرسشی مطرح می‌شود: «انسان خوب» چه کسی است؟ ممکن است بگوییم انسان‌های خوب، کسانی هستند که تصمیم گرفته‌اند کار خود انجام دهند. در این صورت پرسش دیگری مطرح می‌شود: آیا انسان دانسته کار بد می‌کند؟ می‌دانیم که این پرسش از قدیمی‌ترین پرسش‌های فلسفه اخلاق است و از یونان باستان تا به امروز همچنان مسئله است. می‌توانیم بخش اول سخن واینبرگ را، فعلاً، به صورت اصل موضوع قرار دهیم و سراغ بخش بعدی آن برویم. احتمالاً برای ما که گرفتار توتالیتاریسم دینی و حتی استبداد اجتماعی دین هستیم و شاید خود حتی از دین گذر کرده باشیم، ادعای واینبرگ، در نظر اول مسلم و حتی بدیهی می‌نماید و تحسین ما را بر می‌انگیزد که جانا سخن از دل ما می‌گویی. همه ما، در زندگی روزمره خود، با کسانی مواجه هستیم که به تعبیر واینبرگ و همچنین به تعبیر عامیانه «انسان خوب» و آدم خوبی هستند اما همچنان دلبسته به نظام جمهوری اسلامی و رهبر آن هستند و همچنان به کسانی که حداکثر انتساب به رهبری را دارند دلخوش هستند؛ کسانی که خود را منتقد تمام نظام، از بالا تا پایین، می‌دانند مگر رهبری و حواریون آن؛ کسانی که اگر از فساد، فاصله طبقاتی، سرمایه‌داری درنده، استبداد، خفقان، سرکوب مخالفان و شکنجه در زندان‌ها و.. بگویی، می‌بینی که آنها هم خود را منتقد همه این معضلات، یا بیشتر آنها، معرفی می‌کنند ولی، در عین حال، رهبری و حواریون او و اصل نظام و ایده حکومت اسلامی را مبرا می‌شمارند و در نتیجه خود را هم منزه می‌دانند؛ کسانی که ممکن است شرایط اقتصادی خوبی هم نداشته باشند و در طبقات پایین اقتصادی قرار داشته باشند و تورم، بی‌کاری، معضل مسکن، هزینه‌های درمان و تحصیل و... جان‌شان را به لب آورده باشد و روز و شب بر باعث و بانی آن لعنت بفرستند اما همچنان دل از نظام نبریده‌ باشند. وقتی با این«انسان‌های خوب» سخن می‌گویی که یک نظام، یک رهبر مطلقه و یک ایده سیاسی باید چه نتایجی داشته باشند که به عدم مشروعیت آن برسید، می‌بینی نمی‌توانند پاسخی در خور بیابند و تنها تنزه انسان خدا شده ولی امر، حکومت و نظام و ایده آن را تکرار می‌کنند و مسئولیت را بر گردن توطئه دشمنان می‌اندازند. اما نمی‌توانند درک کنند که حاکم، حکومت و ایده سیاسی باید بتواند با فرض توطئه دشمنان از آزمون موفق بیرون بیاید. اساساً اینها به چیزی به عنوان آزمون، امتحان و آزمایش باور ندارند و نتوانسته‌اند لزوم «ابطال‌پذیری» را درک کنند. بر این اساس با یک بلاهت و ساده‌لوحی مواجه هستیم که تن به آزمون ابطال‌پذیری هم نمی‌دهد. احتمالاً در مواجهه با این«انسان‌های خوب» که، با تعلق به جماعت دینی، تمام قد به پشتیبانی از شر می‌پردازند و در مقام فهم و تببین معضل، یاد سخن واینبرگ می‌افتیم و می‌گوییم: همین است. دین باعث شده است که این«انسان‌های خوب» هم کار بد بکنند و بد بدکاران حاکم را پذیرا شوند. ⬆️4.3 @khiyabannevis
إظهار الكل...
Repost from N/a
امروز اما همه می‌دانیم که مراد از این تهذیبی که در دانشگاه نیست استقلال علم از دین و سلطه روحانیت است. آن‌چنان که با پروژه «وحدت حوزه و دانشگاه» تلاش شد دانشگاه به حوزه شود. هرچند که امروز نه تنها این پروژه، عملاً، شکست خورده است که تبدیل کردن دانشگاه و حوزه به کودکستان جایگزین آن شده است. در 26 مرداد 58، مصادف با جمعه آخر رمضان، که روز قدس اعلام گردید، آن خود خداانگار «لایسئل عما یفعل» از نیمچه آزادی حاصل شده در فترت 57-58 طاقتش طاق می‌شود و به صراحت می‌گوید که باید «قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم» خود این سخنرانی، نشانی دیگر است که جمهوری اسلامی، از روز اول، با آلوده کردن آرمان فلسطین به بنیادگرایی دینی، بنیان نهادن توتالیتاریسم را پی گرفته بود. در همین رابطه خاطره غلامحسین ساعدی، از آن روزها جالب است که می‌گوید روزی در حاشیه دانشگاه تهران، یک لمپن حزب‌اللهی جلوی او را می‌گیرد که تو روشنفکر هستی و برای اتهامش! دلیل می‌آورد که عینک به چشم داری و کتاب در بغل. در تنازع قوای میان طیف بسیار متکثر مخالفان رژیم دیکتاتوری سابق، نیروی ارتجاعی علم‌ستیز و خردستیز به سبب اسباب مختلفی از رانت رژیم شاه به مذهب و مذهبی‌ها تا شبکه ارتباطی تاریخی روحانیت تا حمایت غرب از بنیادگرایان و اسباب دیگر بر نیروهای ترقی‌خواه مدرن غلبه یافت که یکی از این اسباب آمار بسیار وخیم بی‌سوادی در آن زمان و تثبیت نشدن شهر و شهرنشینی بود که به روحانیت امکان داد با فراخوان لمپن‌ها، بی‌سوادان و کم‌سوادها و روستایی‌ها، علیه شهر و مدنیت و دانش بشورد و بدویت را حاکم کند. این چنین کسانی بر ما حاکم شدن که چهره خدای زمینی‌شان را در ماه می‌دیدند. آن هم در شرایطی که در میان روشنفکران هم پدیده غرب‌ستیزی و شهرستیزی و تقدیس روستا به یک گفتمان دست بالا رسیده بود. چیزی که از آل احمد تا شایگان و فردید و حتی نصر و هنرمندان و... همه در آن دمیده بودند و دفتر فرح پهلوی تا اشرف پهلوی در حال توسعه آن بودند و ماهنامه بنیاد(وابسته به اشرف پهلوی) تا چند ماه قبل از سقوط رژیم در حال نشر و توسعه گفتمان غرب‌ستیز «غرب‌زدگی» و احیای فرهنگ و تمدن «ایرانی-اسلامی» بود. بخشی از روشنفکری با دام گفتمان منحط غرب‌زدگی، در مسیر مترقی ستیز با سرمایه‌داری، به تله تقدیس طبقه فرودست افتاد و فراموش کرد آگاهی طبقاتی و ستیز با کاپیتالیسم به معنای از بین بردن یا کاستن فاصله طبقاتی و پایان دادن به فرودستی است و نه تقدیس فرودستی که خود از آثار جنایات‌ سرمایه‌داری است. مسئله این نیست که مشخصاً سواد و دانش، در نظر جماعت دینی ناپسند باشد بلکه تعیین‌کنندگی ندارد. می‌تواند باشد و می‌تواند نباشد ولی تعیین‌کنندگی با درجه تعلق به جماعت و درجه سرسپردگی است. اگر همراه با درجه سرسپردگی، اندک دانشی هم باشد آن را در بوق و کرنا می‌کنند. علامه‌شان نامه‌ای به راسل می‌نویسد و تا همین امروز به عنوان مناظره او و شکست دادن راسل و در نتیجه توهم شکست عقلانیت مفهومی و عقلانیت مستقل از دین معرفی می‌شود و دیگر استاد متوسط ریاضی، با اعلام تعلق به جماعت و تعلق به بلاهت قدسی، می‌شود ابرریاضی‌دان قرن که نور دانش را از انیشتن به ارث برده است و اخیراً هم خبر می‌دهند که قطعه‌ای از خاک ماه را خریده است. جماعتی که اگر سراغ زبان هم بروند برای آموختن و بهره‌بردن از دریای علم بشری نیست بلکه برای «تبلیغ» دین و ایدئولوژی و «هدایت». در شرایطی ما با سرعت گردش به عقب و صراحت در تفاخر به بی‌سوادی مواجه هستیم که مطابق آماری که یوسف نوری وزیر سابق آموزش و پرورش، در مرداد 1402، بیان کرده است، قریب 9 میلیون بیسواد مطلق،در سنین 6 تا 49 سال شمارش شده‌اند که اگر سنین بالاتر را هم اضافه کنیم آمار بیشتر خواهد شد. تازه این آمار بی‌سوادی مطلق به معنای ناتوانی در خواندن و نوشتن است و مشخص است که صرف توانایی ابتدایی خواندن و نوشتن با توان مطالعه و اندیشه در آن فاصله بسیار دارد.در تجربه تدریسم در مدارس مناطق فرودست پایتخت، تقریباً، هر ماه تعدادی دانش‌آموز تحصیل را ترک می‌کردند و به بازار کار می‌پیوستند و در مواجه با مشاغل مختلف و کودکان کار، می‌دیدی که کودکانی که، پس از اندک سال تحصیل، محلق به بازار کار می‌شوند،به مرور فاصله آنها با بی‌سوادی کمتر و کمتر می‌شود. و اگر به مواجهات روزمره‌مان با حزب‌اللهی‌ها،در کوچه، بازار، محل کار و خانواده و..،توجه کنیم متوجه می‌شویم که هر آن چه که ما از ابتذال پیشرونده در نظم ولایی حاکم شده بر جامعه ما و محصولات آنها می‌بینیم و به تلخی بر آن می‌خندیم را بدنه حزب‌اللهی اصلاً نمی‌بیند.برای نمونه بارها دیده‌ایم که این دو-سه برنامه‌ جنجالی مذهبی اخیر تلویزیون حکومت، که از نظر ما نشانه سقوط پر سرعت در ابتذال است، را اینها با چه ذوق و شوقی می‌بینند. مشابه دلباختگان به سینمای بسیط و سطحی بالیوود. ⬆️4.2 @khiyabannevis
إظهار الكل...
Repost from N/a
🔻معضل بلاهت ابطال‌ناپذیر🔻 این روزها، در جامعه ما، امر دینی با بحران بزرگ فزاینده‌ای روبه‌رو است و انواع پیش‌بینی‌ها برای آینده دین، در جامعه ما، مطرح است. اخلاق هم با بحران ناشی از فترت عبور از اخلاق دینی به اخلاق مستقل از دین مواجه است تا جایی که برخی از نشانه‌های آنومی و بی‌هنجاری خبر می‌دهند. امر ملی گرفتار بحرانی مشابه است. نظام هم، که خود را مالک این هر سه می‌داند، از احیای آنها ناامید است و امکانی برای بازسازی مشروعیت خود، با استناد به آنها نمی‌بیند و تنها هم و غمش را بر حفظ بقای این سه در میان اقلیت متعصب هوادارش قرار داده است. سرعت پرشتاب بازگشت به عقب و کنارگذاشتن نقاب‌های مدرن و برچیدن حداقل‌های باقی‌مانده از ارزش‌های مدرن در نظام سیاسی، که در طول این سال‌ها برای حفظ ظاهر نگاهداشته شده بود، همه برآمده از این واقعیت است. خطاب رسانه‌های حکومتی هم کاملاً تغییر کرده است و تنها با همان مخاطب اقلی خاص سخن می‌گوید. پیش از برگزاری مراسم تشییع جلاد تازه کشته‌ شده، علیرضا پناهیان، به عنوان خطیب بیت رهبری و مغزشوی حزب الله، در سخنانی اعلام کرد: «در تشییع آقای رئیسی، خیلی‌ها را خواهید دید که برای عذرخواهی آمده‌اند. آدم یاد تشییع جنازه شهید بهشتی میفته» ما نمی‌دانیم که قصه‌هایی که، در طول این سال‌ها، درباره توبه‌های گسترده پس از مرگ بهشتی روایت شده است، چقدر واقعیت داشته است؟ اما هرچه که باشد، دهه سیاه شصت تمام شده است. دیگر آن زمانه‌ای نیست که آخوندی با تحصیلات حوزوی و دانشگاهی، با سابقه زندگی در غرب و دانستن زبان غربی بیاید و کل بساط حقوق و قضای مدرن را جمع کند و سیستم قضایی را به قضای بدویت فقهیِ قبیله‌ای برگرداند و قانون، به عنوان یکی از مهم‌ترین آرزوی انقلاب مشروطه، را به شوخی تلخی بدل کند ومشتی آخوند کم‌سواد در دانش حوزوی و بی‌سواد در حقوق مدرن را بر آن قواعد بدوی سوار کند و از عوامل اصلی نابود کردن بهار آزادی‌های حاصل شده در فترت 57-58 و پایه‌گذاری خفقان و تمامیت‌خواهی باشد و از عوامل جلوگیری از برپایی مجلس موسسان و از عوامل برپایی مجلس خبرگان آخوندی و از عوامل اصلی تولید قانون اساسی استبداد مطلقه فقیه باشد و کسی که سودای بازتولید حزب رستاخیز را داشت و از عوامل کمدی تراژیک سرکوب همراه و مناظره تلویزیونی همزمان باشد و و و... ولی به یکباره صِرف کشته‌ شدنش باعث تطهیر کل سابقه او شود؛ تازه او هم مثلاً چیزی به اسم سابقه مبارزاتی داشت، از نوع مبارزه در زیر ردای رانت شاه برای مذهب و طیف مذهبی و حضور در عالی‌ترین آموزشی رژیم برای تدوین دروس دینی آموزش و پرورش، و هم تحصیلات عالیه حوزوی و دانشگاهی داشت و فرق بسیار است با این شش‌کلاسه‌ای که خود او، مستقیم از مدرسه به رأس قوه قضائیه منتقلش کرده بود. آری آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. ولی، با این همه، برای اقلیت متعصب وفادار، همچنان سبوی بشکسته هم مستی می‌دهد و عقل را می‌زداید. اگرچه یکی از عوامل اصلی چهار دهه ستمگری مرد اما رهبری که ادعای خداوندی دارد و نظام ستم‌پیشه و ایده منحط آن همچنان برقرار است. در تصاویری که از این تشییع، در تهران، منتشر شد، در کمال شگفتی، افرادی را می‌بینیم که در شعارنوشته‌های خود بی‌سوادی رئیس جمهورشان را مایه افتخار. معرفی می‌کنند، شعارنوشته‌هایی با مضامین «رئیس‌جمهور شش‌کلاسه‌ای ما فارغ‌التحصیل شد. دنیا بماند برای فیلسوفان پرادعا» و عبارات مشابهی از جمله «اگر شش‌کلاسه‌ها را اینطور می‌خرند، من شش‌کلاسه‌ام» و... . این یعنی دیگر بحث از انکار بی‌سوادی گذشته‌است و خود بی‌سوادی به عنوان امتیاز و برتری تلقی می‌شود. اگر در احوالاتی که از عالمان و فقیهان برجسته دینی، در تاریخ معاصر و قدیم، نقل می‌شود، بنگریم، موارد بسیاری را می‌بینیم که ادعا شده است که در سرای پس از مرگ، آن چیزی به داد این عالم دینی رسیده است و اسباب رستگاری او را فراهم کرده است، ده‌ها سال تلاش علمی در دفاع از دین نیست، بلکه عملی مناسکی(و به زبان درون دینی مستحبی) یا تأثری عاطفی در امر دینی است که باعث سعادتمندی اخروی او شده است. در این داستان‌ها، که عموماً برگرفته از یک خواب یا مکاشفه است، روایت می‌شود که مثلاً زیارت عاشورا یا فلان اشک در فلان روضه مذهبی، به تنهایی سرنوشت او را دیگرگون گرده است. در پسا انقلاب 57 هم با استیلای مطلقه مدعی خدواندی اینها، اولین اقداماتی که توسط حکومت آخوندی رقم زده شد، سرکوب دانشگاه، اهل قلم، مطبوعات و نشر کتاب بود. خود آن خدای زمینی هم در جماران، به صراحت اعلام کرد که ریشه تمام مشکلات از دانشگاه است:«وقتی ما به یک نظر وسیعی به همه دنیا و به همه دانشگاه‌هایی که در دنیا هست بیندازیم،تمام این مصیبت‌ها که برای بشر پیش آمده است ریشه‌اش از دانشگاه بوده.».او البته در ادامه توضیح داد که علت این است که در دانشگاه اخلاق و تهذیب وجود ندارد. ⬆️4.1 @khiyabannevis
إظهار الكل...
Repost from N/a
پوچی و دروغین بودن اخلاق و امر ملی، در رتوریک انقیادطلبان وقتی روشن‌تر و رسواتر می‌شود که می‌بینی اینها، علیه فرودستان، از هیچ اقدامی ابا نداشته و ندارند و تنها زمانی که برندگی تیغ‌شان کند می‌شود، یاد اخلاق می‌افتند و روضه‌خوان امر ملی می‌شوند. در همین مراسم تشییع، مداح مشهور حکومت پس از آنکه گفت «این صحنه فرق است میان جلاد و شهید» که نشان توهمی دارد که جامعه را همچنان جامعه دهه شصت می‌بیند که با مثل مراسم‌ توده‌ای تشییع جنازه‌ بتوان خون‌شویی کرد و جلاد را تطهیر کرد، با صراحت تمام اعلام کرد که «آری ادامه دارد آن راهی که رفتش/ راه رئیسی راه سال ۶۷ اش» این یعنی نه تنها ابهامی درباره کشتار هزاران نفر در زندان‌های سال 67، با صرف پرسشِ «بر موضع هستی یا نه؟» ندارد و نه تنها انکار نمی‌کند که حتی تصریح می‌کند که آن راه کشتار و خونخواری ادامه دارد. من خود به یاد دارم، در گذشته‌ها که بسیاری از آنچه اینان می‌گفتند را باور داشتم، هم وقایعی چون کشتار 67 برایم یک علامت سؤال و یک ابهام بزرگ بود و بعدها که ابهام کم کم در حال رفع شدن بود هم تا مدتی تصور می‌کردم که بالاخره اشتباهی بوده است که دیگر ادامه نیافت. اما بعدها دریافتم که هم همچنان در حال ادامه و تکرار است و هم آنقدر بزرگ و مهیب بود که لازم است همیشه در پیش چشم باشد تا تکرار نشود، که می‌شود. اما این‌ها دیگر نه تنها انکار، عذرخواهی یا ادعای دورغین تمام شدن هم نمی‌کنند که صریح رجز می‌خوانند که راه همان است و کشتارها ادامه خواهد داشت. همچنان که خود رئیسی هم گفته بود که برای نقش او در کشتار 67 «باید مورد تشویق و تقدیر قرار بگیرد.» و آن را مایه افتخار خود شمرده بود. ما با یک توتالیتاریسم قدسی مرگ‌سالار بدوی مواجه هستیم که مستمر مخالفانش را کشتار می‌کند و حتی در راستای تنظیم قدرت خودی‌هایش را هم می‌کشد و مستمر هم برای جنازه هم‌قبیله‌هایش مراسم‌های بزرگ دینی-ملی برگزار می‌کند و در هر دانشگاه و کوه و جنگلی جنازه‌های دفن می‌کند و قبه‌ای بر پا می‌کند تا روضه‌خوانی کشته‌شدگانش را مستمر برپا دارد. گویی خون و اشک و مرگ، از هر سو، قوت اصلی نظام است. به هر حال اگرچه وضعیت ما بسیار وخیم‌تر از همیشه تاریخ شده است اما اصل درد، دردی قدیمی است و جنگ سلطان و رعیت، جنگ اصلی همه حاکمان این سرزمین بوده و هست. آن‌چنان که ناصرالدین شاه گفت: «ما را جز با رعیت خویش جنگی نیست» در بیرون هم اگر جنگ و یا شِبه‌جنگ و نمایش جنگی در می‌گیرد، باز هم هدف اصلی چیزی جز جنگ با رعیت نبوده است؛ آن‌چنان که هشت‌سال، بی‌سبب، جنگ با عراق را طول دادند تا در سایه نعمت وضعیت اضطراری به جنگ اصلی با رعیت برسند و این شِبه‌جنگ نمایشی اخیر موشک‌زنی به اسرائیل هم مصادف شد با جنگ اصلی، غیر نمایشی و واقعی با رعیت(خصوصاً زنان). حال در برابر چنین دشمن اصلی، که او هم توده رعیت را دشمن اصلی خود می‌داند، دعوت به انقیاد اخلاقی و ملی چیزی جز جاده صاف‌کنی سرکوب نخواهد بود. دقیقاً در همان روز سه‌شنبه یا چهارشنبه تشییع رئیس جمهور شان، حکم شش سال حبس برای ماشاالله کرمی، پدر محمدمهدی کرمی، به جرم دادخواهی فرزندش منتشر می‌شود و الان هم حکم شش سال حبس برای وکیل این پدر دادخواه منتشر می‌شود تا قوت قلبی باشد برای اقلیت متعصب وفادار که حکومت همچنان دشمن اصلی را رعیت ناسپاس خود می‌داند. کسی که جزو هیئت مرگ، در کشتار هزاران نفر در سال 67 بوده و در شورش فرودستان در مشهد، در سال 71، به عنوان داستان تهران، از تهران راه می‌افتد به مشهد و چهار نفر از فرودستان جان به لب رسیده را اعدام می‌کند و خون مردمی که، در آن واقعیه، توسط نیروهای امنیتی کشته‌ شدند، از جمله آن دو دانش‌آموزی که پس از کشته‌شدن نعش‌شان بر دوش مردم به پرچم آغاز اعتراض تبدیل شد، هم به عنوان «حق رعیت» شمرده می‌شود که رهبر جمهوری اسلامی هم، همان روزها، گفته بود «مثل علف هرز باید اینها را بکنند و درو کنند و دور بریزند»، کسی که در رأس تمام سرکوب‌ها و کشتارهای سال‌های بعد، مانند دی 96 و آبان 98 هم جزو عوامل اصلی قضایی بوده است و در کشتار اخیر 1401 هم به عنوان رئیس قوه مجری، عامل اجرا بوده است، کشته شده است، که احتمال عمدی بودن آن در راستای جنگ قدرت بر سر جانشینی، هم بسیارجدی و مؤید به برخی شواهد است. ما با مرگ چنین کسی مواجهیم و هرگونه تجلیل و تعزیت برای او مصداق مشارکت در شر و اعلام بیزاری و یا شادی مصداق مقاومت در برابر شر است. ⬆️2.2 @khiyabannevis
إظهار الكل...