8 680
المشتركون
-1424 ساعات
-817 أيام
-34830 أيام
توزيع وقت النشر
جاري تحميل البيانات...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تحليل النشر
المشاركات | المشاهدات | الأسهم | ديناميات المشاهدات |
01 💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها şĥ²⁵v
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا | 299 | 0 | Loading... |
02 #استوری | 286 | 0 | Loading... |
03 ❤️🩹 برای یکبار هم که شده با روانشناس صحبت کنیم 🙏🙏
روانشناس متخصص میتونه مشکلاتی مانند مشکلات زناشویی،تربیت فرزند،افسردگی،ازدواج،استرس و اضطراب رو واسه همیشه حل کنه👍
✅مرکز مشاوره روانشناسی تلفنی همکده با بیش از ۱۰۰۰ روانشناس برتر ایران به صورت شبانه روزی آمادگی حل مشکلات شما هستند
📞 لینک ارتباط با مشاور متخصص👇
https://hamkadeh.com/landings/A5a0k
https://hamkadeh.com/landings/A5a0k | 210 | 0 | Loading... |
04 💢 آهنگ بسیار زیبای هوروش بند بنام ماه دلم
🕹#پاپ | 207 | 1 | Loading... |
05 #پارت_پنجاه_شیش
شروع كرد به باز كردن دكمه هاش و من پشتمو بهش كردم و صداشو شنيدم:
-از اين به بعد بايد به اين وضع عادت كني نارین خانم.
تو دلم دهن كجيشو كردم كه باز صداش رو مخم خط انداخت:
-تو هم بهتره لباساتو عوض كني!
همونطور كه به سمت اتاق لباسا ميرفتم، جوابشو دادم:
-ولي من به كسي اينو اجازه نميدم كه بدون لباس منو ببينه.
رفتم داخل و همونطور كه مراقب بودم كه داخل نياد يه لباس راحتي پوشيدم. موهامو گيس كردم و بيرون اومدم. روي تخت دراز كشيده بود.
نمي خواستم عين اين فيلما برم رو كاناپه و تو موقعيت پيش اومده كم بيارم.
با قدم هاي محكمي سمت تخت رفتم. ملافه ي روشو كنار زدم تا من هم دراز بكشم كه ملافه زياد اونور رفت.
با چشاي ورقلمبيده به طرز خوابيدنش نگاه كردم. خدايا! با يه شورت مايو به دراز كشيده بود.
من چطور مي خوابيدم؟! لبمو به دندون گرفتمو با حرص نگاهش كردم.
باز صداش بلند شد:
-اگه از ديد زدن من سير شدي مي توني دراز بكشي!
نتونستم جلوي زبونم رو بگيرم:
-اگه ناراحتي تو معرض ديدي ميتوني يكم پوشيده باشي!
و رو زانو روي تخت رفتم و هر چقدر هم مي تونستم روش ورجه وٌرجه كردم تا اذيت شه.
بعد دراز كشيدن، تقريبا همه ملافه رو روي خودم بود. لبخند موذي روي لبم نشست كه اينبار اون پتو رو به سمت خودش كشيد:
-شما كه پوشيده اي به اين نياز زيادي نداري كه!
دندونامو با حرص به هم فشردم. حس كردم كمي سمت من كشيد. بلند گفتم:
-حواست ...حواستون باشه! از مرز به اينور نمياي!
خنديد:
-نه بابا مرزم واسه خودت تعيين كردي؟! یادم نمیاد همچین اجازه ای بهت داده باشم!
و چرخيد. دستش افتاد روم. لبامو روي هم فشردم و دستشو اونور انداختم:
-يادم نمياد گفته باشم ميتوني... ميتونيد! منو بغل كنيد!
دستاش اينبار واقعا دورم حلقه شد و كنار گوشم زمزمه كرد:
-یادم نمیاد گفته باشم حق انتخاب داري!
قلبم شروع به تپيدن كرد، طوري كه صداش به گوشم مي رسيد. لبمو با استرس به دندون كشيدم.
من مي دونستم اومدن به اين اتاق اخر عاقبت خوشي نداره!
خواستم به خودم تكوني بدم كه دستاش سفت تر دورم حلقه شد. با خودم گفتم:
-حناي احمق حتما تو اون فيلما چيزي ميدونستن كه روي كاناپه مي خوابيدن!
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
😂😂😂😂😂😂😂😂
کلکل ارباب و دختر شیطون😂
شب اولی که کنار هم میخوابن😂😂😂
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0 | 218 | 0 | Loading... |
06 - چند میگیری خودتو با بدنم ارضـا کنی؟
#چشم هام گرد شد، به چاک سینم دست کشید.
- یعنی خودت نمیخوای امتحانم کنی؟
سری به معنی نه تکون داد، لباس هاش رو غیر #شورتش دراورد روی تخت طاق باز خوابید.
- خودتو اون جوری ک من میگم، با #بدنم ارضـا کن.
به چهره جاافتاده و گردنبند طلای دور گردنش خیره شدم. عجیب بود!
لباس هام رو دراوردم با دیدن بدن بلوریم چشماش خمار شد
- بشین رو شکمم #بهشتتو بمال به نافم.
کاری ک خواست رو با بی میلی انجام دادم. روی تن #لخت و برنزه اش نشستم. از دید سیکس پگ هاش چشم هام خمار شد.
از گرمی تنش #لای پام اب افتاد.
دست هام رو دو طرف تشک چسبوندم و دورانی خودم رو تکون دادم
به چشم هام زل زد. انقدر #خیس شدم که اب از کنار پهلو هاش روی تشک میریخت.
داشتم ارضـا میشدم که باسنمو گرفت.
-رو سینه ام بشین.
اطاعت کردم. روی سینه های سفت و عضلانیش نشستم داغ کرده بودم.
خودم رو روی سینه اش تکون دادم.
همزمان #نوکاش رو تو دستم چرخوندم. با لرزیدنم و ارضـا شدنم بی حال روی بدنش افتادم که خندید.
روی تخت خوابوندتم، با #لباسام منی روی سینه اش رو پاک کرد.
به وسط پاهام دست کشید. شورتش رو دراورد از دیدن #سالار بزرگش خم شدم و تو دستم گرفتمش
- برات بخورم؟
جوابی نداد، #تخت سینم کوبید و صاف خوابوندتم لای پام روی سالارش مالیده شد داشتم بی قراری می کردم که گفت
- من یه تمایلات خاص دارم.
به چشم های خمارم زل زد، سر #مردونگیشو به جای اینکه تو دهانه #رحمم بزاره تو مجرای #ادرارم گذاشت.
-اگه بتونی دوام بیاری از این فاحشه خونه درت میارم!
قبل اینکه جواب بهش بدم با فرو کردن #مردونگیش تو #مثانه ام از درد جیغ کشیدم و.....
#part_vansheat🔞
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
مردی که فیتیشای خاصی داره و درد دادناش متفاوته❌🔥
⚠️توجــه این رمان برای افراد خاص و کسایی که خوی وحشی دارن توصیه میشه..
صحنه های رمان فوق العاده متفاوت و دارک میباشد⚠️ | 233 | 0 | Loading... |
07 -با واژن بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم محیا...
-من... ر روم نمیشه دایی..
چنگ به باسن ژلهای دخترک زد و روی تنش کشید.
-حرف نزن وسط سکس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکمتر...
همینکه واژن خیس دخترک روی دهان مرد نشست، تهریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست.
-پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات.
با اولین لیسی که غلام بین پای محیا زد...
https://t.me/+ngxmzIYKVN1iNTRk
https://t.me/+ngxmzIYKVN1iNTRk
#رابطه_داییناتنی_با_خواهرزاده🔞 | 246 | 0 | Loading... |
08 #part22 🔞horny 🥂
- این کوچولوی لایه پاهات واسه کی خیس کرده طلا؟
ناله ای کردم و نازمو بیشتر به انگشتای کلفت شیخ مالیدم که شورتم بیشتر خیس شد
-آههه.....شیخ بیشتر....بیشتر دلم میخواد.
دستشو پس کشید و لبه ی تخت نشست که ناراحت و بغ کرده نگاهش کردم
- شورتتو درار بیا بشین رو پام ببینمت عروسک
با ناز شورت خیسمو از پام درآوردم و خواستم روی پاش بشینم ک از هم بازشون کرد و مجبورم کرد روی یکی از پاهاش بشینم
پاهام دوطرف پاش قرار گرفته بود و بهشت خیسم مماس با پارچه ی زبر شلوارش بود این منو حشری تر میکرد.
-آفرین سوگولی، حالا انقدر ناز کوچولوتو به پام بمال تا به اوج برسی.
متعجب سر جام موندم که دستاشو روی پهلوهام گذاشت و تنم رو عقب جلو کرد
از کشیده شدن حساس ترین نقطه ی تنم با پارچه ی زبر شلوارش و اون ماهیچههای سفت و محکم پاش هم لذت بردم و هم دردم اومد
-آخخ، دردم میاد شیخ ....اونجام درد میگیره
-جوووون......دختر حشری، خودم کوچولوی لایه پاتو خوبش میکنم.
دلت میخواد با دستام نازش کنم؟
یا بوسش کنم که خوب شه؟
آهی از شنیدن حرفاش کشیدم که با جمله ی بعدیش تنم لرزید و با فشار روی شلوارش به اوج رسیدم
- میخوای اصلا با زبونم خوبش کنم برات؟
- آههههه.......داره میاد...داره میا آخ ههههه
بی جون خودمو تو بغلش پرت کردم که روی سرمو بوسه ای زد و روی تخت خوابوندم که ساریه زنش یدفعه اومد تو اتاق با دیدن ما.........
https://t.me/+PTC8AQu5n8Y1ODY8
https://t.me/+PTC8AQu5n8Y1ODY8
طلا یه دختر ایرانی که سوگولیه شیخ ۳۵ ساله ی عربه ولی با باردار شدنش آتیش خشم زن اول شیخ نسیبش میشه و مجبورش میکنه.....🔞❌🔥 | 289 | 0 | Loading... |
09 #پارت_پنجاه_شیش
شروع كرد به باز كردن دكمه هاش و من پشتمو بهش كردم و صداشو شنيدم:
-از اين به بعد بايد به اين وضع عادت كني نارین خانم.
تو دلم دهن كجيشو كردم كه باز صداش رو مخم خط انداخت:
-تو هم بهتره لباساتو عوض كني!
همونطور كه به سمت اتاق لباسا ميرفتم، جوابشو دادم:
-ولي من به كسي اينو اجازه نميدم كه بدون لباس منو ببينه.
رفتم داخل و همونطور كه مراقب بودم كه داخل نياد يه لباس راحتي پوشيدم. موهامو گيس كردم و بيرون اومدم. روي تخت دراز كشيده بود.
نمي خواستم عين اين فيلما برم رو كاناپه و تو موقعيت پيش اومده كم بيارم.
با قدم هاي محكمي سمت تخت رفتم. ملافه ي روشو كنار زدم تا من هم دراز بكشم كه ملافه زياد اونور رفت.
با چشاي ورقلمبيده به طرز خوابيدنش نگاه كردم. خدايا! با يه شورت مايو به دراز كشيده بود.
من چطور مي خوابيدم؟! لبمو به دندون گرفتمو با حرص نگاهش كردم.
باز صداش بلند شد:
-اگه از ديد زدن من سير شدي مي توني دراز بكشي!
نتونستم جلوي زبونم رو بگيرم:
-اگه ناراحتي تو معرض ديدي ميتوني يكم پوشيده باشي!
و رو زانو روي تخت رفتم و هر چقدر هم مي تونستم روش ورجه وٌرجه كردم تا اذيت شه.
بعد دراز كشيدن، تقريبا همه ملافه رو روي خودم بود. لبخند موذي روي لبم نشست كه اينبار اون پتو رو به سمت خودش كشيد:
-شما كه پوشيده اي به اين نياز زيادي نداري كه!
دندونامو با حرص به هم فشردم. حس كردم كمي سمت من كشيد. بلند گفتم:
-حواست ...حواستون باشه! از مرز به اينور نمياي!
خنديد:
-نه بابا مرزم واسه خودت تعيين كردي؟! یادم نمیاد همچین اجازه ای بهت داده باشم!
و چرخيد. دستش افتاد روم. لبامو روي هم فشردم و دستشو اونور انداختم:
-يادم نمياد گفته باشم ميتوني... ميتونيد! منو بغل كنيد!
دستاش اينبار واقعا دورم حلقه شد و كنار گوشم زمزمه كرد:
-یادم نمیاد گفته باشم حق انتخاب داري!
قلبم شروع به تپيدن كرد، طوري كه صداش به گوشم مي رسيد. لبمو با استرس به دندون كشيدم.
من مي دونستم اومدن به اين اتاق اخر عاقبت خوشي نداره!
خواستم به خودم تكوني بدم كه دستاش سفت تر دورم حلقه شد. با خودم گفتم:
-حناي احمق حتما تو اون فيلما چيزي ميدونستن كه روي كاناپه مي خوابيدن!
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
😂😂😂😂😂😂😂😂
کلکل ارباب و دختر شیطون😂
شب اولی که کنار هم میخوابن😂😂😂
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0 | 1 | 0 | Loading... |
10 - چند میگیری خودتو با بدنم ارضـا کنی؟
#چشم هام گرد شد، به چاک سینم دست کشید.
- یعنی خودت نمیخوای امتحانم کنی؟
سری به معنی نه تکون داد، لباس هاش رو غیر #شورتش دراورد روی تخت طاق باز خوابید.
- خودتو اون جوری ک من میگم، با #بدنم ارضـا کن.
به چهره جاافتاده و گردنبند طلای دور گردنش خیره شدم. عجیب بود!
لباس هام رو دراوردم با دیدن بدن بلوریم چشماش خمار شد
- بشین رو شکمم #بهشتتو بمال به نافم.
کاری ک خواست رو با بی میلی انجام دادم. روی تن #لخت و برنزه اش نشستم. از دید سیکس پگ هاش چشم هام خمار شد.
از گرمی تنش #لای پام اب افتاد.
دست هام رو دو طرف تشک چسبوندم و دورانی خودم رو تکون دادم
به چشم هام زل زد. انقدر #خیس شدم که اب از کنار پهلو هاش روی تشک میریخت.
داشتم ارضـا میشدم که باسنمو گرفت.
-رو سینه ام بشین.
اطاعت کردم. روی سینه های سفت و عضلانیش نشستم داغ کرده بودم.
خودم رو روی سینه اش تکون دادم.
همزمان #نوکاش رو تو دستم چرخوندم. با لرزیدنم و ارضـا شدنم بی حال روی بدنش افتادم که خندید.
روی تخت خوابوندتم، با #لباسام منی روی سینه اش رو پاک کرد.
به وسط پاهام دست کشید. شورتش رو دراورد از دیدن #سالار بزرگش خم شدم و تو دستم گرفتمش
- برات بخورم؟
جوابی نداد، #تخت سینم کوبید و صاف خوابوندتم لای پام روی سالارش مالیده شد داشتم بی قراری می کردم که گفت
- من یه تمایلات خاص دارم.
به چشم های خمارم زل زد، سر #مردونگیشو به جای اینکه تو دهانه #رحمم بزاره تو مجرای #ادرارم گذاشت.
-اگه بتونی دوام بیاری از این فاحشه خونه درت میارم!
قبل اینکه جواب بهش بدم با فرو کردن #مردونگیش تو #مثانه ام از درد جیغ کشیدم و.....
#part_vansheat🔞
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
مردی که فیتیشای خاصی داره و درد دادناش متفاوته❌🔥
⚠️توجــه این رمان برای افراد خاص و کسایی که خوی وحشی دارن توصیه میشه..
صحنه های رمان فوق العاده متفاوت و دارک میباشد⚠️ | 1 | 0 | Loading... |
11 #part22 🔞horny 🥂
- این کوچولوی لایه پاهات واسه کی خیس کرده طلا؟
ناله ای کردم و نازمو بیشتر به انگشتای کلفت شیخ مالیدم که شورتم بیشتر خیس شد
-آههه.....شیخ بیشتر....بیشتر دلم میخواد.
دستشو پس کشید و لبه ی تخت نشست که ناراحت و بغ کرده نگاهش کردم
- شورتتو درار بیا بشین رو پام ببینمت عروسک
با ناز شورت خیسمو از پام درآوردم و خواستم روی پاش بشینم ک از هم بازشون کرد و مجبورم کرد روی یکی از پاهاش بشینم
پاهام دوطرف پاش قرار گرفته بود و بهشت خیسم مماس با پارچه ی زبر شلوارش بود این منو حشری تر میکرد.
-آفرین سوگولی، حالا انقدر ناز کوچولوتو به پام بمال تا به اوج برسی.
متعجب سر جام موندم که دستاشو روی پهلوهام گذاشت و تنم رو عقب جلو کرد
از کشیده شدن حساس ترین نقطه ی تنم با پارچه ی زبر شلوارش و اون ماهیچههای سفت و محکم پاش هم لذت بردم و هم دردم اومد
-آخخ، دردم میاد شیخ ....اونجام درد میگیره
-جوووون......دختر حشری، خودم کوچولوی لایه پاتو خوبش میکنم.
دلت میخواد با دستام نازش کنم؟
یا بوسش کنم که خوب شه؟
آهی از شنیدن حرفاش کشیدم که با جمله ی بعدیش تنم لرزید و با فشار روی شلوارش به اوج رسیدم
- میخوای اصلا با زبونم خوبش کنم برات؟
- آههههه.......داره میاد...داره میا آخ ههههه
بی جون خودمو تو بغلش پرت کردم که روی سرمو بوسه ای زد و روی تخت خوابوندم که ساریه زنش یدفعه اومد تو اتاق با دیدن ما.........
https://t.me/+PTC8AQu5n8Y1ODY8
https://t.me/+PTC8AQu5n8Y1ODY8
طلا یه دختر ایرانی که سوگولیه شیخ ۳۵ ساله ی عربه ولی با باردار شدنش آتیش خشم زن اول شیخ نسیبش میشه و مجبورش میکنه.....🔞❌🔥 | 1 | 0 | Loading... |
12 انقد منو شوهرم تو سکـ.س پوزیشن جدید عوض میکنیم ک همش منتظرم شب بشه و برم تو بغل عشقم🥵
این کانال پر از پوزیشن زناشوییه😀
فقط،نخاب پیش شوهرت
یادبگیر بهش حال اساسی بدی💦💦
@Sexoloqy | 119 | 0 | Loading... |
13 👨💼دعوت بہ همڪاری👩💼
🌐 ڪار اینترنتے و انلاین
☑️ شرایط همڪارے :
1⃣ داشتن تایم ڪارے روزانہ ۵ ساعت
2⃣ همکاری با خانم ها
3⃣ داشتن گوشے هوشمند
4⃣ آموزش ڪاملا رایگان
برای توضیح بیشتر کار وهمکاری رو لینک زیر بزنید👇s²⁴
https://t.me/+zstIchtn2CRlZGU8
https://t.me/+zstIchtn2CRlZGU8 | 472 | 0 | Loading... |
14 💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها r²⁵
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا | 572 | 0 | Loading... |
15 Media files | 309 | 1 | Loading... |
16 #پیام_ناشناس📫
سلام ببخشید یه رمان بود که پسره اختلال دو قطبی داشت و وقتی اون خوی شر و شیطونش فعال می شد می رفت پارتی با دخترا سکس گروهی می کرد رو دارید؟ به خاطر صحنه های باز و خشنی که داشت ترسیدم مامانم بفهمه لفت دادم الان در به در دنبالشم 😭💔
#پاسخ
سلام عزیزم بله این رمان به شدت هاته و صحنه های به شدت بازی داره برای آخرین بار لینکه رو می ذارم دلی به خاطر فی*لترینگ سریع پاک می کنم پس تا لینک باطل نشده سریع عضو شو 👇🔞❌
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
#پارت18
یک لیوان #شراب برای خودم ریختم که سه تا دختر با نیم تنه باز و شو.*رت کوتاه بهم نزدیک شدند
شراب رو خوردم و شروع به #بوسیدن لب هاشون کردم
اوففف چه #جیگرایی بودن!
اسپنکی به باس*.ن یکیشون زدم که منو بلند کردند و توی یه اتاق خالی بردند و دوتاشون شروع به در اوردن لباس هام کردند و یکیشون شروع به #بوسیدن لب هام کرد
ازش جدا شدم و لب یکی دیگشون که موهای مشکی و چشم های #آبی داشت رو شروع به بوسیدن کردم.
اون دوتای دیگه اون پایین ...😈💦🔞
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
پارت واقعی ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌🔞 | 318 | 0 | Loading... |
17 -از پدرشوهرت حامله شدی؟
با ترس به مادرشوهرم زل زدم.
-ما..مامان...ل..لطفا به شوهرم چیزی نگید.. منو میکشه..
با لبخند کریحی جلو اومد و پاهامو از هم باز کرد
لای پاهامو توی مشتش گرفت و گفت:
-اگه آبمو بیاری به شوهرت چیزی نمیگم! باید ارضام کنی!
به زور روی تخت خوابوندم و دیلدویی بین پاهاش بست
-آماده ای خوشگله؟ ببین چقدرم خیسی! مامان کوچولوی هورنی!
با حرکات دستش خمار شدن و آهی کشیدم.
شروع به مالیدنم کرد و تند تند دستشو لای پاهام حرکت میداد که ناگهان در باز شد و شوهرم..
https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY0
https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY0
https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY07
https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY0
https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY0
از پدر ناتنی شوهرش باردار میشه و تو مادرشوهرش مجبورش میکنه باهاش..🙊🔞
شوهرش جرش میده😈😱 | 307 | 0 | Loading... |
18 -شرط من تریسامه! باید من و خدمتکارتو باهم بکنی!
با تعجب به سپیده زل زدم
-حالت خوبه سپیده؟ میخوای دوتا زن داشته باشم و هردوشونو باهم...؟
با لحنی پر از شهوت گفت:
-آره من شرطم همینه ، حالا که فکرشو میکنم بدم نمیاد اون موجود دو پا که انقدر سنگشو به سینه میزنی برام بخوره!
تو بهت بودم که سپیده با صدای بلندی گفت:
-بیاریدش!
بعد از چند دقیقه نیلا رو کت و بال بسته وارد اتاق کردن و روی تخت خوابوندنش
دست و پا میزد که خودشو آزاد کنه اما سپیده با لبخندی شهوت انگیز طرفش رفت.
سینه هاشو بهش مالید و با شهوت زیاد گفت:
-اوممم ، اگه بدونی این کوچولو چقدر داغه احسان! نمیخوای بیای امتحانش کنی؟!
با زانو پایین تنهی نیلا رو میمالید و این صحنه ها باعث میشد اختیار خودمو از دست بدم
دوتا از سکسی ترین زنایی که تو عمرم دیدم یک جا روی یه تخت بودن و منتظر بودن که من بکنمشون!
بی طاقت سمتشون رفتم و لباسامو از تنم خارج کردم
سپیده هم دستای نیلا رو باز کرد و شروع به لب گرفتن کردن
با دیدن این صحنه دیگه نتونستم طاقب بیارم و باسن سپیده رو...
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
احسان بهرامی #کارگردان معروفی که به #اجبار با دختر همکار پدرش ازدواج میکنه اما حسی به اون نداره
بعد از مدتی زندگی با سپیده دلش رو به نیلا دختر کوچولوی #خدمتکار خونش میبازه اما سپیده برای این که قبول کنه نیلا رو به عنوان همسر دوم احسان بپذیره شرط عجیبی میذاره.. 🔞 | 349 | 0 | Loading... |
19 •| مذهبیِ شهوتے💦👅 |•
#پارت_4
- چیمیگی نیلو این اگه بره بگه به حراست کار هر جفت مون تمونه، تو بچه پولداری برات درس و دانشگاه مهم نیست من همه اینده ام به این موضوع بستگی داره.
بی تفاوت شونه ای بالا انداختم: هرکی، دختر می کنه پای لرزش هم میشینه.
اینو گفتم و با خنده مشغول بستن دکمه هام شدم که پارسا با خشم گفت: این طوره؟
- اره این طوره...
این رو گفتم و خم شدم شورتم رو از روی زمین برداشتم.
پسر مذهبیه زد زیر دست پارسا و گفت: بکش کنار، میخوام ردشم، دیگه نمیخوام بیشتر از این تویاین اتاق منبع فساد بمونم، هوای اینجا الوده است.
پارسا دستش رو روی در گذاشت و مانع شد.
- چیزی به کسی نگو، برات یه پیشنهاد خوب دارم.
تو هم یه سودی می کنی... نظرت چیه؟
کنجکاو برگشتم و نگاهش کردم ببینم میخواد چه طور جمعش کنه.
امیرعلی متفکر نگاهش کرد و سپس گفت: چه پیشنهادی؟
پوزخند صدا دار و طعنه آمیزی زدم.
- تا دو دقیقه پیش که عامل فساد بودیم حالا میخوای معامله کنی؟
پارسا اخمی بهم کرد: تو خفه شو نیلو...
سپس روبه امیر علی کرد و گفت:
تاحالا دختر نکردی داداش اره؟
چیزی نگو، به جاش میتونی این دختره رو بکنی، هم عقلش میاد سر جاش و یه درس درست حسابی بهش میدی، هم یه حالی می کنی و از این صفر کیلومتری در میای، نظرت چیه؟
با چیزی که شنیدم ازش برق از سرم پرید.
- چی داری واسه خودت بلغور میکنی بزغاله؟
اون مامانته که جن..ده است میتونی این طور بفروشیش.
تند تند لباس هام مرتب کردم که بزنم بیرون.
نگاه سنگین جفت شون روم زوم شده بود.
- بدم نمیاد به این دختره یه درسی بدم.
https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0
https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0
https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0
https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0
https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0
https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0
https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0
https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0
پسر بسیجی دانشگاه سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم💦🔞🫣🔥 | 393 | 0 | Loading... |
20 💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها şĥ²⁴v
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا | 676 | 0 | Loading... |
21 -- طلاق بگیر ازش!
ناباورنگاهش کردم: - چی داری میگی برای خودت اخه؟
-- همین که گفتم! اگه میخوای نجاتش بدی باید از شوهرت طلاق بگیری و زیرخواب من بشی!
از شوک و وحشتم استفاده کرد و لباس توی تنم رو تو یه حرکت پاره کرد که جیغ بلندی کشیدم.
-- اصلا چرا منتظر طلاقت بشیم؟! همین امشب بامن میخوابی منم فیلمشو برای شوهر بیغیرتت میفرستم تا بدونه نباید با یه خلافکار هفت خط در بیوفته!
https://t.me/+liD1ocZqmqtjNTRk
https://t.me/+liD1ocZqmqtjNTRk
خلافکاری که عاشق یه زن شوهر دار میشه و بهش تجاوز میکنه و ...🙈🔞💦 | 550 | 0 | Loading... |
22 𖤐⃟♥️•• Ɨꫝғɨꫝɨᴛʏ ɨ ℓσꪤε ʏσʊ ᴀꫝ∂ ł ꪡᴀs ɢσɨꫝɢ ᴛσ Ᏸε
بینهایت دوست دارم و خواهم داشت!♡ | 576 | 1 | Loading... |
23 Media files | 563 | 0 | Loading... |
24 اطلاعیه مهم فیلیمو خطاب به مردم: فریب نخورید!
در پی تماسها و سوالات مکرر به اطلاع مردم و مخاطبان شبکه نمایش خانگی میرساند که پلتفرمی به نام «فیلیمیوم» که با قصد و نیت قبلی و کاملا آگاهانه از برند «فیلیمو» سوءاستفاده کرده و میکند، هیچ ارتباطی با برند و پلتفرم «فیلیمو» ندارد.
تأسفانگیز اینکه «ساترا» با بیتعهدی و بیتجربگیِ محض به این شرکت مجوز رسمی و کتبی فعالیت داده و کاملا غیر مسئولانه، در پاسخ به شکایات و تماسهای مردمی و گزارشهای مکتوب ما، با بیتفاوتی از کنار آن گذشته و فیلیمو و فیلیمیوم را مشابه و گمراه کننده نمیداند!
از شما مردم و مخاطبان فیلیمو میخواهیم که هوشیار باشید و فریب تخفیفهای بالای این شرکت خطاکار در پیامکها یا تبلیغات دیجیتال را نخورید.
همچنان متأسفیم که در این شرایط، با وجود پیگیری حقوقی در مراجع ذیصلاح -به دلیل زمانبر بودن برای نیل به نتیجه- کاری بیش از اطلاعرسانی از دست فیلیمو برنمیآید.
🗞 @ettelaatonline || ettelaat.com | 493 | 0 | Loading... |
25 💢 آهنگ جدید آرون افشار بنام عطر بهار
🕹#پاپ | 238 | 1 | Loading... |
26 _باسنت میخواره؟
با تعجب به ارمین نگاه میکنم
-چی؟!
یکی از سینه هامو تو چنگش گرفت و دم گوشم پچ زد:
-هزار بار بهت گفتم تو جمعی که دستم کوتاهست برای اینکه عقب جلوتو یکی کنم اون برجستگی های کوفتیتو به تن و بدنم نمال وگرنه اختیار از کف بدم رو همون میز وسط پذیرایی جلو چشم تک تکشون حسابتو میرسم..
من که از سر به سر گذاشتن پسر مثلا
مظلوم حاجی لذت میبردم دستمو روی خشتکش گذاشتم:
-با این یه تیکه گوشته آویزون شده میخوای حساب منو برسی پسر حاجی؟حداقل برو تراش کاری برام سیخش کن بعد...
دستشو روی گلوم گذاشت و اروم تو دستش فشار داد:
-تو که دلت برای زیر من خوابیدن تنگ شده غلط کردی دیشب ادا تنگارو دراوردی وقتی نسخ بودم..
اروم سینهام و روی تنش کشیدم و با پرویی گفتم:
-میبینی که الان مثل کوره آتیشم پَ چرا این مار خوش خط و خالت برا تن من حرکت نمیکنه؟؟
یهو برم گردوند و به دیوار سرد اتاق کوبوندم و مجبورم کرد سمتش قمبل کنم:
_ جلوی دهنتو بگیر که صدای اه و نالهات به گوش حاجی و اهل خونه نرسه خانم کوچولو
چشمکی میزنه و ادامه میده
_ دلم میخواد شب عید دو تا تولهای که تو شکمت کاشتم به عنوان کادو به حاجی و حاج خانم معرفی کنم
https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk
https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk
سر تیتر روزنامه با طعم سینه😂🤣😃💦🔞
_ تخلک رو بریز رو سینت شردع کن به ماساز دادن
بهت زده به ارمین نگاه میکنم
-چی؟
با جدیت بهم نگاه میکنه
_ سینت بعد از زایمان افتاده شده........دلم نمیتواد اینطوری باشه
سرم رو با خجالت پایین میندازم
-به خاطر شیر داخلشه که افتادست اقا
خونسردانه شونهی بالا میندازه
_ عیبی نداره با تلخک سریع درست میشه
وارفته مینالم
-اخه چون داخل شیر هست بهش فشار وارد کنم درد میگیره!
پوف کلافه ای میکشه
_ ای بابا........چارهای نیست برات وقت پروتز میگیرم
بهت زده نگاهش میکنم
-اقا
گوشهی لبم رو خشن میبوسه
_ اقا نداریم........رسانه ها دنبال سوژن......هیچ خوشم نمیاد فردا سر تیتر روزنامه ها بشه سینهی افتاده کاپیتان تیم ملی فوتبال | 252 | 0 | Loading... |
27 توی آشپزخونه داره #خالهیناتنیش رو #میماله که مامانش سر میرسه...🔞😱
https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk
https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk
با نفسهای کشداری کنار گوشم پچ زد:
- بدجوری دلم هواتو کرده یاس! بیا بریم تو اتاقم...
پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم:
- تو هم که همیشه دلت هوای منو میکنه...
اسپنکی به #باسنم زد و کنار لبم زمزمه کرد:
- مگه تقصیر منه که تو اینقدر س*ک.سی که وقتی میبینمت حسابی میزنم بالا و افسار خشتکم🍆 از دستم در میره!
خودشو چسبوند بهم که با احساس کلفت برجستهاش بین پاهام کل تنم داغ شد...
چشماش سرخ بود و تنش حسابی داغ بود
دوباره به سمت لبام هجوم آوردم که دستمو روی سینهاش گذاشتم و ترسیده زمزمه کردم:
- نکن غیاث یکی میاد میبینه!
- خوب به جهنم، بزار ببینن...
هنوز حرفش تموم نشده بود که لبامو به دندون کشید، بوسهاش وحشیتر و شیطونتر از قبل شده بود...
دستش خزید توی #شورتم که آه غلیظم بین لباش خفه شد، با دست آزادش سینمو🍒 محکم توی مشتش چلوند
انگشت داغ و مردونهاش روی نقطهحساس خیص و نبض دارم میچرخید که همین لحظه با شنیدن صدای آبجی طلا انگار که یه سطل آب یخ ریختن رو سرم....🤯♨️❌
https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk
https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk
https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk
https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk
https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk
https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk
غیاث مردی ۳٠ساله مذهبی و سنتی که اسیر یه دختر ۱۷ساله میشه که براش ممنوعه... 😰🔞
غیاث دست میذاره روی یاسمینی که #خالهناتنیشه و وقتی با مخالفتش رو برو میشه، در نهایت بی رحمی بهش #تجاوز می کنه و رسوایی به بار میاره.... 🥺♨️
#دارایمحدودیتسنی🔞♨️
#رابطهباخالهناتنی👅 | 273 | 0 | Loading... |
28 به جای مشاوره روانشناسش رو جر می ده 💦😈
_ تا چشممو می بندم تصویر بدن #لختت جلوی چشم هام میاد!
یک تای ابروم رو بالا دادم.
_ الان وقت شوخی نیست! الان من #روانشناس تو هستم نه دوست دخترت!
سرش رو #نزدیک آورد و جلوی گوشم آروم گفت:
_ نمیتونم!
لب پایینیش رو به دندون گرفت و #رها کرد.
سریع خواستم ازش جدا بشم که از پشت منو گرفت و به #خودش چسبوند ...💦🔞
https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk
https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk
پارت واقعی❗️💯
ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌💦 | 282 | 0 | Loading... |
29 دستش را روی شکم تخت دخترک کشید:
-این همه خونریزی واسه یه پریودی؟
چانهی دخترک لرزید.رنگش زیادی پریده بود.
-مجبورم کردی فرشا رو تنهایی بشورم به خاطر فشاری که بهم اومده همچین شده
مرد نچی کرد با چشمانی تنگ شده لب زد:
-پس هنگامه دروغ میگه که غیرقانونی رفتی سقط جنین
سکسکهاش گرفت
میدانست که حاشا کردن بیفایده است.
-من .. من .. نمیخواستم یه بچه .. بیگناه تو زندگیمون بیاد . تو که فقط منو واسه انتقام گرفتن از بابام صیغه کردی ... دیر یا زود ولم میکنی
مرد در سکوت و متفکر نگاهش میکرد.
دخترک میدانست که دارد نقشه میریزد برای در آوردن پدرش!
پریشان و بغض کرده پرسید:
-ک .. کار درستی کردم .. نه ؟ تو که اذیتم نمیکنی پیمانی میکنی؟ .. خیلی درد دارم
مرد گونهی لطیفش را بوسید و زیر گوشش پچ زد:
-اذیت یه لحظشه آذین کوچولو!
دیدن نور خورشید برات میشه آرزو!
خوردن یه غذای خوب برات میشه حسرت!
از این به بعد باید واسه کوچکترین نیازات جون بدی تا راضی شم!
گفت و زیر بغلش را گرفت و تن دردناکش را از روی تخت کند.
-آی .. آی مامان جون
و رو خدا ببخش.. تو رو خدا ببخشید
-ببخشم؟ تو که میدونستی من چه کینه شتریایم!
این دل و جرئتو از کجات آوردی که این گوهو خوردی؟
او را روی زمین کشید
مقصدش زیر زمینی بزرگ ویلا بود.
میدانست دخترک به حد مرگ از تاریکی و تنهایی میترسد
میدانست چه وحشتی از حیوانات موذی دارد
دخترک هقهق کنان التماس کرد
_ پیمان مرگِ من ، پیمان من تازه سقط کردم رحم کن پیمان
حرفهایش بدتر آتش به دلش زد
_ میخوای رحم کنم بهت؟
بمیر! بمیر تا یادم بره بابای حرومزادت باهام چیکار کرد
روی زمین پرتش کرد و آب دهانش را روی زمین انداخت
_ توله گرگ به بابای بی شرفش میره
دلمو زدی آذین
دیگه حتی لیاقت نداری تو تخت بیای زیرم
گفت و محکم در را بست
میدانست با بستن در ظلمات میشود
آذین وحشت زده جیغ زد
همه جا تاریک بود
با پا های لرزان خودش را جلو کشید تا به در بکوبد و التماس کند که نفهمید دمپاییاش به چه گیر کرد
در تاریکی روی زمین پرت شد و سرش محکم به آجرهای چیده شده روی هم خورد
گرمی خون تا شقیقه هایش پیچید و دلش ضعف رفت
صدای پیمان در سرش تکرار شد
"بمیر! بمیر تا یادم بره بابای حرومزادت باهام چیکار کرد"
پلکهایش روی هم افتاد و گوش هایش سوت کشید
کاش تا لحظه مرگ هوشیار و زنده میماند تا مژده ی مردنش را به مردِ زندگیاش دهد و خوشحالش کند اما نمیشد....
لب های خشکش کش آمد
تولدش کسی را شاد نکرده بود اما با مرگش پیمانش را شاد میشد...
خون از گوشه لبش جاری شد و هم زمان در باز شد
_ بیا لشتو جمع کن گمشو بیرون
باز حوصله چند روز بیهوشی و مریض داری ندارم
بی جان لبخند زد
میدانست مردش دروغ میگوید
میدانست دلش سوخته وگرنه نمیآمد
پیمان کلافه چراغ قوه را روی زمین گرفت
_ کجایی موش کوچولوی مارمور؟
بیا گمشو بیرون تا پشیمون.......
با دیدنِ استخر خون زانوهایش به لرزه افتاد
بهت زده زمزمه کرد
_ آ ... آذین؟
دخترک با دهان خون خندید و هم زمان به سرفه افتاد
عزرائیل را نزدیکش احساس میکرد
_ امشب .... امشب تولدم بود
https://t.me/+FU9G3NforRw2OTRk
https://t.me/+FU9G3NforRw2OTRk
https://t.me/+FU9G3NforRw2OTRk
https://t.me/+FU9G3NforRw2OTRk | 368 | 0 | Loading... |
30 انقد منو شوهرم تو سکـ.س پوزیشن جدید عوض میکنیم ک همش منتظرم شب بشه و برم تو بغل عشقم🥵
این کانال پر از پوزیشن زناشوییه😀
فقط،نخاب پیش شوهرت
یادبگیر بهش حال اساسی بدی💦💦
@Sexoloqy | 215 | 1 | Loading... |
31 💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها r²⁴
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا | 745 | 0 | Loading... |
32 احمد سلو
#استوری🎵 | 665 | 1 | Loading... |
33 ⭕️دیگه نگران سخت بودن خیاطی نباش ⭕️
قدم اول ،
✔️ رایگان یاد بگیر چطوری ۳ ساعته یک شومیز بدون الگو بدوزی:
اندازه گیری ◀️الگوی روی پارچه◀️ برش◀️دوخت
همه اینها رو توی ۳ ساعت یاد میگیری…
بیا تو کانال مهربانو دوخت ⬇️⬇️⬇️
https://t.me/mehrbanoodoukht1 ✅ | 687 | 0 | Loading... |
34 💢 آهنگ بسیار زیبایIbrahim TatliseبنامGidecegim Bu Elerden
🕹#پاپ #ترکی | 689 | 1 | Loading... |
35 ❤️ به همه بگو طلا خریدی❤️
💠 با این قیمت نجومی طلا، مگه میشه دیگه طلا خرید😵💫 اما...
خانومهای عزیز ما زیورالات و بدلیجاتی براتون آوردیم که با خودطلا مو نمیزنه و #ضمانت اصل بودن هم داره😊
🔸کل مدلها آبکاریه طلا
🔸 با کارت ضمانت
💠 حتما به کانالمون سر بزنید دوستان
❤️😉👇
https://t.me/+A5fS9vViyTNmNjhk
https://t.me/+A5fS9vViyTNmNjhk
https://t.me/+A5fS9vViyTNmNjhk | 695 | 0 | Loading... |
36 🔴 30 تا 40 درصد کمتر از قیمت بازار لوازم خانگی بخرید
به مدت محدود💯 / ارزانتر از همه جا
#کولر_گازی_یخچال_لباسشویی_ظرفشویی و ست کامل #جهیزیه_عروس😍✅ارسال و نصب رایگان✅گارانتی تضمینی و شرکتی💰پرداخت در منزل+(اشانتیون)
📲 +989171699980
سایت:
http://iranivitrin.com
مشاهده اجناس و اطلاع قیمتها👇
https://t.me/+4jCsV8T5PjNlM2Q0
https://t.me/+4jCsV8T5PjNlM2Q0 | 684 | 0 | Loading... |
37 People wait all week for Friday, all year for summer and all life for happiness.
آدمها تمام طول هفته رو منتظر جمعه ن،تمام طول سالو منتظر تابستونن و تمام عمرشونو منتظر خوشبختی. | 339 | 0 | Loading... |
38 +حکم قصاص و اجرا کنید من رضایت نمیدم
قاتل خواهرم باید اعدام بشه
گفته بودم اعدام میکنم و حالا توی میدون روستا جلوی چشم همه داشت طناب دار و به گردن برادر دخترک مینداخت.
چشمای پر و چونه لرزنش هم دل بی رحم مرد و به رحم نمیاورد.
ارباب روستا بود و همه ازش حساب میبردن.
پاش رو روی چهار پایه گذاشت و قبل از خالی کردن زیر پای قاتل خواهرش ،دخترک با التماس به شلوارش چنگ زد و گفتم:
-التماس میکنم هر کاری بگید میکنم
برادرم و اعدام نکنید
حاضرم خون بس بیام عمارت اربابی
با پاش دخترک و به عقب هل داد و از بین دندونای کلید شده غرید:
-ببند دهنت و حرومزاده
تو به چه درد من میخوری؟
دلارا اشکاش،رو با پشت دست پاک کرد و مظلومانه گفت:
- نمیدونم...هر کاری بگید
عمارت تون و هر روز تمیز میکنم
اصلا بهم آب و غذا هم ندید
اگه اعتراض کنم...
مرد با اونچشمای سرد به چشمای سبز دخترک نگاه کرد
یروزی هر کاری میکرد تا اون تیله های سبز همیشه بخندن.
اما حالا دلش از سنگ سخت تر شده بود.
نگاه سرد و یخ زده ش لرز به تن دلارای انداخت، از اون مرد میترسید وقتی به طرفش خم شد.
از وقتی برادرش قاتل شده بود دیگه دوستش نداشت.
چونه دلارا رو بین انگشتاش گرفت و صورتش رو بالا کشید و با نیشخند گفت:
- هر کاری؟
ترسید اما برای نجات برادرش هر کاری میکرد:
- ب...بله...ارباب
- خون بسم میشی اما نه به عنوان زن من بلکه کنیز این عمارت!
کلفتی زنم و میکنی
-#قبوله...
https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk
https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk
هرمز دولت شاهی مردی دختر باز و خشن و زورگو که دخترا رو فقط واسه یه شب میخواد تا تختش و گرم کنه عاشق دخترک چشم سبزی میشه که بهش بی محلی میکنه...
دلارا برادرش قاتله خواهر هرمز خانه...
به عنوان زن عقدیش میبره خونش تا شکنجه ش کنه
هر روز کتکش،میزنه و دخترای رنگ و وارنگ میاره خونه غافل از اینکه...
هرمز خان ارباب خشن و بی رحم روستایی که به خاطر کشته شدن عزیز ترین خواهرش، دست رد به سینه خانم معلم نمیزنه و با بدجنسی اونو خون بس عمارتش میکنه و هر شب جلوی همه خدمه های عمارت بهش تجاوز میکنه و .....😱❌❌
https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk
https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk
https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk
#ارباب_رعیتی_شکنجه_ای⚠️🔞
📛این رمان مخصوص بزرگسالان است📛 | 396 | 0 | Loading... |
39 - شورتتو دربیار بده بهم.
چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم:
- این جا؟ جلوی مادرت؟
نیشخندی زد و گفت:
- مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟
درار ش.ورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون کلوچه صورتی تو.
لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود.
دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش.
- حالا بیا بشین روی پام.
چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم:
- مامانت میبینه.
دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم.
- دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟!
نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم:
- آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره.
دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد:
- یکم جا به جا شو، درست بشین روش.
لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی آلتش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم.
- دارید چی کار می کنید بچه ها؟!
https://t.me/+fEez5RuWL1UzMTk0
https://t.me/+fEez5RuWL1UzMTk0
#مختص_به_بزرگسالان🔞🔥
آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫 | 350 | 0 | Loading... |
00:16
Video unavailable
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها şĥ²⁵v
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
2.11 MB
29900
01:19
Video unavailable
❤️🩹 برای یکبار هم که شده با روانشناس صحبت کنیم 🙏🙏
روانشناس متخصص میتونه مشکلاتی مانند مشکلات زناشویی،تربیت فرزند،افسردگی،ازدواج،استرس و اضطراب رو واسه همیشه حل کنه👍
✅مرکز مشاوره روانشناسی تلفنی همکده با بیش از ۱۰۰۰ روانشناس برتر ایران به صورت شبانه روزی آمادگی حل مشکلات شما هستند
📞 لینک ارتباط با مشاور متخصص👇
https://hamkadeh.com/landings/A5a0k
https://hamkadeh.com/landings/A5a0k
مشاوره کلی همکده فلاح ورژن 2.mp43.82 MB
21000
💢 آهنگ بسیار زیبای هوروش بند بنام ماه دلم
🕹#پاپ
4_5983413047086028495.mp37.67 MB
20710
Repost from دشمن عزیز🥰
#پارت_پنجاه_شیش
شروع كرد به باز كردن دكمه هاش و من پشتمو بهش كردم و صداشو شنيدم:
-از اين به بعد بايد به اين وضع عادت كني نارین خانم.
تو دلم دهن كجيشو كردم كه باز صداش رو مخم خط انداخت:
-تو هم بهتره لباساتو عوض كني!
همونطور كه به سمت اتاق لباسا ميرفتم، جوابشو دادم:
-ولي من به كسي اينو اجازه نميدم كه بدون لباس منو ببينه.
رفتم داخل و همونطور كه مراقب بودم كه داخل نياد يه لباس راحتي پوشيدم. موهامو گيس كردم و بيرون اومدم. روي تخت دراز كشيده بود.
نمي خواستم عين اين فيلما برم رو كاناپه و تو موقعيت پيش اومده كم بيارم.
با قدم هاي محكمي سمت تخت رفتم. ملافه ي روشو كنار زدم تا من هم دراز بكشم كه ملافه زياد اونور رفت.
با چشاي ورقلمبيده به طرز خوابيدنش نگاه كردم. خدايا! با يه شورت مايو به دراز كشيده بود.
من چطور مي خوابيدم؟! لبمو به دندون گرفتمو با حرص نگاهش كردم.
باز صداش بلند شد:
-اگه از ديد زدن من سير شدي مي توني دراز بكشي!
نتونستم جلوي زبونم رو بگيرم:
-اگه ناراحتي تو معرض ديدي ميتوني يكم پوشيده باشي!
و رو زانو روي تخت رفتم و هر چقدر هم مي تونستم روش ورجه وٌرجه كردم تا اذيت شه.
بعد دراز كشيدن، تقريبا همه ملافه رو روي خودم بود. لبخند موذي روي لبم نشست كه اينبار اون پتو رو به سمت خودش كشيد:
-شما كه پوشيده اي به اين نياز زيادي نداري كه!
دندونامو با حرص به هم فشردم. حس كردم كمي سمت من كشيد. بلند گفتم:
-حواست ...حواستون باشه! از مرز به اينور نمياي!
خنديد:
-نه بابا مرزم واسه خودت تعيين كردي؟! یادم نمیاد همچین اجازه ای بهت داده باشم!
و چرخيد. دستش افتاد روم. لبامو روي هم فشردم و دستشو اونور انداختم:
-يادم نمياد گفته باشم ميتوني... ميتونيد! منو بغل كنيد!
دستاش اينبار واقعا دورم حلقه شد و كنار گوشم زمزمه كرد:
-یادم نمیاد گفته باشم حق انتخاب داري!
قلبم شروع به تپيدن كرد، طوري كه صداش به گوشم مي رسيد. لبمو با استرس به دندون كشيدم.
من مي دونستم اومدن به اين اتاق اخر عاقبت خوشي نداره!
خواستم به خودم تكوني بدم كه دستاش سفت تر دورم حلقه شد. با خودم گفتم:
-حناي احمق حتما تو اون فيلما چيزي ميدونستن كه روي كاناپه مي خوابيدن!
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
😂😂😂😂😂😂😂😂
کلکل ارباب و دختر شیطون😂
شب اولی که کنار هم میخوابن😂😂😂
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
21800
Repost from دشمن عزیز🥰
- چند میگیری خودتو با بدنم ارضـا کنی؟
#چشم هام گرد شد، به چاک سینم دست کشید.
- یعنی خودت نمیخوای امتحانم کنی؟
سری به معنی نه تکون داد، لباس هاش رو غیر #شورتش دراورد روی تخت طاق باز خوابید.
- خودتو اون جوری ک من میگم، با #بدنم ارضـا کن.
به چهره جاافتاده و گردنبند طلای دور گردنش خیره شدم. عجیب بود!
لباس هام رو دراوردم با دیدن بدن بلوریم چشماش خمار شد
- بشین رو شکمم #بهشتتو بمال به نافم.
کاری ک خواست رو با بی میلی انجام دادم. روی تن #لخت و برنزه اش نشستم. از دید سیکس پگ هاش چشم هام خمار شد.
از گرمی تنش #لای پام اب افتاد.
دست هام رو دو طرف تشک چسبوندم و دورانی خودم رو تکون دادم
به چشم هام زل زد. انقدر #خیس شدم که اب از کنار پهلو هاش روی تشک میریخت.
داشتم ارضـا میشدم که باسنمو گرفت.
-رو سینه ام بشین.
اطاعت کردم. روی سینه های سفت و عضلانیش نشستم داغ کرده بودم.
خودم رو روی سینه اش تکون دادم.
همزمان #نوکاش رو تو دستم چرخوندم. با لرزیدنم و ارضـا شدنم بی حال روی بدنش افتادم که خندید.
روی تخت خوابوندتم، با #لباسام منی روی سینه اش رو پاک کرد.
به وسط پاهام دست کشید. شورتش رو دراورد از دیدن #سالار بزرگش خم شدم و تو دستم گرفتمش
- برات بخورم؟
جوابی نداد، #تخت سینم کوبید و صاف خوابوندتم لای پام روی سالارش مالیده شد داشتم بی قراری می کردم که گفت
- من یه تمایلات خاص دارم.
به چشم های خمارم زل زد، سر #مردونگیشو به جای اینکه تو دهانه #رحمم بزاره تو مجرای #ادرارم گذاشت.
-اگه بتونی دوام بیاری از این فاحشه خونه درت میارم!
قبل اینکه جواب بهش بدم با فرو کردن #مردونگیش تو #مثانه ام از درد جیغ کشیدم و.....
#part_vansheat🔞
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
مردی که فیتیشای خاصی داره و درد دادناش متفاوته❌🔥
⚠️توجــه این رمان برای افراد خاص و کسایی که خوی وحشی دارن توصیه میشه..
صحنه های رمان فوق العاده متفاوت و دارک میباشد⚠️
23300
Repost from دشمن عزیز🥰
00:11
Video unavailable
-با واژن بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم محیا...
-من... ر روم نمیشه دایی..
چنگ به باسن ژلهای دخترک زد و روی تنش کشید.
-حرف نزن وسط سکس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکمتر...
همینکه واژن خیس دخترک روی دهان مرد نشست، تهریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست.
-پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات.
با اولین لیسی که غلام بین پای محیا زد...
https://t.me/+ngxmzIYKVN1iNTRk
https://t.me/+ngxmzIYKVN1iNTRk
#رابطه_داییناتنی_با_خواهرزاده🔞
1.12 MB
24600
Repost from دشمن عزیز🥰
#part22 🔞horny 🥂
- این کوچولوی لایه پاهات واسه کی خیس کرده طلا؟
ناله ای کردم و نازمو بیشتر به انگشتای کلفت شیخ مالیدم که شورتم بیشتر خیس شد
-آههه.....شیخ بیشتر....بیشتر دلم میخواد.
دستشو پس کشید و لبه ی تخت نشست که ناراحت و بغ کرده نگاهش کردم
- شورتتو درار بیا بشین رو پام ببینمت عروسک
با ناز شورت خیسمو از پام درآوردم و خواستم روی پاش بشینم ک از هم بازشون کرد و مجبورم کرد روی یکی از پاهاش بشینم
پاهام دوطرف پاش قرار گرفته بود و بهشت خیسم مماس با پارچه ی زبر شلوارش بود این منو حشری تر میکرد.
-آفرین سوگولی، حالا انقدر ناز کوچولوتو به پام بمال تا به اوج برسی.
متعجب سر جام موندم که دستاشو روی پهلوهام گذاشت و تنم رو عقب جلو کرد
از کشیده شدن حساس ترین نقطه ی تنم با پارچه ی زبر شلوارش و اون ماهیچههای سفت و محکم پاش هم لذت بردم و هم دردم اومد
-آخخ، دردم میاد شیخ ....اونجام درد میگیره
-جوووون......دختر حشری، خودم کوچولوی لایه پاتو خوبش میکنم.
دلت میخواد با دستام نازش کنم؟
یا بوسش کنم که خوب شه؟
آهی از شنیدن حرفاش کشیدم که با جمله ی بعدیش تنم لرزید و با فشار روی شلوارش به اوج رسیدم
- میخوای اصلا با زبونم خوبش کنم برات؟
- آههههه.......داره میاد...داره میا آخ ههههه
بی جون خودمو تو بغلش پرت کردم که روی سرمو بوسه ای زد و روی تخت خوابوندم که ساریه زنش یدفعه اومد تو اتاق با دیدن ما.........
https://t.me/+PTC8AQu5n8Y1ODY8
https://t.me/+PTC8AQu5n8Y1ODY8
طلا یه دختر ایرانی که سوگولیه شیخ ۳۵ ساله ی عربه ولی با باردار شدنش آتیش خشم زن اول شیخ نسیبش میشه و مجبورش میکنه.....🔞❌🔥
28900
Repost from دشمن عزیز🥰
#پارت_پنجاه_شیش
شروع كرد به باز كردن دكمه هاش و من پشتمو بهش كردم و صداشو شنيدم:
-از اين به بعد بايد به اين وضع عادت كني نارین خانم.
تو دلم دهن كجيشو كردم كه باز صداش رو مخم خط انداخت:
-تو هم بهتره لباساتو عوض كني!
همونطور كه به سمت اتاق لباسا ميرفتم، جوابشو دادم:
-ولي من به كسي اينو اجازه نميدم كه بدون لباس منو ببينه.
رفتم داخل و همونطور كه مراقب بودم كه داخل نياد يه لباس راحتي پوشيدم. موهامو گيس كردم و بيرون اومدم. روي تخت دراز كشيده بود.
نمي خواستم عين اين فيلما برم رو كاناپه و تو موقعيت پيش اومده كم بيارم.
با قدم هاي محكمي سمت تخت رفتم. ملافه ي روشو كنار زدم تا من هم دراز بكشم كه ملافه زياد اونور رفت.
با چشاي ورقلمبيده به طرز خوابيدنش نگاه كردم. خدايا! با يه شورت مايو به دراز كشيده بود.
من چطور مي خوابيدم؟! لبمو به دندون گرفتمو با حرص نگاهش كردم.
باز صداش بلند شد:
-اگه از ديد زدن من سير شدي مي توني دراز بكشي!
نتونستم جلوي زبونم رو بگيرم:
-اگه ناراحتي تو معرض ديدي ميتوني يكم پوشيده باشي!
و رو زانو روي تخت رفتم و هر چقدر هم مي تونستم روش ورجه وٌرجه كردم تا اذيت شه.
بعد دراز كشيدن، تقريبا همه ملافه رو روي خودم بود. لبخند موذي روي لبم نشست كه اينبار اون پتو رو به سمت خودش كشيد:
-شما كه پوشيده اي به اين نياز زيادي نداري كه!
دندونامو با حرص به هم فشردم. حس كردم كمي سمت من كشيد. بلند گفتم:
-حواست ...حواستون باشه! از مرز به اينور نمياي!
خنديد:
-نه بابا مرزم واسه خودت تعيين كردي؟! یادم نمیاد همچین اجازه ای بهت داده باشم!
و چرخيد. دستش افتاد روم. لبامو روي هم فشردم و دستشو اونور انداختم:
-يادم نمياد گفته باشم ميتوني... ميتونيد! منو بغل كنيد!
دستاش اينبار واقعا دورم حلقه شد و كنار گوشم زمزمه كرد:
-یادم نمیاد گفته باشم حق انتخاب داري!
قلبم شروع به تپيدن كرد، طوري كه صداش به گوشم مي رسيد. لبمو با استرس به دندون كشيدم.
من مي دونستم اومدن به اين اتاق اخر عاقبت خوشي نداره!
خواستم به خودم تكوني بدم كه دستاش سفت تر دورم حلقه شد. با خودم گفتم:
-حناي احمق حتما تو اون فيلما چيزي ميدونستن كه روي كاناپه مي خوابيدن!
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
😂😂😂😂😂😂😂😂
کلکل ارباب و دختر شیطون😂
شب اولی که کنار هم میخوابن😂😂😂
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
100
Repost from دشمن عزیز🥰
- چند میگیری خودتو با بدنم ارضـا کنی؟
#چشم هام گرد شد، به چاک سینم دست کشید.
- یعنی خودت نمیخوای امتحانم کنی؟
سری به معنی نه تکون داد، لباس هاش رو غیر #شورتش دراورد روی تخت طاق باز خوابید.
- خودتو اون جوری ک من میگم، با #بدنم ارضـا کن.
به چهره جاافتاده و گردنبند طلای دور گردنش خیره شدم. عجیب بود!
لباس هام رو دراوردم با دیدن بدن بلوریم چشماش خمار شد
- بشین رو شکمم #بهشتتو بمال به نافم.
کاری ک خواست رو با بی میلی انجام دادم. روی تن #لخت و برنزه اش نشستم. از دید سیکس پگ هاش چشم هام خمار شد.
از گرمی تنش #لای پام اب افتاد.
دست هام رو دو طرف تشک چسبوندم و دورانی خودم رو تکون دادم
به چشم هام زل زد. انقدر #خیس شدم که اب از کنار پهلو هاش روی تشک میریخت.
داشتم ارضـا میشدم که باسنمو گرفت.
-رو سینه ام بشین.
اطاعت کردم. روی سینه های سفت و عضلانیش نشستم داغ کرده بودم.
خودم رو روی سینه اش تکون دادم.
همزمان #نوکاش رو تو دستم چرخوندم. با لرزیدنم و ارضـا شدنم بی حال روی بدنش افتادم که خندید.
روی تخت خوابوندتم، با #لباسام منی روی سینه اش رو پاک کرد.
به وسط پاهام دست کشید. شورتش رو دراورد از دیدن #سالار بزرگش خم شدم و تو دستم گرفتمش
- برات بخورم؟
جوابی نداد، #تخت سینم کوبید و صاف خوابوندتم لای پام روی سالارش مالیده شد داشتم بی قراری می کردم که گفت
- من یه تمایلات خاص دارم.
به چشم های خمارم زل زد، سر #مردونگیشو به جای اینکه تو دهانه #رحمم بزاره تو مجرای #ادرارم گذاشت.
-اگه بتونی دوام بیاری از این فاحشه خونه درت میارم!
قبل اینکه جواب بهش بدم با فرو کردن #مردونگیش تو #مثانه ام از درد جیغ کشیدم و.....
#part_vansheat🔞
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
مردی که فیتیشای خاصی داره و درد دادناش متفاوته❌🔥
⚠️توجــه این رمان برای افراد خاص و کسایی که خوی وحشی دارن توصیه میشه..
صحنه های رمان فوق العاده متفاوت و دارک میباشد⚠️
100