مُخَبَّط
مُخَبَّط به معنی دیوانه ، مجنون ، تباه ◇نوشته های یاس مغروق◇
إظهار المزيد3 709
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
آنقدر خیره ماندم تا در و دیوار اتاق پنجره ی تصویر تصوّر های دور شدند، آنقدر این موزیک را گوش دادم تا احوال نوازنده را دریافتم.
سوی نگاهم به هر طرف این اتاق دیواری به دور دیوار های آن شد، محیط را در آغوش گرفتم و از یک جایی اتاق را در خود محبوس کردم...به لامپ بی جانش تابیدم، با تنهایی رفیق شدم و از تنهایی درآمدم، زانوهایم را بغل کردم و ترس را به روی خودم کشیدم.
سپس...به خواب رفتم، رویای دنیای بیرون اتاقم را دیدم، آنقدر عجیب بود که تعبیری برایش جستجو کردم، پنجره را باز کردم و خوابم تعبیر شد...چندباری در روز تکرارش کردم، و روز های بعد، عصر که پنجره را باز کردم کلاغی روی دیوار پر از برف ایستاد، به او گفتم:
سرک من به خارج از این اتاق را تعبیر است؟
کلاغ پرواز کرد و من از یاد برده بودم کلاغ ها صحبت نمیکنند! به اندازه کوچ هزاران پرنده در آسمان طول کشید تا بفهمم من چون خون در رگ در این اتاق جریان داشتم و این سرک نبض آن بود، نشانه ی حیات یک فضا!
@mokhabat | مخبط
از خشتک کوفه عهد و پیمان این جماعت نعوظ کرد،
آماده جماع در جریان جنون وار جزر و مد جهان...
عمو میگفت؛ به زیر رقص نور آپاچی ها خاورمیانه را بی ناموس کردند، اغلب لنز حواس این مادر قحبه ها محل سقوط بمب های خوشه ای را می گیرد، نه خراب شده ای که بمب افکن ها تیک آف کرده اند.
پدرم از آن آریایی های از خدا بی خبر بود که روی شمعدان لامپ صد وصل کرده بود، مصرف گرایی دیوانه وار را کنش انقلابی می دانست، پدرم نیز گفت:
این ملخ خور ها تا کی باید پستان پروار به دهن یانکی ها بدهند تا شیر سیاه بدوشند؟
نوک پستان ما فلفل دارد؟
خندید کمی..
مادر سیخ دل روی بشقابم گذاشت، دایی فکر نشئه بازی خودش بود منتها گاهی به داف های اسرائیلی ممکن الحصول فکر میکرد..
زن دایی که به اندازه عباس میرزا به او خیانت شده بود گفت:
شما چکاره اید آقا سامان؟
-من؟ من دلخورم!
-از دست کی؟
سیخ دل را به دندان گرفتم و خندیدم...زیر لب گفتم:
از دست مادر...چرا ال دی نخوردی مادر!
@mokhabat | مخبط