Hasti_ηƒ_novels
"مجموعه ی افسانههای هفت سرزمین" Hasti ηƒ به قلم (ساحل نژادفروغی) شش جلد تکمیل شده و در اپلیکیشن باغ استور قرار گرفته لطفا به ترتیب بخونید @Hasti_nf_novels لینک دعوت Admin: @P_rhmni_78
إظهار المزيد1 639
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-287 أيام
+230 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
کانال عکس های رمان👇🏻
@Hastinfphotos
پیج اینستاگرام رمان👇🏻
https://instagram.com/hasti_nf_novels?igshid=YmMyMTA2M2Y=
1900
پیام ناشناس
https://t.me/iHarfBot?start=271484937
ربات شخصی نویسنده
@Hasti_nf_bot
جواب پیام هاتون
@Hnf_Jnashenas
1800
#جلد_هفتم
#ابرپروازگر (جلد دومِ نفرین اژدها)
#پارت۱۳۳
آیدن تکرار کرد: روح صخره ها! ما برای پامپینا اینجاییم. نیازمند راهنماییت هستیم. پیش ما بیا... لطفا؟
دقیقه ای صبر کردیم ولی جوابی جز سکوت نگرفتیم.
کلارا پیشنهاد داد: اوم، شاید چون محافظ یه چیز جادوییه باید با کلمات جادوگری صداش زد
نیتن بشکن زد: راست میگیا
و صداش و بلند کرد: او اسپیریتوس روپِس، وِنی اَد نوس!
نفس هامون و حبس کردیم و منتظر ظهور روح شدیم. درخت ها ثابت موندن. رود به شرشر ادامه داد. هیچ صدای خاصی به گوش نرسید.
نیتن گفت: شاید باید یه جور دیگه بگم. او اسپیریتوس روپس، اوستِنده... هین!
برقی سبز از روی صخره ی مقابلمون گذشت. بعد سنگ های دل صخره شروع به ترک خوردن کردن.
صدای مهیب شکستن سنگ ها و ریزش خورده هاش تو دره پیچید، درخت ها رو تکون داد و رود و آشفته کرد.
رانی عقب کشید و خرخر کرد. من به هوا بلند شدم، آماده ی پرواز و فرار. دست بردم که دست نیتن و آیدن و بگیرم، اما دیدم آیدن زودتر دست کلارا رو گرفته. حس کردم مثل صخرهی رو به روم ترک خوردم و فروریختم.
صخره به شکافته شدن ادامه داد و شکلی رو خودش رسم کرد. بعد، اون شکل از دل صخره بیرون اومد.
یه زن پنج متری تراشیده شده از سنگ های قهوه ای صخره. پیراهن بلندش از جنس برگ بود و موهاش از شاخه های درخت.
صورت زمخت نخراشیده ای داشت با چشم هایی از جنس نور سبز براق. نوری که نمایانگر جادویی جانبخش بود.
@Hasti_nf_novels
1602
#جلد_هفتم
#ابرپروازگر (جلد دومِ نفرین اژدها)
#پارت۱۳۲
آیدن ما رو به طرف دره هدایت کرد و کنار رودخونه ای که بین صخره ها جریان داشت فرود آورد.
من که با فاصلهی چند متری از رود، کنار درخت های کاج به زمین نشستم -بعد تجربهم با فیچه دولا قصد نداشتم تا آخر عمرم نزدیک هیچ رودی خارج از هفت سرزمین بایستم.
نیتن کلارا رو بیدار کرد و کمکش کرد از پشت رانی پایین بیاد. آیدن ازش خواست ترجمهی قسمت پامپینا رو برامون بخونه.
کلارا برگه رو از کولهش بیرون آورد و با صدای شیرین رواعصابش از روش خوند:
"آن سوی جنگل هیولاهای طبیعتدوستان جایی که صخره های گیاه پوشیده سر به فلک کشیده اند، پیچکی سر به آسمان زده که آخرین جوانه های سبزش باعث اوج گرفتن است.
فقط روح صخره ها داند که میان انبوه پیچ واپیچ شاخه ها کدامین یک گیاه جادویی راستین است.
از میان دره صدایش زنید، سوالاتش را پاسخ صحیح گویید و بهراسید از زمانی که جوانه را قطع می کنید چرا که خشم پامپینا نفسگیر است"
گفتم: روح صخره ها؟ مگه صخره هم روح داره؟ مطمئنی درست ترجمه ش کردی؟
قبل اینکه کلارا جوابی بده آیدن اخم کرد: متن به این سنگینی و انقد روون درآورده بعد یه کلمهی ساده اشتباه باشه؟
منم اخمام و تو هم کشیدم: خب حالا فقط یه سوال پرسیدم. اونم از کلارا نه تو!
نیتن وسط پرید: کاش می شد خودمون بگردیم، من از روح موح خوشم نمیاد
آیدن گفت: منم خوشم نمیاد ولی چاره ی دیگه ای نداریم. این صخره ها ده ها کیلومتر ادامه دارن و پر گیاهن. خودمون بخوایم بگردیم خیلی وقت می بره
بعد صداش و صاف کرد و بلند گفت: آهای، روح صخره ها. خودت رو به ما نشون بده
صداش تو دره اکو شد، اما پاسخی دریافت نکرد.
@Hasti_nf_novels
⚠️توجه داشته باشید پارت ها عیارسنج هستن. رمان تا آخر اینجا گذاشته نمیشه. نسخه کامل برای فروش در اپلیکیشن باغ استور قرار خواهد گرفت⚠️
1900
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.