سایــههای بیلک✨
این رمان مناسب هر سنی نمیباشد❌ لطفاً حتماً زیر سنِ قانونی نباشید «تابع قوانین جمهوری اسلامی🇮🇷
إظهار المزيد9 987
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
#پارت_۹۸
_الو عزیزم، نمیای؟
کجا میرفتم وقتی با بودنم کنار تو دل عروسکم پر از غم میشد؟
_نه، یه کاری برام پیش اومده نمیتونم بیام.
ایشالله یه زمان دیگه...
صدای نفسهای آروم نرگس را از پشت خط میشنیدم. نمیدونستم چیکار کنم. ناچاراً گفتم:«
_من باید برم، بعداً برات زنگ میزنم خداحافظ.
حتی مجال خداحافظی کردن هم بهش ندادم و سریع قطع کردم. با پوف کلافهای گوشی را روی صندلی کنارم پرت کردم. امیدوار بودم این همه گره توی زندگیم هرچی زودتر باز بشه.
استارت زدم و نگاهی به اطراف کردم. حس میکردم اگه مشکلات بیشتر از این پیش بروند کم میآوردم.
میخواستم پیش آسو برگردم.
گور بابای حاجی و همه آدمهای امثال او که گند زده بودن به زندگیمان... الان تنها کسی که حس میکردم سوا از منفعت، بی چون و چرا من را میخواهد آسو بود.
جلوی در خانه اولین کاری که کردم گوشی را خاموش کردم. نمیخواستم کسی مزاحمم شود.
نگاهی از توی آینه به خودم انداختم تا مطمعن شم مرتبم و بعد از ماشین پیاده شدم.
_بله؟
تا زنگ در را فشردم صدای نرم آسو توی گوشم پیچید.
_باز کن منم...
ناخودآگاه لبخند کمرنگی گوشه لبم شکل گرفت. حتی از شنیدن صداش هم لذت میبردم.
«آسو»
هنوز از دست گرشا عصبانی بودم ولی الان که دیدم پیش نرگس نرفته کمی آرومتر شده بودم.
از یکطرف هم عذاب وجدان داشتم. داشتم تمامِ تلاشم را میکردم تا گرشا برای من بشه و برای این کار گرشا رو از نرگس جدا میکردم.
7 507130
بگو قبلتُ تا بدهیاتو صاف کنم
صورتش به شدت زخمی و کبود و لباس های تنشم خونی بود.قیچی رو برداشتم لباساشو ببرم تا بتونم زخم های تنشو درمان کنم که با گرفتن مچ دستم به شدت غافلگیر شدم.
-شما ناموس سرت نمیشه خانوم دکتر
تلاش کردم مچ دستمو آزاد کنم.
+ولم کن
باشدت منو نزدیک خودش کشید.
-این دست به تنم بخوره میدونی بعدش چی میشه؟
هر چی کردم نتونستم عقب برم.
-با وجود این چشای آهویی قول نمیدم بتونم خودمو کنترل کنم.
آمارتو دارم میگن از وقتی اومدی اینجا محل سگ به هیچ نره خری نزاشتی
+ به تو چه؟
-من دیوونه ی دخترای وحشیم،عاشق رام کردنشون
+ولی من از پسرایی مثه تو متنفرم
-داری ناز میای ولی من خریدارم ،بدم خریدارم
+داره ازت خون میره بدبخت...دنبال چی ای؟
-صیغه ام شو
باشدت دستمو کشیدم
+گوه اضافه نخور مرتیکه ،حد خودتو بدون
-جااان...تو فقط عصبانی شو ،اینجوری بیشتر میپسندم
+خفه شو
-شنیدم چک و سفته داری دست یه نفر اونم رقم بالا
جا خورده خشکم زد.
+منظور؟
-صیغه ام شو منم تموم بدهی هاتو صاف میکنم
خیلی وقت بود به آخر خط رسیده بودم.
+اوکی فقط به یه شرط...
https://t.me/joinchat/VdG2W3n0yNXR7RF5
طلا دکتر لوند و آزادی که درگیر داریوش، گنده لات شهر میشه
و هرروز یه ماجرای جدید دارن و...
https://t.me/joinchat/VdG2W3n0yNXR7RF5
55000
-مگه محرمم نیستی !مگه عقد کردهام نیستی دیگه دردت چیه لامصب چرا نمیخوای دوباره باهم بخوابی !
دخترک لب گزید.هنوزهم تمام تنش از بوسه های مرد کبود بود.این مرد ملایمت سرش نمیشد.
کمی صدایش بغض داشت:
-من اینجوری عقدی نمیخوام آقا کیان !اینجور عقدی که قلبت پیش یه زن و تنت پیش یه زن دیگه ؟!
ملافه را بیشتر دور تن برهنهاش پیچاند. و اشارهای به تن کبودش کرد.
-این جور محرمیتی با این جور خواستنی نمیخوام !من خونه قلبتو میخوام و خانم خونه قلبت و زندگیت شدن!
ملافه از دور تن دخترک باز شد و بلاتنه بلوری دختر نمایان شد.
نگاه کیان بی توجه به جملات شیرین روی بالاتنه پر و خوشفرم دخترک گره خورد.
نگاهش دوباره پر از خواستن و خواهش مردانه شد و زیرلب پرحرص غرید:
-لعنت بهت بببن به چه حال و روزی انداختیم !کدوم مردی این همه زنشو میخواد !
شیرین متعجب نگاهش کرد و کیان بی خیال کنارش دراز کشید و تنش را به آغوش کشید.
بوی موهای بکر دختر را داخل ریههایش کشاند.شیرین با ناز نالید:
-ولم کن کیان !
کیان مردانه خندید و خمار گفت:
-جان کیان !میدونی وقتی اینجوری صدام میزنی دلم میخواد تا نهماه دیگه یه دختر دلبر عین خودتو بغلم باشه ؟!!
نمی دونی کیانتو دیوونه میکنی ؟!
کیان حلقهی دستانش را باز کرد و روی تنش خیمه زد و نگاه مات شیرین را که دید بوسهای بر گوشهی لبش زد و خمار پچ زد.
-پس بذار به روش کیان بهت نشون بدم چقدر میخوامت...!
بذار ته دوست داشتن بهت ثابت کنم جوری که شک به دلت راه نیفته ...!
و دست هایش بیملاحظه روی لباس خواب توری نشست و صدای پارهشدن لباسش 😳🔞❌
🔞🔞
https://t.me/joinchat/To0hzIt7BXoRKYkv
❌رمانی زناشویی و عاشقانه که خواندنش به هرسنی 🔞توصیه نمیشود !
پارت واقعی خود رمانشه شما با بنر واقعی عضو کانال خواهید شد😉❌
https://t.me/joinchat/To0hzIt7BXoRKYkv
کیان سالاری مردی متعصب و جذاب با گذشتهای تاریک برای انتقام از معشوقهاش دست روی برادرزادهی آن میگذارد و شیرین افسونگر را عقد میکند و درست زمانی که انتقامش را میگیرد دلش میان فرفرهای حنایی شیرین جا میماند و با حامله شدن شیرین آغاز یک....⚠️🔞
54200
دختره حاملست شوهرش فراموشی گرفته خجالت میکشه ببینتش😂
https://t.me/joinchat/JGxKFeN8VSc2MjFk
https://t.me/joinchat/JGxKFeN8VSc2MjFk
#part123
بدون در زدن وارد شدم که ای کاش دستم میشکست و در میزدم....
وای....
آویر لخت روی تخت افتاده بود که با یهویی در باز کردن من
سیخ سر جاش نشست...
چشمامو محکم بستم و تند گفتم:
+وای... وای... ببخشید...حواسم نبود...لباستو بپوش برات قهوه اوردم..
صدای پاشو میشنیدم
که داشت سمتم میومد بعدم صدای بسته شدن در اومد...
بالحن شیطونی گفت:
-از چی خجالت میکشی ؟؟مگه من شوهرتم !بعدم بچه داری ازم خجالت واسه چیه؟؟
+چه ربطی داره حالا که تو حیا نداری منم نباید داشتم باشم...
قهقهه ای زد و گفت:
-اگ حافظم برگرده حتما بخاطر این رفتارات عاشقت بودم...
سینی رو از خودم فاصله دادم...
چشمام هنوز بسته بود...
+بگیر دیگه میخوام برم...
سینی رو گرفت ازم که جلدی از اتاق زدم بیرون..
وای خوب بود کاریم نداشت مردا حافظشونم از دست بدن بازم کارای ک انجام میدن باعث خجالت خانوما میشه...
با لگدی که بچم زد یادم اومد
این فسقلا هوس شیرینی کرده بودن نه باباشون..
سمت آشپزخونه رفتم و همونطوری بلند گفتم:
+همشو خوردع باشین میکشمتون
https://t.me/joinchat/JGxKFeN8VSc2MjFk
مــعـمای عــشـق/رویـــال
✨💔من لذت انتقام رو چشیدم ببخشید باختی✨💔 کپی ممنوع ✨
24600
-بیا برو غسل کن...
جشمان خواب آلود نازگل درشت شد: غسل کنم؟! مگه پریود بودم که برم غسل کنم...؟!
کیسان ناباور نگاهش کرد...
-دیشب رابطه داشتیم! خب باید بری غسل جنابت کنی...!
نازگل چهره در هم کشید: غسل جنابت؟! مگه اون مال شب زفاف نبود؟ خب ما که دیشب زفاف نداشتیم! یه ماله کشی ساده که این حرفا رو نداره...!
ماله کشی...؟!
-دختر خوب با اون ماله کشی که شما گفتی مگه ارضا نشدی؟! صدای اه و ناله هات هفت تا خونه اونورتر رفته تازه فکر نکنم دست کمی از شب زفاف بوده باشه...؟!
-ولی من هنوز #دخترم...!
-فرق نداره، همون هم #غسل لازمی...!
کیسان حوله اش را باز کرد که نگاه سرکش نازگل روی اندام مردانه اش چرخید و نیشش تا بناگوش باز شد...
-جوووووون....بخورمت.....!!!
از نگاه و لحن نازگل خنده اش گرفت. این دختر با شرم و حیا زیادی بیگانه بود...
کیسان با شیطنت گفت: دیشب کمت بود...؟!
نازگل شیطان تر و پررو تر از خودش گفت: یه دور دیگه بریم که صرف بکنه من غسل جنابت کنم...!
دهان کیسان باز ماند.
با همین کارهایش او را افسون و جادو کرده بود...
دست نازگل که روی سینه اش نشست، چشمانش تن سفید دخترک را شکار کرد، مخصوصا که از رابطه دیشب هم به کل برهنه بود و با دیدن سینه های گرد و تپلش، روی دخترک خیمه زد و با لحنی مخمور کفت: تنت میخاره...؟!
نازگل دلبر شد و ناز ریخت: میخاره که میگم بخارون وگرنه بی خیال جلسه و من و دریاب...!
تمام خودداری کیسان دود شد و هوس لب های دخترک هوش از سرش برد.
خم شد و لبان قلوه ای دخترک را در دهان کشید و....
https://t.me/joinchat/ce_BTYRcgBVjOTRk
کیسان معتمد مردی مذهبی که صاحب یک هولدینگ ساختمانی است و علی رغم پولدار بودنش بسیار متواضع اما مغرور است... با دیدن نازگل قرتی و دلبر در محل کار و زندگیش کم کم دل می بازه و برای داشتنش مجبور به صیغه کردنش میشه که نازگل بدتر از خودش هرشب....🙈🔞♨️
https://t.me/joinchat/ce_BTYRcgBVjOTRk
💄فتنـــــــــــــــــــهگر💋(ریحانه نیاکام)
فتنه گر: درحال تایپ... ژانر: #عاشقانه #مذهبی #بزرگسال پارت گذاری: هرشب یک پارت طولانی به جز جمعه و تعطیلات رسمی...
34300
_من و نبوس،تا ابد به هم حروم میشیم!
یک قطره اشک روی گونه ام میچکد و از او یک قدم فاصله میگیرم.
با چشم هایش برای نرفتنم تمنا میکند.
_جات پیشه منه،کجا بری که خودت و اون بچه بی تابی نکنید
محزون لب میزنم:
_بمیرم واست که واسه بچه دشمنت پدری میکنی!
دست هایش را به دست هایم میرساند و قلبِ نیمه جانم دوباره به تکاپو می افتد
ضجه میزنم:
_نکن میران!
و او با درد سرانگشت های یخ زده ام را به #لبش نزدیک میکند و خیره به چشم هایم زمزمه میکند
_عاشقی گناهه که تو رو تا ابد واسم حروم میکنه؟!
جلو روم باشی و نخوامت؟!میشه مگه؟
روی قلبش میکوبد
_این لامصب واسه خاطرِ توعه که میتپه
نداشتنت دیگه چه دردی آخه؟
_هیزم این آتیش و بیشتر نکن،بگذر از من....
به شکمِ برآمده ام نگاه میکنم و لب میزنم
_بگذر از ما....
_بگذرم ازت بی معرفت؟!چجوری؟
وصله جونم شدی،میون برهوت کوفتی زندگیم نفس شدی
به چشم هایم زل میزند
_واسه من نفس شدی...از تو بگذرم انگار از قلبم گذشتم
بی قلب مگه آدم زنده میمونه؟
❌❌❌https://t.me/joinchat/pNP_2-koIJ5jMDlk❌❌❌
_درار لباستو،سگم نکن
با زاری صدایش زدم
_میران!تو رو خدا برو الان یکی میاد میبیندت شر میشه
انگار که حرفم را نشنیده،تشر میزند
_درمیاری یا درارم؟!
بی طاقت زخم میزنم
_درش بیارم؟!لهراسب اون بیرون نشسته که من و تو لباس #عروس ببینه
ببشتر اخم میکند
_آتیشش میزنم اگه چشمش به تنت تو این لباس بیفته
لبم میلرزد و باز هم میبوسد
_مگه نمیخواستی در ازای مدارکت من و بدی بهش؟حالا که خودم با پای خودم دارم میرم تو #حجله اش،مرد شدی؟اون موقع نبودی؟
_من غلط کردم با تو،میخوای #مردونگی و اینجا نشونت بدم؟!درار این لامصبو
بلدم غلط اضافمو چجوری از دلت در بیارم
https://t.me/joinchat/pNP_2-koIJ5jMDlk
عشقی ممنوعه
جدال میان دوست داشتن و انتقام
و میران مردی که عدالت را به روش خودش اجرا میکند😱🔞
|محدودیت سنی داره|
33900
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.