💜Ardiya•roman🤍

ازین رمانای بوووق دار🔞🙈 https://t.me/joinchat/VZOsfVHCdkdowTR1 بدوو عسیسمم نیای ضرر کردی!🤤💋

پر بهت نگاهمو به #پولاد دوختم؛ اینجا چه خبر بود؟؟ ناباور لب زدم : -تو...تو...#پلیس! اما اما... دستی به چشم هاش کشید و قدمی سمتم برداشت و #جدی گفت: -اره من پلیسم اما هیچکس نباید بفهمه #کریستال هیچکس وگرنه ... اخمی کردم و خیره اش شدم: -وگرنه چی؟ تو به من #دروغ گفتی ! اخمی کرد و خیره ام شد: -نباید کسی #متوجه بشه.. #پوزخندی زدم و خواستم از کنارش رد بشم که ناگهان از پشت گرفتم و چیزی جلوی #دهانم قرار داد که بعد چند ثانیه دیگه چیزی متوجه نشدم... دختره بعد عقد می‌فهمه پسره پلیسه و بعدش ...👀♨️ https://t.me/joinchat/VZOsfVHCdkdowTR1

البت هنوز شروع نکرده

بچه ها برید لایو متین و ببینید❤️

اولین اسلو متین نیکا در چنل زیر🙈💜

اولین فیلم اسلو متین و نیکا و دیدی🙈💜 این چنل اولین فن متنیکا بوده و هست🫐💙✌🏻

رمان خون ها جویین شن●●👌♥️

بچه هااا کسی اینجا طراحی بلده؟ یا نقاشیش خوبه؟

#لبشو روی #لاله گوشم گذاشت و شروع کرد به نرم #بوسیدن... کلافه #چشم هامو بستم و دستمو روی سینه اش گذاشتم : -کافیه #پولاد! بی توجه به حرفم لبشو تا روی #شقیقه ام کشید که اخم ریزی کردم : -از وجود بقیه #سواستفاده نکن این ازدواج #سوریه... با این حرفم... https://t.me/joinchat/VZOsfVHCdkdowTR1

دستی به #صورتم کشیدم و نگاهمو به اطراف دوختم؛ اینجا #کجاست؟ با حس نفس های #گرمی کنارم سر برگردوندم، با چیزی که دیدم رسما قالب تهی کردم... این کی بود؟؟ #ترسیده سرجام نشستم و توی خودم جمع شدم؛ نگاهمو به خودم دوختم که دیدم چیزی جز یک #پیراهن تنم نیست... دستی به پیشونیم کشیدم ؛ لعنتی چرا هیچی یادم نمیاد؟؟ پر بغض نگاه دیگه ای به #مرد کردم ، یعنی آخرش کاری که بخاطرانجام ندادنش اینهمه سختی کشیدم شد؟... یعنی تموم سختی هایی که کشیدم بی نتیجه موند... با حس #تکون خوردنش ترسیده بیشتر خودمو گوشه #تخت جمع کردم که چشم هاشو باز کرد ، دستی به #صورتش کشید و سر جاش نیم خیز شد که با دیدنم انگار تازه متوجه #اوضاع شده باشه ... پارت یک رمان نبود لفت بده...♨️ دختره خودشو توی تخت کنار مرده میبینه اما چیزی یادش نمیاد...👀🦋🚫 https://t.me/joinchat/VZOsfVHCdkdowTR1