cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

لیلی و مجنونی دگر (بی ریا)

آثار : (چاپ شده) مست می عشق وبال سهم من از بودن تو (مجازی) همسفر من اگر عشق فریاد کند بازآ و بر چشمم نشین (در دست چاپ) دلبرانه شاه پریان (مریم حسینی) (در حال تایپ) لیلی و مجنونی دگر

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
1 228
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailable
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است دل بریدن، گاه تنها راه عاشق ماندن است هر کسی از عشق، با خود یادگاری می‌برد یادگار من غمی در جان و زخمی بر تن است من غمم‌، جای مرا با شادمانی پر مکن هر کجا چشمی بگردانی نشانی از من است #فاضل_نظری 🌸☘️♥️☘️🌸 سلام آدینه بخیر و شادباش 🌹
إظهار الكل...
آدینه بخیر :) ❤️
إظهار الكل...
Masih & Arash AP – Shah Beyt (128).mp33.13 MB
روح كوچكت را وا نسپار به غم، تاب ندارد؛ ويران مى‌شود و زيان مى‌كنى، پيوسته گريستن كه دردى را دوا نمى‌كند. حرمت اشک را دست‌كم نگه‌دار، اين سيلاب بى‌هواى گل‌آلود نيست، عصاره‌ى روح است. غم چيزى نيست كه خودش با پاى خودش خانه‌ى روحت را ترک كند، بتارانش، بتارانش... ✏️ نادر ابراهيمى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
إظهار الكل...
☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سلام میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام مبارک و فرخنده باد ♥️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸
إظهار الكل...
☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سلام میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام مبارک و فرخنده باد ♥️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸
إظهار الكل...
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 حس می کنم کنار تو از خود فراترم درگیر چشم های تو باشم رهاترم دلتنگی ام کم از غم تنهایی تو نیست من هرچه بی قرارترم...بی صدا ترم گاهی مقابل تو که می ایستم نرنج پیش تو از هر آینه بی ادعاترم قلبی که کنج سینه ی من می زند...تویی من با غم تو از خود تو آشناترم هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو از مرگ ها و زلزله ها بی هوا ترم حالم بد است...با تو فقط خوب می شوم خیلی از آن چه فکر کنی مبتلاترم...! اصغر معاذی 🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
إظهار الكل...
یک بار تو عاشق شو یکدانه شدن با من! #شهریار ❤️💫
إظهار الكل...
AUD-20211022-WA0001.mp34.06 MB
#لیلی_ومجنون_دگر101 #مریم_حسینی ❤️ بغض منی آه منی حسرت دلخواه منی ... من غم پنهان توام حال پریشان توام ... ❤️ کنار جاده ایستادیم . خیلی سرد بود . به اطراف نگاه کردم . صدای پارسِ سگها از دور و نزدیک شنیده می شد . ـ مگه آتیق خان نگفت نزدیکه ؟ ـ پاسگاه نمی ریم ... تاریک بود و چهره اش را درست نمی دیدم : ـ چرا ؟! ـ اینقدر سوال نپرس .. خودمم نمی دونم ... دستم را از دست و جیبش بیرون کشیدم : ـ یعنی چی ؟ پس چیکار می کنیم ؟ کجا می ریم ؟ ـ لیلی ... بذار کارمو انجام بدم ... ـ چیکار ؟ چرا به من نمی گی ؟ کلافه بود . ـ دلم نمی خواد بریم پاسگاه ... یعنی دلم نمیخواد تو رو ببرم ... ما داریم با هویت جعلی زندگی می کنیم لیلی ... این خودش جرمه ... ـ چی داری می گی ؟ ما می ریم توضیح می دیم .... ـ اونام به همین راحتی باور می کنن ؟!نه لیلی هر چی با خودم کلنجار می رم نمی تونم ... ترسِ اینکه یک ساعتم تو رو از من بگیرن داره دیوونه م می کنه ... ـ فرهاد اینجوری نیست ... چرا باید ما رو مقصر بدونن ؟ عصبانی و بی حوصله بود : ـ گفتم نه ... توام اینقدر گیر نده ... می ریم زنگ می زنیم ... ـ نه ... نمی شه ... اینطوری پیگیری نمی کنن .... ـ پیگیری می کنن ... ـ نمی کنن ... ـ بس کن لیلی ... یک وانتِ آبی رنگ از راه رسید . فرهاد خم شد و از پنجره به راننده نگاهی انداخت . از او خواست ما را به شهر ببرد . راننده پذیرفت . فرهاد در راباز کرد : ـ بیا ... ـ نمیام ... اینطوری نمیشه ... ـ لیلی الان وقتِ این لجبازیا نیست ... بیا تا دیر نشده باید اطلاع بدیم . بازویم را گرفت و با کمی خشونت به سمت خودش کشید : ـ بگو چشم ... نشست و مرا هم تنگِ دلش نشاند . دستش را هم از پشت شانه ام رد کرد ... بوی بنزین و سیگار می آمد . راننده سلام زیر لبم را پاسخ داد . معذب بودم و او عینِ خیالش هم نبود . کاملا خونسرد ... اخم هایش هم کم کم باز شد . حرکت سینه اش را که با نفس کشیدن هایش بالا و پایین می رفت زیر شانه ی چپم حس می کردم ... خجالت می کشیدم از آن همه نزدیکی . با راننده حرف می زد اما من حواسم جمع نبود و متوجه نبودم چه می گویند . نگرانی دلم را آشوب انداخته بود . اگر رسیدگی نمی کردند ! ـ فرهاد ؟! به طرفم سر گرداند . آنقدر نزدیکم بود که وقتی نگاهم توی نگاهش نشست دست و پایم را گم کردم . دستم را گرفت : ـ جون دلم؟ یادم رفته بود چه می خواستم بگویم . ـ سردته ؟ ـ نه ! دوباره به بیرون نگاه کردم و درختهای بلندِ کنارِ جاده . ـ راحت نیستی نه ؟ الان می رسیم ... ـ راحتم .... اما نگرانم ... پچ پچ می کردم و برای اینکه بشنود مجبور بودم در گوشش بگویم . ـ می ترسم باور نکنن ... ـ اینقدر بی خیال نیستن لیلی ...نگرانیت بی خوده ... چشم هایم پر از اشک شد : ـ دلم می خواد خودم برم ... ـ می دونم عزیزم ولی این راهش نیست . فکرای بی خود نکن ... دست خودم نبود تمام راه با فکرهای وحشتناک گذشت . عذاب می کشیدم و راهی برای خلاصی وجود نداشت . از مغازه ای کارتِ تلفن خرید .باجه ای همان نزدیکی بود اما سالم نبود . با نا امیدی به دنبال باجه ای دیگر گشتیم ... واقعا درک نمی کردم چرا نگرانِ رفتن به پاسگاه هست ... من و او کاری جز نجاتِ جانمان نکرده بودیم . آرام و بی حرف غرق در دنیای خود کنار هم راه می رفتیم . فکری از ذهنم گذشت که از آن نگذشتم ... شاید دلیلِ نرفتنش به پاسگاه همان بود . ـ فرهاد ؟ ـ جونِ فرهاد ؟ نمی دانستم چطور حرف بزنم ... ـ می گم ... دقیق تر به من خیره شد . ـ اگه ... اگه بابتِ این نگران هستی که اونا فکر کنن تو با یه زنِ شوهر دار ... چالِ گونه و فشارِ لبهایش روی هم نشان داد از اینکه برای گفتن راحت نیستم خنده اش گرفته : ـ خب ؟! اخم کردم : ـ چیز خنده داری نگفتم که داری می خندی ... من دارم از نگرانی می میرم اونوقت تو ... ـ دورت بگردم آخه خودتم این قیافه ی بانمکو تو اینه ببینی دوست داری بخندی و قربون صدقه اش بری ... ـ واقعا که خیلی بی خیالی ... نمی دونستم اینقدر سنگدل و بی رحمی ... یعنی می دونستم اما نه تا این حد ... قدم هایم را تند کردم . او هم پا تند کرد و کنارم آمد : ـ می دونم چی می خوای بگی ... نه ... نگرانِ این نیستم ... من همه چیو می دونم ... بی اختیار ایستادم . نفسم توی سینه ام جمع شده بود . ـ چیو ؟! رو به رویم ایستاد : ـ اینکه با رامان هیچ نسبتی نداری ... نگاهش را در نگاهِ مبهوتِ من چرخاند . آرام بود ... ـ لیلی ... من اونقدر نامرد نیستم که به یک زنِ شوهر دار به عشقم اعتراف کنم ... حتی اگه اون زن ... عشقِ اول و اخرِ زندگیم باشه .
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.