cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

ای روزهای خوب که درراهید🍀

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 277
المشتركون
-124 ساعات
-67 أيام
-2130 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

بارها به خودم میگم سمیه به حست اعتماد کن ، سمیه نشونه ها رو ببین ، سمیه حواست باشه . یادم باشه بنویسم از یه مهر تایید بزرگ در مورد حسی که داشتم . بعد ۲.۵ سال .
إظهار الكل...
چقدر خسته و گرسنه ام ، از طلوع صبح که خبر دادن که فوت شدن سرپاییم تا الان که اومدیم شهر دی اینا تشییع جنازه و ... دیگه چون با رسا بودن تو اون جو سنگین و رسمی سخت بود ما اومدیم خونه دی اینا .
إظهار الكل...
امروز این شعر ورد زبونمه : ما سرانجام شبی مست و مدهوش و کمی ژولیده با بدن های به خون غلطیده بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم
إظهار الكل...
امروز این شعر ورد زبونمه : ما سرانجام شبی ، مست و مدهوش و کمی ژولیده، با بدن های به خون غلطیده بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم
إظهار الكل...
ماهم دیگه ته دیگمون جدی جدی به ته دیگ رسیده و به قول فتحعلی اویسی کشتی به گل نشسته آقای کاووسی ... کلاس رسا رو مجدد ثبت نام کردیم . اما تا آخر این هفته موعد اجاره و قسط سوم بانک و قرعه کشی خونگی و ...سر میرسه . مملکتم که تعطیله. میخوام ته مونده های سهام های بورسیمون بفروشم دیگه حقوق ندن بریم سراغ پس انداز های روز مبادا تر .
إظهار الكل...
درایت یک مدیر روی آسایش کارمندانش خیییلی خیلی موثره . دی سالهاست تو این شرکته و با چند تا مدیر مختلف کار کرده تو پروژه های مختلف شرکت و خب این مدیر ها رویکرد های مختلفی در قبال کارمندا دارن ، با اینکه بودجه از دفتر اصلی تامین میشه و شرایط همه نسبتا مشابهه. قبل تولد رسا ، کار دی خارج شهر بود با اینکه راننده داشت اما خیلی تردد سخت بود و تقریبا من دسترسی به دی نداشتم مخصوصا روزای بارداری واقعا شرایطمون پیچیده بود . بعد که درخواست داد جابجا بشه با یه مدیر جدید شروع کرد و این مدیر با سن کم بسیار باهوش و مدیره. تو این ۳ سال اخیر ، همیشه حواسش بوده ، حتی اگه دیرکرد حقوق داشتن اما حتما هرماه دریافتی داشتن که کارگاهیا میدونن چقدر مدیریت این موضوع سخته، از طرفی اشتراک یکی از بهترین مجموعه های ورزشی ، بیمه تکمیلی ، جشن تو مناسبت های مختلف و هدیه و پاداش و ... یه جوری که من ندیده و نشناخته ازش خوشم میاد . بعد همین آدم الان مدیر چند تا پروژه مختلف شده و برای هر پروژه مدیر مستقیم گذاشته ، تو کارگاهی با همچین شرایط مناسبی ، مدیرپروژه جدیدی که اومده اواسط اسفند حقوق داده و یه جوری صورت وضعیت آخر رو خرج کرده و تو بازار و پیمانکار و ...پخش کرده تا امروز که اول خرداده هیچ حقوق و مساعده ای نتونسته بده و هیچ پولی هم نداره که بخواد بده.
إظهار الكل...
آخيش بالاخره دراز کشیدم. حال دایی دی خیلی بده ، دقیقا بیماری مامان دی . با این تفاوت که مامان دی ۶_۷ نفر ثابت در خدمتش بودن، اما خانم دایی دی دست تنهاست و همه بچه ها مهاجرت کردن . البته الان اومدن دیدن پدر. انقد حالشون بد بود که ما اصلا همو ندیدیم ، رسیدیم بنده خداها رفتن بیمارستان و ما و یه گروه مهمون دیگه تنها موندیم خونه . دو ساعت موندیم زنگ زدن گفتن باید بستری شه ، ماهم اومدیم خونه. تازه نزدیک ده رسیدیم ، تا شام رو تکمیل کنم و سبزی بشورم و یه کم دورچین غذا آماده کنم و بخوریم و جمع کنیم و یه چای و میوه بیارم ، الان اومدیم بخواییم .
إظهار الكل...
فکر میکنم تو شهرای بزرگ ، به خصوص تهران بخوای به زمان بی اهمیت باشی علنا به خیلی از کارای عادی روزمره ات نمیرسی حتی .
إظهار الكل...
قرار بوده خواهر دی نهایتا تا ساعت ۳.۵_۴ اینجا باشه که بریم محل کار دی دنبالش و از اونجا باهم بریم ، یعنی من هنوز عادت نکردم به این سیستم. وسط نهار ارایش کردم و تند تند ادامه کارا و به رسا لباس پوشوندم خوابوندم که بی حوصله نباشه ، اونوقت هنوز نرسیده و تقریبا دیگه الان پیک ترافیک اتوبان های تهران شروع شده و مسیری که میتونستیم ساعت ۴ ، نیم ساعته بریم الان حداقل ۱.۵ ساعت تو راهیم.
إظهار الكل...
ده دقیقه صداش نمیومد، رفتم دیدم رژم رو از روی میز توالت برداشته و زده به خودش و تو کمد قایم کرده 😅 پرسیدم چی کار میکردی ، گفت رژم رو زدم گذاشتم سر جاش😢 کاش میشد بخورمش
إظهار الكل...