cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

《•الهه ای در لباس زیر•》

《جلد اول مجموعه لباس زیر》 ژانر: [ #مافیایی #عاشقانه #اروتیک #بزرگسال] @elaheeedarlebaszir پارت گذاری : روزانه یک الی دو پارت گپمون: https://t.me/elaheiidarlebas

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
886
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

رمان🔞از طاها و رها🥲🌚
إظهار الكل...
𝙜𝙤𝙞𝙣🌸🤍
از کاپل های دیگ هم باشه🥲❤️‍🔥
-پس خوشت اومده کوچولو؟ ترسیده با التماس هق زدم: -تورو خدا طاها ولم کن...من دخترم. شورتم رو از پام در اورد و لب زد : -از امشب دیگه نیستی. تا به خودم بیام درد عجیبی زیر شکمم پیچی جیغی کشیدم. با گازی که از لبم گرفت خفه ام کرد. داشتم مرگ رو جلو چشم هام می دیدم. خنده ای کرد و ضربه هاش محکم تر شد رمان طاها و رها😱🤍 تمام این صحنه ها بزودی در پارت های جدید قرار میگیرع🤤🤍 سریعی جویین شو چون لینکش باطل میشه https://t.me/joinchat/WZG7SotkMyhhNTQ0 https://t.me/joinchat/WZG7SotkMyhhNTQ0 سریعی جویین شو چون لینکش باطل میشه
إظهار الكل...
Gнтαнα

𝙃𝙚𝙡𝙡𝙤 𝙒𝙚𝙡𝙘𝙤𝙢𝙚🌚🥺 𝙁𝙖𝙣 𝙤𝙛 𝙩𝙖𝙝𝙖 𝙗𝙝𝙢𝙖𝙣𝙞🌚♥️ 𝙨𝙩𝙖𝙧𝙩 𝙘𝙝𝙖𝙣𝙚𝙡:139/11/17 Page Instagram taha :TAAHAA.BH Taha main channel : @TAHABHMNI 𝘼𝙙𝙢𝙞𝙣: @reyha_t 400....✈️....500 ❥Bemonin bram‌♥️🔗

- کجا میخواستی #فرار کنی کوچولو؟ با #ترس برگشتم به پشت که با دیدن آراس و پوزخند گوشه #لبش خون توی رگ‌هام یخ بست❌ با #قدم های اروم به سمتم اومد که همونجا قالب تهی کردم⛔️ #لعنت به من که با فکر فرار احمقانم خودمو انداختم تو هچل🔪 وقتی بهم رسید اروم پشت دستشو روی گونم کشید که #مور مورم شد❗️ با ترس نگاهش میکردم که دستشو بالا برد و با #سیلی سنگینی که به صورتم زد صورتم از شدت ظربش کج شد🔞 #اشک تو چشم‌هام حدقه زد که با حرفی که به زبون اورد رنگم شد مثل دیوار⛓ -‌ حالا از دست من فرار میکنی؟! از دست #بزرگترین رعیس #مافیا؟! کسی که یه اشاره کوچیک بکنه همه #عالم جلوش خم و راست میشن؟! کاری میکنم که #پشیمون بشی از فرارت🔞💦 با ترس و #وحشت خواستم سرم رو بلند کنم ولی با کاری که کرد... https://t.me/joinchat/ZEOaVdM8NhY1Y2U0 https://t.me/joinchat/ZEOaVdM8NhY1Y2U0 آراس بزرگترین رییس مافیا روشنا رو از مرگ نجات میده و اون رو برای خودش میکنه تا اینکه...❌
إظهار الكل...
#دختری_که_گیر_یه_پسر_هات_و_خشن_میفته🤤💦 تو خیابون با سرعت #میدویدم که ماشین #بوگاتی با سرعت پیچید جلوم با #ترس وایسادم که آراس با صورتی #کبود شده از ماشین پیاده شد #سکته رو زدم و خواستم از کنارش #فرار کنم که تو یه حرکت #مچ دستم رو گرفت #جیغی زدم که در عقب رو باز کرد و محکم پرتم کرد داخل از #درد اخی گفتم که بی توجه به من سریع سوار شد و قفل رو زد. با #جیغ گفتم. - #ولم کن اشغال میخوام برم خونمون کثافت... با #عربده ترسناکش خفه شدم. - خفه شو من تورو ببرم عمارت ادمت میکنم #هرزه اشکی از چشمم چکید.ترسیده به در ماشین چسبیدم. با رسیدن به #عمارت #سیاه قلبم دیگه نزد.... #دختره_هرشب_فرار_میکنه_اما_هردفعه_گیر_پسره_میفته_و_تنبیه_میشه🤤💦 https://t.me/joinchat/ZEOaVdM8NhY1Y2U0
إظهار الكل...
𝙍𝙊𝙎𝙃𝘼𝙉𝘼𝙈

°•﷽•° بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...(:♡ پارت گذاری: هر شب به قلم: نرگس ناشناس:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-467404-id3iN6H

#شوهرش_میخواد_بازن‌_حامله‌_رابطه_برقرار_کنه😱💦 #پایین_هجده_سال_عضو_نشه!🔞❌ _شلوارتو در بیار، #زوودددد! متعجب تو چشماش که ازشون #شهوت میبارید گفتم: _ دیوونه شدی مهراب؟ من #حاملما! نمیتونم #رابطه داشته باشم. #خشمگین سمتم اومد و به #دیوار کبوندم و بلند غرید: _وقتی یه چیزی #میگم گوش کن. من الان بهت #نیاز دارم و تو باید منو #تکمین کنی! #لباشو رو #لبام گذاشت و بی توجه به تقلاهام روی #تخت پرتم کرد و #روم‌خیمه زد. کم کم دستش زیر #شلوارم رفت و.... https://t.me/joinchat/ixJr14sMeaA3NzFk #داغ_ترین_رمان_ممنوعه_تلگرام❌❌
إظهار الكل...
🔥🍷متفاوت ترین رمان تلگرام🍷🔥 #هیجانی_تخیلی_معمایی❌🍃 دنبال رمانی هستی که تکراری نباشه❗️🚫 یه رمان آوردم برات فول هیجانی و ترسناک⚠️🔱 #پارت_واقعی_70💢⚜ ❌🔎سرچ کن نبود لف بده🔍❌ انگار یادم رفته بود چطوری باید #جیغ بکشم و فرار کنم. با #ترس و لرزی که درونم نهفته بود و هر لحظه قدرت #انفجارش بیشتر می‌شد روم رو برگردوندم و با دو مردی با دندون های #نیش بزرگ #خونی که می‌تونست هر چیزی رو بدره و چشم هایی فریبنده و به #قرمزی خون رو به رو شدم. با هر قدمی که به جلو طی می‌کردند، یک قدم عقب تر می‌رفتم تا اینکه تا خواستم پا به #فرار بذارم دستی پر قدرت به سمتم هجوم آورد و من رو به سمت #خودش کشید و چند ثانیه ی بعد در حال دست و پا زدن و #تقلا کردن در آغوش کسی بودم که هر لحظه #دندون های نیشش رو به #گردنم نزدیک تر می‌کرد و گرمی #نفس های #داغش پوست گردنم رو می‌سوزند. می‌تونستم #تیزی دندون هایی که رو #گردنم فرود اومده بودند رو #حس کنم ولی درست قبل از اینکه اون موجود بی #رحم دندون های #تیز و بُرندش رو به داخل #گردنم فرو کنه..... #هیجانی_ترسناک🔥🌪 https://t.me/joinchat/9R5PkXDn1BI5ZjU0 🔥🍷🔥🍷🔥🍷🔥🍷🔥🍷🔥🍷🔥🍷🔥
إظهار الكل...
رمان #اخلاقی #نیمه #غیر #چاپی #فروشی و... می خوای ولی هیچ جا پیدای نمی کنی؟ https://t.me/joinchat/s1TSxL9e0gQ1YTBk تمام چنل رمان های #ممنوعه فیلترینگ شده؟ اصلا نمی تونی فایل رمان های #سکسی و #هات رو پیدا کنی؟ تنها کافیه تو چنل زیر جوین شی👇 https://t.me/joinchat/s1TSxL9e0gQ1YTBk از هرنوع فایل رمانی تو این چنل موجوده، همشونم رایگان😍🔥 پس زود جوین شو و این فرصت رو از دست نده❌🔥♨️ https://t.me/joinchat/s1TSxL9e0gQ1YTBk
إظهار الكل...
دختری که عاشق پسر خالشه ولی اون نمیدونه و علاقه ای بهش نداره تا اینکه ی روز زن میشه و...😱🔞🔥 بدو پارت واقعیه بیا ببین چیشد🥺💦 متعجب نگاهش میکردم. یعنی چی زن شدم یعنی چی دیگه دختر نیستم؟! مگه رابطه داشتیم؟! وای آره تازه داره یادم میاد مست بود بدجورهم خورده بودیم. میخواستم دوسم داشته باشه میخواستم مال من باشه میخواستم حسمون دو طرفه باشه، اما نه الان ی دفعه ای اینجوری شه! همه چی خراب شد آرزوهام، آیندم همه چی وای... با حس سوزش و دردی لای پام ی دفعه بین پام گرمای بدی ایجاد شد. هیراد به خودش لعنت میفرستاد ومن به لای پام نگاه کردم و با دیدن خون بین پام سریع از جام پریدم.ی دفعه بغض کردن و زدم زیر گریه... با بغض لب زدم:ما کجاییم؟ کلافه دستشو تو موهاش کشید و گفت: خوابیده بودیم دیگه مامانم اومد مجبور شدم بیایم هتل. ببین هیچکی نباید بفهمه بینمون چه اتفاقاتی افتاد. ابجیاتم فکر میکنن خونه دوستتی فهمیدی؟! اخمامو تو هم کردم و همینجور با عصبانیت و حرص و بغض گفتم: پ پس من چی تو فقط به فکر خودتی هااا؟؟؟ میگی کسی ندونه شیشه شیشه مشروب خوردم مست کردم دختر خالمو بگا دادم؟! میخوای چیکار کنی مثلا اگه کسی نفهمه دختر بودنم برمیگرده یا قلب شکسته ی من چی ترمیم میشه ؟! میشه برگردیم با قبل و من دوست نداشته باشم؟! منو باش فکر میکردم واقعا منو جایگزین اون دختره کردی و میخوای کنارم باشی و علاقه بهم پیدا کردی فکر نمیکردم همش الکی باشه! https://t.me/joinchat/i2XupConAZJjM2Rk
إظهار الكل...
چیزی از این جذاب #خان مخفی نمی‌مونه مخصوصا #سقط کردن بچه‌ش که عاشقشه...♥️🔞 https://t.me/joinchat/i2XupConAZJjM2Rk - #سقط جنین واسه سنت خطرناکه دختر! بازم می‌خوای #جنینت و بندازی؟ لب گزیدم، #مادر شدن رو دوست داشتم اما نه به بهای #رسواییم. سری تکون دادم و گفتم: - بله مطمئنم. - خب خوبه، #شلوار و شورتت و در بیار و دراز بکش. مطیع #حرف‌هاش کارایی که گفت و انجام دادم. - ممکنه درد داشته باشه، خودتو #خالی کن جیغ بزن نزار #دردت و فشاری که روته بیشتر بشه. سری به نشونه‌ی تایید تکون دادم. در کمتر از نیم ساعت #طاقت فرسا #جنین دوماهه‌م با سختی #سقط شد. - بچت #سقط شد، دیگه راحت شدی. نفس #راحتی کشیدم که با شنیدن صدای هیراد نفسم توی #سینه حبس شد. - نخیر راحت نشده این تازه اول #بدبختیاشه. https://t.me/joinchat/i2XupConAZJjM2Rk تا #خصوصی نشده جوین بده، لینک تند‌تند عوض میشه😱❌
إظهار الكل...
🖤⛓• عشق از نگاه خلاف •⛓🖤

• به قلم:Asma.a⛓♥️ • روزی دو پارت گذاشته میشه🤤🍷 • کپی پیگرد قانونی دارد و اتحاد داده میشه! غریبه ی عاشق فصل ۱ و ۲(pdf) حرف های ناگفته(pdf) مرگ و زندگی(pdf) کوچه بن بست(pdf) 《عشق از نگاه خلاف》درحال تایپ تورو دوست میدارم اندازه ی کسی که تورو افرید:)♡

🔥🍷متفاوت ترین رمان تلگرام🍷🔥 #هیجانی_تخیلی_معمایی❌🍃 دنبال رمانی هستی که تکراری نباشه❗️🚫 یه رمان آوردم برات فول هیجانی و ترسناک⚠️🔱 #پارت_واقعی_70💢⚜ ❌🔎سرچ کن نبود لف بده🔍❌ دندون هام از شدت استرس مدام بهم #ساییده می‌شدند و پاهام قدرت دویدن و فرار رو از دست داده بودند و کاملا بی اختیار و #شل شده بودند، انگار یادم رفته بود چطوری باید #جیغ بکشم و فرار کنم. با #ترس و لرزی که درونم نهفته بود و هر لحظه قدرت #انفجارش بیشتر می‌شد روم رو برگردوندم و با دو مردی با دندون های #نیش بزرگ #خونی که می‌تونست هر چیزی رو بدره و چشم هایی فریبنده و به #قرمزی خون رو به رو شدم. با هر قدمی که به جلو طی می‌کردند، یک قدم عقب تر می‌رفتم تا اینکه تا خواستم پا به #فرار بذارم دستی پر قدرت به سمتم هجوم آورد و من رو به سمت #خودش کشید و چند ثانیه ی بعد در حال دست و پا زدن و #تقلا کردن در آغوش کسی بودم که هر لحظه #دندون های نیشش رو به #گردنم نزدیک تر می‌کرد و گرمی #نفس های #داغش پوست گردنم رو می‌سوزند. می‌تونستم #تیزی دندون هایی که رو #گردنم فرود اومده بودند رو #حس کنم ولی درست قبل از اینکه اون موجود بی #رحم دندون های #تیز و بُرندش رو به داخل #گردنم فرو کنه..... برای خوندن ادامه ی این #رمان فول #هیجانی کلیک کن 👇🔞💯 https://t.me/joinchat/9R5PkXDn1BI5ZjU0
إظهار الكل...