cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

「فـرنـ🔞ـوی!💦」

انقدر از جلو بُک.ـنت که بهـ.شته کوچولوت خیس و سرخ بشه!🔞💦" -صحنه‌دار، بزرگسال، ممنوعه!🔥🤤 -رَده‌سنی𝟏𝟖+🚷

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
14 576
المشتركون
-5824 ساعات
-807 أيام
+97730 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

🔞ا*سپنک #محکمی روی باسن #دخترک زد که پوست #سفیدش را قرمز کرد: +نگران بودی چون #فلجم نتونم بهت درست حال بدم...؟💦 خودش را محکم‌تر درون سوراخ زمرد #کوبید که جیغ او را درآورد، داریوش به سمتش خم شد و زمزمه کرد: خب حالا که خودم رو درمان کردم نظرت درباره‌ی سکـ*ـس‌مون چیه؟💦 زمرد از شدت درد و لذت به گریه افتاده بود که داریوش #شیشه‌ی مشروب را از روی میز چنگ زد و همان‌طور که آن را به سوراخ پشت زمرد #نزدیک می‌کرد، غرید: شاید باید پشتت رو هم جر بدم که به اندازه‌ی کافی لذت ببری #کوچولوی خیانت‌کار...🔞 https://t.me/+9ud3RJyn6h0wMDQ0
إظهار الكل...
#اسلحه رو عمیق‌تر توی سوراخ تنگش فرستاد و با دست آزادش موهاشو #چنگ زد، سرش را عقب کشید کنار #گوشش غرید: زمرد... بهم بگو برای چی داری با یه اسلحه اینجوری جر #میخوری؟🤤♨️ زمرد از #شدت درد ملحفه را چنگ زد و لب‌هایش را #محکم روی هم فشرد تا صدایش درنیاید. داریوش از سر حرص و #عصبانیت خندید و اسلحه را چرخاند: _چرا #جوابم رو نمیدی زمرد؟ چرا نمیگی الان داری زیر دست شوهرت جر میخوری چون ولش کردی به حال خودش اونم فقط به خاطر اینکه کمرش آسیب دیده بود...💦🔞زمرد از درد #ناله کرد و... https://t.me/+9ud3RJyn6h0wMDQ0 https://t.me/+9ud3RJyn6h0wMDQ0
إظهار الكل...
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
یه جوری براش بخوری که از شهوت ملافه رو مشت کنه و چنگ بزنه🤤💦"
إظهار الكل...
🔥 1🐳 1🍓 1😈 1💘 1
"☽︎فِرنوی!☾︎" #𝗣𝗮𝗿𝘁131 "𝐋𝐢𝐦𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐞" ↬🔞💦↫ ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ "ناز‌ارجمند" درحالی که نفس عمیقی می‌کشیدم زنگ در رو فشردم که طولی نکشید در باز شد. و دیان تو چهارچوب در نمایان شد، و با اخم به در تکیه داد و گفت: -ساعت چنده بیبی‌گرل؟! لبم و گزیدم و خودم رو لوس کردم و دستم رو دور گردنش حلقه کردم و گفتم: -عشقم یکم دیر شد ولی خب داشتم برای تو آماده می‌شدم. تو نگاهش خر خودتی فریاد می‌زد که اجازه داد داخل بشم. درحالی که لباسم رو درمی‌آوردم‌ بارونی مشکی رنگم رو روی تخت گذاشتم و پایین اومدم. کنار دیان نشستم و لب زدم: -هوا هم دیگه داره گرم میشه کلا دو هفته مونده تا عید. سری تکون داد و دستی به موهام کشیدم که زودتر از این که سوالی بکنم گفت: -هنوزم نتونستم هامین و پیدا کنم! کلافه نفس عمیقی کشیدم و باشه‌ای زمزمه کردم که کمرم رو چنگ زد و روی پاش نشوندم‌ و گفت: -ولی امشب قرار نیست اوقاتم‌ و با فکرا تلخ کنم، دیر یا زود پیداش می‌کنم این کله‌شق رو! سر تکون دادم که سرش رو توی گودی گردنم فرو برد و گفت: -چه بوی خوبی میدی سفید برفی! لبم و گزیدم و دستم رو دور گردنش حلقه کردم و گردنش و کوتاه بوسیدم و زمزمه کردم: -دلم واست تنگ شده بود. نیشخندی زد و سینه‌هام رو از روی لباس فشرد و آخ بلندی گفتم زبون داغش رو روی گردنم تا ترقوه‌م کشید. دست انداخت زیر پام و بغلم کرد و کنار گوشم نجوا کرد: -دلم واسه گ*اییدن اون بدن سک*سیت‌ یه ذره شده! لبم و گاز گرفتم و خودم رو بیشتر بهش فشردم و بی‌قرار گفتم: -دوست دارم زیرت به ف*اک برم! در اتاق و باز کرد و روی تخت هولم داد و خیمه زد روم‌. ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ ↬🔞💦↫ -مَه‌سا- - @Novelsihsefid -
إظهار الكل...
2🔥 1🍓 1😈 1🦄 1
"☽︎فِرنوی!☾︎" #𝗣𝗮𝗿𝘁130 "𝐋𝐢𝐦𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐞" ↬🔞💦↫ ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ "ناز‌ارجمند" درحالی که پنیر پیتزا رو روی لازانیا می‌ریختم دست‌‌هام و شستم و لازانیا رو توی ماکروفر گذاشتم تا حسابی پنیرش طلایی شه. کش و قوسی به بدنم دادم و گلاره چند قدم نزدیک آشپزخونه شد و جیغ کشید: -آخ‌جون لازانیا داریم! نیشخندی زدم و گونه‌اش و بوسیدم و گفتم: -بله کک و مکی؛ لازانیا واست درست کردم بخوری تپل شی. خندید و میز رو کنار کشید و نشست و بعد از آماده شد لازانیا رو روی میز گذاشتم و با اشتیاق شروع به خوردن کرد که گفتم: -تصمیم گرفتی باهاش بری مسافرت یا نه؟! درحالی که سس قرمز رو روی لازانیا می‌ریخت گفت: -نمی‌دونم فکر می‌کنم یه مسافرت حالم و بهتر می‌کنه و از طرفی دلم نمی‌خواد بدون تو برم. لبخندی زدم و گفتم: -ایلیا قابل اعتماده، پس خیالم راحته، پس به نظرم برو یه بادی به سر و کله‌ات بخوره. سر تکون داد و لب زد: -پس امروز بهش خبر میدم. لبخندی زدم و درحالی که ظرف‌هارو جمع می‌کردیم رو به گلاره گفتم: -تو برو پایین وسیله‌هات و جمع کن و به ایلیا خبر بده منم اینجارو جمع و جور می‌کنم. بوسی واسم فرستاد و از خونه بیرون زد. درحالی که به سمت اتاقم می‌رفتم یه دوش گرفتم و لباسم رو عوض کردم و روی تخت ولو شدم. با یادآوری این که امشب قرار بود برم پیش دیان جیغی کشیدم و وحشت زده روی تخت نشستم. نیم نگاهی به ساعت انداختم که هشت شب و نشون می‌داد؛ لعنتی یادم رفته بود برم پیشش الان گردنم و می‌زنه. سریع پا شدم حاضر شدم و از خونه بیرون زدم. ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ ↬🔞💦↫ -مَه‌سا- - @Novelsihsefid -
إظهار الكل...
❤‍🔥 2👍 1👀 1🎄 1💘 1
Photo unavailable
Photo unavailable
-زیر ک...ر رفیق #شوهرت حال میکنی توله سگ؟! 🔞 اه غلیظی کشید و دستشو سمت ک.ص خیس و پر آبش برد. -آییی تند تر ، تند تر بکن همشو #میخوامممم محکم #دستاشو بالای سرش قفل کردم و غریدم: -دست نزن بهش! همش مال خودمه ج.نده💦 خودمو تند تر توی ک.ص تنگ و بی نظیرش تکون دادم که ناگهان صدای قدم هایی به گوشم رسید... https://t.me/+N9lCF86rzGtiMjkx #مخفیانه با رفیق شوهرش سک.س میکنه🙈💦🔞
إظهار الكل...
#کارگردان یه مرد سیاه پوست لخت رو #فرستاد داخل اتاق و گفت💦 _ امشب میخوام ازتون یه پورن🔞تریسام هم بگیرم باید هم با شوهرت سک*س کنی هم با الکس #ترسیده به مرد سیاه پوستی که ک..ر کلفتش از زیر شلوار باد کرده بود #نگاه کردم که #نزدیکم شد و جلوی چشمای شوهرم... https://t.me/+N9lCF86rzGtiMjkx https://t.me/+N9lCF86rzGtiMjkx 💦سرگذشت واقعی #زن و #شوهر ایرانی که قربانی سایت های پ**ورن میشن😀
إظهار الكل...