آوای دلتنگی

ای آزادی از ره خون می‌آیی اما می‌آیی و من در دل می‌لرزم این چیست که در دست تو پنهان است ؟ این چیست که در پای تو پیچیده ست ؟ ای آزادی آیا با زنجیر می‌آیی ؟!... #هوشنگ_ابتهاج 💜🖤💜

کمتر بخورین که مسئولین عزیز کم نیارن اونا هم کوفت کنن که رئیسی هم نگران ناهار خوردنتون نشه بی پدر

ظهر بخیر نوش جان 💜🖤💜

قدم گذاشتن در دنیاے ادمے ڪه تنهایے را تجربہ ڪردہ شهامت میخواهد باید سرسخت باشے در تصاحبش رقیبے جان سخت داری باید مسڪن دردها و بهانہ گیرے هایش نق زدن هایش باشی تا ڪم ڪم خارج شود زهرش از بدن نیمہ جانش معتاد است دیگر... معتاد بہ سڪوت... معتاد بہ قدم زدن هاے تڪ نفره... بہ نشستن ڪنار جدول و شمردن ماشین هاے عبوری... بہ گذاشتن یڪ بشقاب سر سفره... بہ خود را پاشویہ ڪردن بہ وقت تب بے ڪسی... عادت است دیگر... ترڪش موجب مرض است... باید آرام جانش باشی... باید جمع ڪنے تمام مفرد هایش را... من را نقض ڪنی... ما را یادش دهی... با سہ روز تنها نبودن هم از بدنش خارج نمیشود... معتاد است... باید دیازپام وجودش شوی... انقدر آرامش بخش باشی... ڪہ با خود ب خواب ببرد تمام دردها و ناخوشے هاے زمان بے ڪسے را...👍🏻 💜🖤💜

وقتي دلتنگ كسي ميشوي دلتنگ چه چيزي از او هستي؟ دلتنگ شيوه ي حرف زدن يا تُن بخصوص صدايش وقتي كه نامت را صدا مي كرد... دلتنگ بوي عجيب تنش يا آنجور كه چاي اش را مزه مزه مي كرد يا دلتنگ حالِ خودت وقتي كنارش بودي... دلتنگ يك نفر شدن، دلتنگي براي يك سبك خاص زندگي است كه فقط متعلق به اوست، يا حتي سخاوتي كه وقت مهرباني خرج مي كند... دلتنگي گاهي چاره اي ندارد... خوب است اگر دلتنگ مي شويد و مورد دلتنگي تان در نزديكترين فاصله يا در اميدوارترين فاصله از شما حضور دارد و مي توانيد براي ديدنش روز و ساعت تعيين كنيد... دلتنگي وقتي چاره اي ندارد بيچاره كننده ترين است و قلب آدم را جوري مي گزد كه انگار دردش تمامي ندارد... 💜🖤💜

خیلی قشنگه هرجا هستی دوستت دارم❤️

● چرا نمیتوانم؛ صداهای سوخته را ترمیم کنم چرا نمیتوانم؛ فریادهای اسیر را نجات دهم چرا نمیتوانم؛ اندیشه های ربوده شده را پس بگیرم چرا نمیتوانم آتش تعصب را؛ خاموش کنم چون خودم نیز قطعه ای اندیشه ربوده شده قطره اشکی سوخته ترسی جامانده از فریاد گم شده و پاره ای آتش خائن و کورم که خودم نخستین قربانی آنم... #سیمین_ورنام 💜🖤💜

✍ پُـر از سکوتم و حرفی برای گفتن نیست کسی شریکِ سکوتِ شبـانـهٔ من نیست چه زخم ها کـه نبودت نمک به آن ها زد تنی که درد چشیده،که نامِ آن تَن نیست شکـارِ در قفـسِ بغـضِ سال ها مَدفـون مـرا شکسته سکـوتم، نیازِ کُشتن نیست شکوهِ سَروَم و هر روز جان به لب شده ام کـویر جای بهـار و، جـوانـه کردن نیست گـرفتـه قـامـتِ شـب را قیـامتِ ظلمت کسی بـه فکرِ طلوعِ، ستـاره قطعاً نیست شریکِ خلوتِ تنهایی ام... دلم تنگ است برای گریه به جز شانه ی تو مأمَن نیست فـروغِ شعله ی فانوسِ دل بیـا کـه هنوز کسی شریکِ سکوتِ شبانه ی من نیست #حسین_رمضانپور 💜🖤💜