cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

شعر

درکوچه عشاق چوآیی به ادب باش

إظهار المزيد
Advertising posts
1 153المشتركون
+424 hour
+147 يوم
+4330 يوم

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

#محسن_چاوشی 🎼 جان من است او ،،،              #مولانای جان
إظهار الكل...
‏نیازمند شنیدن جمله‌ی زیبا و روح‌ پرور: "بیا ناهار حاضره" هستم 🥰 ظهرتون دلنشین...
إظهار الكل...
😁 1
پادکست🌱 دیدار شمس و مولانا با صدای : همایون شجریان ، محمد معتمدی
إظهار الكل...
ڪجـا هستی نمی‌دانم فقط در خاطرت باشـد ڪه مݧ یڪ سهم ِناچیــزم از‌آݩ عشقی‌ڪه می‌دانی نجمه_زارع
إظهار الكل...
‌ گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن... ‌
إظهار الكل...
‌ سخن عشق تو بی آنکه برآید به زبانم رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم …! #سعدی
إظهار الكل...
‌ ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست خلق را بیدار باید بود از آب چشم من وین عجب کان وقت می‌گریم که کس بیدار نیست نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد قصه دل می‌نویسد حاجت گفتار نیست بی‌دلان را عیب کردم لاجرم بی‌دل شدم آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست ای نسیم صبح اگر باز اتفاقی افتدت آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست بارها روی از پریشانی به دیوار آورم ور غم دل با کسی گویم به از دیوار نیست ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست قادری بر هر چه می‌خواهی مگر آزار من زان که گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست احتمال نیش کردن واجبست از بهر نوش حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست سرو را مانی ولیکن سرو را رفتار نه ماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست لوحش الله از قد و بالای آن سرو سهی زان که همتایش به زیر گنبد دوار نیست دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن من گلی را دوست می‌دارم که در گلزار نیست #سعدی ‌‌
إظهار الكل...
‌ به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم! تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم که دارم یاد مــی‌گیرم زبان با ادب‌ها را #نجمه زارع ‌
إظهار الكل...
‌ عشق چیز خوبیست حالِ پرنده ها را بهتر می کند آسمان صاف بی هیچ لکه ی ابر زمین پر از گیاه با عشق جنگل شد کویر خشک ذهن من چون پیچکی می پیچد بر تنِ خسته ی من عشق آب می کند انجماد دستانم را عشق اعجاز می کند جانِ بی جانم را عشق درمان می کند زخمهای طولانی روحم را عشق آرامشی است در دریایی از آشوب عشق یک بغل گل است یک سبد بوسه عشق یک اتاق است یک میز و یک صندلی همه من.... یک فنجان چای است عشق که می نوشی با لذت وقتی رهاتر از همیشه ای #مریم_گودرزی ‌
إظهار الكل...