📝اشعار ناب مدح و مرثیه
کانال رسمی "اشعار ناب مدح و مرثيه" پایگاه تخصصی مدح و مرثیه منتظر نظراتتون هستیم 💌
إظهار المزيد620
المشتركون
-124 ساعات
-27 أيام
+1330 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#دوبیتی
چون در لحدم نکیر ومنکر دیدند
اعضایِ گنهکارِ مرا بوئیدند
شمعِ دلم از مهرِ علی روشن بود
پروانهصفت به گرد من گردیدند
@marsiat
#ابوسعید_ابوالخیر
#امام_زمان عجل الله فرجه
#قصیده
دوران آفت است؛ جهان را دوا تویی
عیسیدما! فساد زمین را شفا تویی
ای شهریار هر دو جهان! حُکمران برآ
در روستای فطرت ما دِهکیا تویی
تاریکنای چرخ، ندارد فروغ وحی
کبریت دهر را شرر کبریا تویی
از خاکدان بپرس: "چرایی چنین سیاه؟"
گوید جهان که: "قلب مرا کیمیا تویی"
حکمت فسرد و عقل فروخفت و دین بِمُرد
سیمرغوار، چارهی این زخمها تویی
پیر فلک، عصا کند از خطّ استوا
غافل که ناتوانی او را عصا تویی
مسکوک شرع، بر زبر خاکدان بِنِه
برهم زنِ معاملههای ربا تویی
سُوشیانس، نام دیگر مهدیاست؛ فرّخا!
از فیض قدس، نطفهی در آبها تویی
در باستان، سلالهی زرتشت خواندمت
هوشیدر حقیقی افسانهها تویی
دهقانِ دیمزارِ فلک، خوشهچین توست
ارباب چارعنصرِ هفتآسیا تویی
یاجوج دهر، مُلکت دین را بغارتید
سدّ امان به شارهی اِقلیمیا تویی
قانونِ خلق، فسق و فساد آوَرَد؛ بلی
قانونگزار فقه علی، حالیا تویی
دارُالزِّناست دهر و تویی جانپزشک او
وآن توبهبخش مردم دارُالزِّنا تویی
جَور یهود و فتنهی ترسا جهان گرفت
قرآنِ عدل، ناسخ جور و جفا تویی
اینمژده را به طَرف سلیمان که میبرد؟
کز مرغ وحی، فاتح ملک سبا تویی
ترسا هم از وجود تو گردد هُمامبخت
روزیفزای عالمیان چون هما تویی
همیانِ عشق، بر همه اغیار بَرگُشای
ما عِقد غنچهایم؛ سحابِ سخا تویی
از آستین، چو دست فتوّت برآوری
در خلوت شکستهدلان غمزُدا تویی
تاریخ شد فسانه و از یاد شد وجود
ناسوت را به عالم معنی، ندا تویی
دانند اگرچه جمله حکیمان، لسانِ طَیر
در بارگاه غیب، سلیمانلوا تویی
تاریک شد معانی هستی؛ برون برآ
آیینهی فسردهدلان را جلا تویی
توفان جهل، سیل هلاکت برآوَرَد
با عقل نوح، مُعجز عبرتفزا تویی
مسجود روح و قافلههای فرشتگان
مقصود ذکر و نافلهی انبیا تویی
چون کهربای، همّت اعصار اندک است
تا بام قدس، جذبهی آهنربا تویی
شبتابِ ما، فروغ مودّت میفکند
خورشیدوار، آتشِ انس و سنا تویی
داغ جنون به چشم جهان برکشیدهاند
کُحلُالبَصَر چه جویم؟ چون توتیا تویی
در هفتبحر غیب، تویی درّ شاهوار
در هفتگنج روح، تویی کهربا؛ تویی
از پشت بوترابی و فرزند فاطمه
وآن یادگار سَلسَلهی مصطفی تویی
با ذوالفقار، فتحِ جهان کن به عزم داد
فرزند بوتراب، دُوُم مرتضی تویی
بعد از خدای عَزّوَجَل، ای امام عصر
سلطانِ هفتطارَم ارض و سما تویی
بشکن طلسم چرخ به آیات سرمدی
بر قفلِ کاینات، کلید دعا تویی
دکّانِ دهر را مَه قَرَنفِل، مَه سوسَنه
در طبلهی خدای، گیاهِ شفا تویی
با اسم اعظم -ای همه اسرار، فاش تو-
بیگانهاند جمله کسان، آشنا تویی
شان نزول آیهی تطهیر، مام توست
در لوح عرش، منزلت "هَلاتی" تویی
سرخطنویس لوح قضا، ابروان توست
سرچشمهدار ملک بقا و فنا تویی
آنَک امور دهر، گره در گره شدهست
در کار دهر، منجی مشکلگشا تویی
والشَّمسخوان ز خرقه برآ، همچو آفتاب
در آستین معجزه، دست خدا تویی
@marsiat
#شمس_عنقا
#یا_اباعبدالله سلام الله علیک
#قصیده
مأمور شد ز حضرت دادار، جبرئیل
آمد به یاری شه بییار، جبرئیل
وقتی رسید دید حسین را میان خون
گفتا فدای جان تو صد بار، جبرئیل
برگو که پیکری که منش پروریدهام
بیند چهسان جراحت بسیار، جبرئیل
این گفت و سایه بر بدن آنجناب کرد
از شهپرش به دیدهٔ خونبار، جبرئیل
شاه شهید دیده گشود و به ناله گفت
ای پیک وحی خالق جبّار، جبرئیل
بردار سایهات ز سرم این دم وصال
حایل مشو میان من و یار، جبرئیل
گر سایه افکنی به سر اکبرم فکن
سوزد چو عود از شرر نار، جبرئیل
آن نوجوان شبیه به جدّش پیمبر است
کن سایهای به احمد مختار، جبرئیل
گر سایه افکنی به سر اصغرم فکن
آن طفل هست چون گل بیخار، جبرئیل
مادر نداشت شیر و منش هم ندادم آب
لبتشنه گشت کشتهی اشرار، جبرئیل
اندر کنار علقمه هر لحظه بگذری
کن سایهای به میر علمدار، جبرئیل
عباسِ آبآورِ لبتشنگان من
دارد به تن جراحت بسیار، جبرئیل
خواهی برادرم حسن از تو رضا شود
کن سایهای به قاسم افکار، جبرئیل
شو سایبان به رأس درخشان قاسمم
چون هست آن یتیم دلافکار، جبرئیل
در راه شام چون گذری بر عیال ما
کن سایهای به عابد بیمار، جبرئیل
طفلم سکینه دختر زارم رقیه را
آنجا زنند سیلی بسیار، جبرئیل
اندر خرابه گر گذرت گشت از وفا
کن سایهای به زینب افکار، جبرئیل
گر خدمت حسین و علی بر تو لازم است
کن سایهای به عترت اطهار، جبرئیل
اندر مدینه گر گذری ای برادرم
دِه تسلیت به دختر بیمار، جبرئیل
پرواز چون کنیّ و به لوح و قلم رسی
کن ثبت شعر ناصر قاجار، جبرئیل
@marsiat
#ناصرالدین_قاجار
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#تجدید_مطلع
زهی ظهور جلالت به کاینات طراز
خهی به حبّ ولایت قبول صوم و نماز
نبود نام و نشانی ز ممکنات هنوز
که با خدای تو بودی به سالهای دراز
به گاه طرح جهان رشته بود در کف تو
که کردگار ازل کرد این بنا آغاز
غرض وجود تو بود این که قادر مطلق
ز لطف داد سماوات و ارض را پرداز
به شمع روضهٔ تو هرکه یک نظر افکند
دلش مدام چو پروانه است در پرواز
طلب کند ز تو معجز هر آن که منکر توست
بری عالمیان هستیات بُوَد اعجاز
لب تو جز به صداقت به خلق باز نشد
در این دیار حقیقت نیافت راه مجاز
تو درّ بحر عُلوّی و حاسدان چو خزف
تو شیر بیشه حقّی و منکران چو گراز
سحاب بخشش تو قطره را کند دریا
کف کریم تو ساز آورد به هر ناساز
به عکس کار به گنجشک اگر نظر فکنی
برای طعمهٔ خود صید میکند شهباز
به گاه مهلکه با انبیا تویی مونس
به وقت حادثه با اولیا تویی دمساز
@marsiat
#میرزا_گوهر_هروی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
شب گذشته که بودم ز غم به سوز و گداز
درآمد از درم آن ماهرو به عشوه و ناز
ز فرق تا قدم آراسته به زینت و زین
به صد تجمّل و صد احترام و صد اعزاز
چنان که حور به عید غدیر در جنّت
به قصرها بخرامند با هزار طراز
سپرده یوسف جانها به قعر چاه زنخ
کشیده طایر دلها به دام زلف دراز
به دلستانی مجنون عشق چون لیلی
به دلربایی محمود عقل همچو ایاز
ز حسن او شده عابد فرار از معبد
ز عشق او شده زاهد سبک ز بار نماز
ز چشم فتنهگر انداخته به شهر آشوب
ز لعل پر شکر افکنده شور تا به حجاز
غرض به نزد من بینوای بیسامان
بدین جمال و جلال آمد و نشست فراز
به خنده گفت که ایام بر تو چون گذرد
به کیستی تو انیس و به چیستی دمساز
بگفتمش که ندارم انیس و دمسازی
رباب و بربط و چنگ است و نی به من دمساز
ولی چو کاسه تار است کیسهام خالی
به خانه نیست مرا دسترس به نان و پیاز
به طنز گفت که حرف از خلاف شرع مزن
به غیر راه شریعت کمیت عقل متاز
به عجز گفتمش ای دلربا مرا باید
به راه شرع دلیلی که ره نماید باز
بگفت از سر اخلاص و نیت خالص
به صبح و شام ز روی امید و عجز و نیاز
بسای سر به در آستان شاه نجف
که بر رخ تو شود باب دین و دولت باز
امام جنّ و بشر مقتدای هر دو جهان
ز ممکنات چو ذات خدای بیانباز
ولیّ درگهِ بیچون، وصیّ و نفس نبی
به قرب خاص چو از اختصاص محرم راز
زِ انبیا به جز احمد نبود او به مثَل
ز اولیا همه یکسر وجود او ممتاز
اگرچه در شب معراج با رسول نبود
ز پشت پردهٔ غیبی به او که شد همراز
چو داشت حضرت او آرزوی صوت علی
خدای کرد تکلّم به او بدان آواز
@marsiat
#میرزا_گوهر_هروی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
زوار آستان تو از شیخ تا به شاب
تقصیر اگر کنند، به طاعت شود حساب
پیوسته بحر لطف تو در جزر و مد بوَد
جزرش بود معاصی و مدّش دهد ثواب
@marsiat
#بابافغانی_شیرازی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
زوار آستان تو از شیخ تا به شاب
تقصیر اگر کنند، به طاعت شود
پیوسته بحر لطف تو در جزر و مد بوَد
جزرش بود معاصی و مدّش دهد ثواب
@marsiat
#بابافغانی_شیرازی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
از غم اگر چو شمع زنی در دل آذرم
پروانهی مراد گذاری برابرم
گر دفتر وجود من اوراق شد چه غم
شادم که درس عشق تو گردیده از برم
خالی ز هر خیالم و فارغ ز هر ملال
تا از شراب عشق تو پر گشته ساغرم
تا گوهر وصال تو را آورم به دست
غوّاصوار در یم عشقت شناورم
در چنگ انتظار تو تا چند دم به دم
چون نی نوا ز سینهی سوزان بر آورم
تا کی به وادی غمت ای کعبهی مراد
باشد ز خاره بالش و از خار بسترم
کی چون سکندر از پی آب بقا روم
کامی دهی اگر ز لب روح پرورم
با زلف و چهر و چشم تو ای سرو باغ حسن
نبود هوای سنبل و نسرین و عبهرم
نوشم اگر ز چشمهی نوش تو جرعهای
دیگر چه احتیاج به تسنیم و کوثرم
خوانی اگر ز مهر و برانی اگر ز قهر
بر خاک آستان تو باشد به جان سرم
ترسم که اشک و آه دهد خاک من به باد
کز آن در آب غرقه و از این در آذرم
تا جوی دیده یافت به بحر دل اتصال
گردید محو قصهی طوفان ز خاطرم
ای بی خبر که عیب من از عشق میکنی
من آن نیَم که از سر این کار بگذرم
هرگز مکن ز سبحه و زنّار صحبتی
با من که پای بند سر زلف دلبرم
دوشین به خلوتی که در آن بزم تا سحر
هم حالتی نبود به جز شمع در برم
گشتم ز خویش بیخود و در حال بیخودی
ماهی در آمد از ره دلجویی از درم
دیدار وی زدود مرا زنگ غم ز دل
آن سان که شد چو آینه قلب مکدّرم
گفتم تو کیستی که ز فرط جلال و جاه
عاجز بود به وصف تو طبع سخنورم
لب بر گشود و گفت که ای بی خبر ز خود
من مظهرم به خلق و به خلّاق مظهرم
کثرت بود چو باغ و منم باغبان در آن
وحدت بود نخل و من آن نخل را برم
فهرست ممکناتم و سر لوح کائنات
زینت به عرش اعظم و بر فرش زیورم
بر انبیاء نصیر و ظهیر و معین و یار
بر خیل اولیاء سر و سر خیل و سرورم
حامی دین، مروج احکام احمدی
دائرْ مدار کشور شرع پیمبرم
معبود و عبد و طاعت و ایمان و قبلهام
هادی و دین و مسجد و محراب و منبرم
از حق رسیده آنچه صحائف بر انبیاء
من آیه آیه صورت و معنی و مصدرم
رکن و مقام، سعی و صفا، زمزم و حجر
خیف و منی و مروه و میقات و مشعرم
غواص و غوص، امن و خطر، لؤلؤ و صدف
دریا و موج و ساحل و کشتی و لنگرم
اسرار و سمع و عین و لسان و کلام حق
عون و عنایت و کرم و لطف داورم
بر کودکان زار پدرْ مرده ام، پدر
بر بیوهگان خستهی غمدیده شوهرم
زوج بتول، نفس نبی، معنی نبی
بن عم مصطفی اَب شُبّیر و شَبَّرم
حسن و جمال و جذبه و معشوق و عاشقم
سیر و سلوک و سالک و مقصود و رهبرم
من بر سریر سروری و چرخ مهتری
شاهنشه مجلل و ماه منورم
بودی هنوز دیدهی حقجو در انتظار
گر در حریم کعبه نمیزاد مادرم
اندر صفات من تو اگر نیک بنگری
سر تا به پا لباس خداییست در برم
فرماندهٔ قضا و قدر نقطهی وجود
نامم علی ولیّ خداوند اکبرم
ای جان فدای نام گرام تو یاعلی
ترسم خدات خوانم و خوانند کافرم
ای شاه ملک جان بوَد این فخر بس مرا
کز جان و دل غلام غلام تو قنبرم
@marsiat
#شکیب_اصفهانی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#مسمط
باز بر آن سرم که من، بلبل خوشنوا شوم
رخت به گلبن افکنم، همنفس صبا شوم
شاد شوم، جوان شوم، وز کفِ غم رها شوم
ساز شوم، نوا شوم، پرده شوم، صدا شوم
پر ز سر و صدا کنم دهر به ذکر یا علی
دل کند آرزو که او، نطق شود زبان شود
جان بودش امیدها، تا سخن و بیان شود
طبع فسرده را مدد، بلکه ز آسمان شود
کاش که پنجهها همه، خامه شود روان شود
تا که ثنا کنم مگر، از شه لافتی علی
جشنِ ولا به پا کنم، شعله به جانِ غم زنم
بر سر کاخ خرّمی، بَرپَرَم و عَلَم زنم
بربط و چنگ و نی شوم، نغمۀ زیر و بم زنم
با ملکوتیان شوم، محفلشان به هم زنم
ساز کنیم در فلک، مدحتِ مرتضی علی
آن که ولای او بُوَد مایۀ عیش سرمدی
وآن که لوای او بُوَد، پرچم دینِ احمدی
وآن که مشیّد است از او، بارگه محمّدی
وآن که مرام اقدسش، هست خصال ایزدی
سایۀ لطف حق علی، پایۀ این بنا علی
پست به پیش رفعتش، هیمنۀ قیاصره
خوار به باب عزّتش، طنطنۀ اکاسره
مات ز شهسواریاش، شاه و وزیر یکسره
چون که به عرصه بر زند، میمنه را به میسره
بر سر عالمی زند از عَظمت لوا، علی
مشعل آفتاب و مه، مُقتَبسَی ز نور او
یافته خانۀ خدا، میمنت از ظهور او
جان سپرند دوستان، یکسره با حضور او
هست کلیم بی سخن، بر سر کوهِ طور او
جلوه علی، شجر علی، نور علی، صدا علی
غیب و شهود را علی، مطّلع است و باخبر
منشی دفتر قضا، حاکم لوحۀ قدر
آینۀ روانْش را، علم خدای جلوهگر
هست عزیز انس و جان، پیش ملک عزیزتر
بوده همیشه در خفا مرشد انبیا علی
خیل رسل به مقدمش، داشته انتظارها
بسته خدا به مهر او، با دل و جان قرارها
کرده به آشناییاش، هر یکی افتخارها
در کتب سما از او، ذکر شدهست بارها
شمس علی، قمر علی، کوثر و «هل اتی» علی
@marsiat
#شمس_اصطهباناتی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#غزل
به کوی دوست روم چون غریب رسوائی
بود غریب، رود گر به کعبه ترسائی
منم به دیر چو زاهد، به کعبه چون ترسا
به غیر دیر و حرم نیست هم مرا جائی
رخِ نهان تو درهرچه بنگرم پیداست
ندید دیده چو رویت نهان و پیدائی
فأینما تتجلّی فثَمَّ وجهُ الله
و أینما تَتَولّی تو قبلهٔ مائی
به قامتِ تو که طوبی لِمَن یَمیلُ اِلیه
که نیست غیرِ قدِ دلکَشِ تو طوبائی
به قامتِ تو قیامت به پا بوَد امروز
اگرچه در پی امروز هست فردائی
نویدِ وصل به فردا دهی، شوم راضی
به شرطِ آنکه چو فردا شود تو فرد آئی
به غیرِ خواجهٔ قنبر، امیرِ دین حیدر
اگرچه هست خدا، لیک نیست مولائی
ید اللَّه است، ید اللهِ فوقَ أیدیهِم
که غیر این نبوَد بهرِ سود، سودائی
بهای خاک درت نقدِ جان دهد «نوری»
به غیر دست خدا نیست دستِ اللّهی
@marsiat
#ملا_علی_نوری