cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

ترجمه های هانیه نیک _ س 📃

جادوگر دریا =مترجم میدنایت=پارت گذاری بهم ریخته 🧜‍♀️ مترجم :هانیه _نیک_س خاندان اسمیت اسمایت🎻 مرگ در شب🖤 تناسخی‌ از جنس خاکستر🔥 پارت گذاری :روزهای فرد تناسخ:بهم ریخته پارت ها فقط برای مطالعه اعضای کاناله 📄 کپی 🚫 امیدوارم دوست داشته باشید 🤗

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
527
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

به بعضی از کسایی که تموم نشده امتحاناشون‌ میخوام بگم که کلی درس بخونین‌ مطمئنم‌ به زودی مال شماهم تموم میشه وبعد امتحاناتون‌ میتونید کلی‌ رمان و فیلم بخونین و ببینین‌ 😍 موفق‌ باشین‌ خوشگلا
إظهار الكل...
امتحاناتون‌ تموم‌ شدن؟Anonymous voting
  • آره💃💃💃
  • نه😭😭😭
0 votes
خب‌ بذارین یه نظر سنجی‌ بگیرم‌ احوالتون‌ رو بپرسم😅
إظهار الكل...
سلام عزیزای‌ دلم‌ من برگشتم و دوباره پست گذاری‌ رو شروع میکنم ببخشید‌ بخاطر نبودم بخدا تا امروز امتحان داشتم😕😕😕و کلی بدبختی‌ کشیدم چون امتحانا‌ حضوری‌ بود‌ و خب‌ خودتون‌ دردسر هاش رو میدونین‌ مرسی از کسایی‌ که لف ندادن‌ با پست گذاری‌ واستون جبران میکنم.❤️💜💜
إظهار الكل...
سلام عزیزانم. امروز اومدم رمانی رو بهتون معرفی کنم که نویسنده‌اش با کلیشه نویسی قهره. 😄 برعکس تمام رمانای تلگرامی که تا حالا خوندی این داستان روایت دختریه که دست سرنوشت اون رو به روستایی تو استان کرمانشاه می‌کشونه. هجیج، روستایی که راز های زیادی در اون نهفته شده و کلید این راز ها در دست پیرزن مرموزیه که... #توصیه_نویسنده_و_ادمین اگه به هیجان و کشف راز ها و معماهای پیچیده علاقه داری حتما یه سر به پارت 60 این رمان بزن🥲🙂♥️👻 https://t.me/joinchat/vW-TvGcoCntiNjhk
إظهار الكل...
دختره برای حرص دادن عشقش وانمود می‌کنه داره با یه پسر دیگه حرف میزنه و تازه بهش میگه....🙄😂♥️ #پارتی_از_رمان🖇 صدای قدم‌های کامیار که به گوشم رسید سریع گوشیم رو برداشتم و کنار گوشم گذاشتم. نفسی کشیدم تا خنده‌ ام و کنترل کنم و شروع کردم به بلند حرف زدن. - باشه عشقم هر چی تو بخوای. آره بابا خودم میپیچونمش میام. چند ثانیه سکوت کردم که مثلا شخص پشت خط داره حرف میزنه و بعد با لحن لوس و کشیده ای ادامه دادم: - امیر حسین، الهی میهان فدای اون چشمات بشه، یدونه از اون بوس خوشگلات برام میفرستی؟ هنوز حرفم تموم نشده بود که گوشی از بین دست هام کشیده شد و صدای حرصی و عصبانی کامیار رو پشت سرم شنیدم. گوشی و کنار گوشش گذاشت و تقریبا فریاد زد: - دیگه نبینم بهش زنگ بزنی حرومزاده. لبم و با خنده گاز گرفتم، کامیار انگار تازه متوجه شد اصلا کسی پشت خط نبوده که متعجب گوشی و پایین آورد و نگاه گیجش رو من نشست دیگه نتونستم خودم و کنترل کنم و زدم زیر خنده. رو زانو هام کمی خم شده بودم و می‌خندیدم. یهو بازوم و گرفت و عقب برد و منو به دیوار کوبند. دستاش کنار سرم گذاشت و با حرص غرید: - دارم برات موش کوچولو https://t.me/joinchat/vW-TvGcoCntiNjhk ❌🕷🕸❌ خوب خوب چی داریم؟😍 ی پسر جذاب و #غیرتی؟😜 با ی دختر دلبر و #لجباز؟🤭 https://t.me/joinchat/vW-TvGcoCntiNjhk
إظهار الكل...
میخوای با کلاس باشی به اینجا سر بزن 🙂💋
إظهار الكل...
چی میخوای جیگر😌🍓
إظهار الكل...
عکسای گنگ🍫🍷
موزیکای خفن🥤🧨
بیو لاو🩸💉
تکست های دپ☎️🚨
پروف ست🍿🍎
داستان زندگیش فوق العادس ❤️ پس از دستش نده🥲❌
إظهار الكل...
https://t.me/joinchat/ntHD8x0UvooxMzM0 #پارتی_از_آینده نمی توانستم لحظه ای چشم از شکستگی ابرو، و خون جاری شده از آن بردارم.💔😭 صدای نعره اش دلم را لرزاند. _ باران... بگو دروغ میگه. بگو این حرومزاده داره دروغ میگه. صدایش... آخ از صدایش. بغض داشت، مرد تمام رویا پردازی های دخترانه ام روبه روی من داشت درد میکشید. و هیچ کاری ازمن ساخته نبود. جزپا به پای آسمانی که به حال عشق ما اشک می ریخت؛ اشک بریزم.💔😔 نتوانستم تاب بیاوردم، نمی توانستم در این حال ببینمش و خم به ابرو نیاورم. قدم اول را به سمتش برداشتم؛ _امی... به ناگه، بازویم اسیر جنگال مرد خوک صفت کنارم شد. به صورت منفورش چشم دوختم با چشم های آسیش برایم خط نشان می کشید.😏 درحالی که تماماً چشم شده و امیریل را می پایید. دم گوشم پچ زد: _ هوا سرده عزیزم، برو تو ماشین. تن مرا که از او بیزار بود، به خود فشرد. دوباره به امیریل بیچاره ام نگاهی کرد. _ سرما میخوری. دستش را بر روی شکمم کشید. از تماس دستش با بدنم چندشم شد. گردنی بالا گرفت و مستقیماً در چشم هایش زل زد. _نمیخوام مادر بچم مریض بشه. صدای هق زدنم با عربده امیریل ادغام شد. تیر خلاص را بر پیکره عشق لاجانم زد وقتی لبهای نکبت وارش را مماس بر لبهایم قرار داد.💔 https://t.me/joinchat/ntHD8x0UvooxMzM0 روایتی متفاوت از عشق 💘 با قلمی قوی. دوستان این رمان قراره چاپ شه اگه میخواین یه رمان قوی بخونید عجله کنید😉👇 https://t.me/joinchat/ntHD8x0UvooxMzM0
إظهار الكل...
🎼ڪلاویـــــه🎼

🎵کلاویه🎵 نویسنده: سحر فاطمی راد پارت گذاری، همه روزه به غیر از جمعه ها هرگونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد🚫

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.