6 700
المشتركون
+624 ساعات
-57 أيام
-5530 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
#نغمه_شبانه
🎼 فرصت بدرود 👉
🎤 با صدای: محمد اصفهانی
🎵 آهنگساز: فریدون شهبازیان
🖋 شعر: قیصر امینپور
Forsate Bedrood.mp313.45 MB
👍 2❤ 2🙏 2
60670
#دوقسمت سی وهفت وسی وهشت
📝یاسمن
گفت خوبی دخترم ؟میخوای ببرمت بیمارستان ؟انگار حالت خوب نیست گفتم نه این آدرس خونه است لطفاً منو برسونید اینجا مرد که انگار خیلی کنجکاو بود دلیل حال بد منو بدونه سمت خونه حرکت کرد مدام حرف میزد و خاطره تعریف میکرد و من فقط میشنیدم و قادر به جواب دادن نبودم بالاخره رسیدم خونه،حالم ازخودموفوادبه هم میخورد باورم نمیشد حرفایی که شنیدم در موردفواد بوده ،و واقعا فواد همچین کاری کرده ،دلم میخواست همه ی اینا خواب بود و از خواب بیدار میشدم و به آب تعریف میکردم تا نحسی و شریه خواب از بین بره اما خواب نبود یه واقعیته تلخ بود یه حقیقته وحشتناک که منو زندگیم رو گرفتار کرده بود ،چند تا قرص رو باهم خوردم تا سردردم بیفته و بتونم بخوابم روی تخت ولو شدم سرم گیج میرفت چشمام سنگین شده بود و خوایم برد
چشمام رو که باز کردم دوباره هوا تاریک بود تعجب کردم محاسبه ی زمان و مکان از دستم رفته بود. گوشیم کنارم بود نگاهی بهش کردم یه عالمه تماس از بیمارستان وازخونه ی مامان اینا داشتم تقریبا بیست و چهارساعت بود که خوابیده بودم
فکرش هم نمیکردم زندگیم با فوادبه اینجا. بکشه ازجام بلند شدم ورفتم سر یخچال شیشه ی شیر تو یخچال بود سرکشیدم انگار ضعف داشتم به مامان زنگ زدم و گفتم که خواب بودم و گوشیم رو سایلنت بود واسه همین متوجه نشدم مامان خیلی ناراحت بود هم نگرانه فواد بود هم نگرانه من چند روزی گذشت خبری از فواد نبود
چندبارازمرکز پلیس باهام تماس گرفتن و جویای حال و اوضاع و خبر ازفواد شدن،از انتظار خسته شده بودم چند ماه گذشت گوشیه فواد همه جا همراهم بود شاید خبری از فواد بشه
اون شب شبکار بودم ساعت استراحتم بود نشسته بودم و چایی واسه خودم ریختم که گوشیه فواد زنگ خورد با عجله گوشی رو از جیبم درآوردم یه شماره ی ناشناس بود با کد خاص جواب دادم مردی از پشت خط گفت الو من از طرف فواد زنگ میزنم دستام میلرزید از شدت استرس صدام هم به لرزه افتاده بود گفتم آقا تو رو خدا شما کی هستین؟چه خبری از فواد دارین ؟مرد گفت من دوست فوادم خانم همسرتون حالش خوبه اما نمیتونه باهاتون صحبت کنه فقط از من خواست که بهتون بگم دیگه نمیتونه باهاتون زندگی کنه و طبق قرار عقدنامه که حق طلاق با شماست اقدام کنیدو خودتون کارهای طلاق رو بکنید با ناراحتی گفتم گوشی رو بدین به خودش آقا ،من از کجا بدونم شما کی هستین و چرا این حرف رو میزنید اصلا از کجا معلوم راست بگین ؟من چرا باید به حرف شما توجه کنم و حرفتون رو باور کنم مرد تک سرفه ای کرد و گفت اجازه بدین ،صدای آرومه فواد میومد،مرد داشت بهش حرفای منو میرسوند ،صدای فواد اومد گفت بهش بگو فوادمیگه نشون به اون نشون اتاق پرو مغازه ی حاجی ،دیگه صدای فواد رو به وضوح میشنیدم نمیدونم چرا خودش نمیخواست باهام حرف بزنه مرد گفت خانم نشون به اون نشون اتاق پرو حاجی حالم بدشد گفتم آقا گوشی رو بدین بهش من باهاش صحبت کنم خواهش میکنم صدای بوق اشغال گوشم خورد وتماس قطع شد همون شماره رو گرفتم چند بار پشت هم اما شماره دردسترس نبود و جوابی نیومد
اون شب تا صبح که شیفتم تموم بشه مثل دیوونه ها اشک میریختم و گریه میکردم دیگه پنهان کاری جایز نبود باید همه چیز رو به مامان میگفتم و ازش کمک میخواستم فردای اون روز با چشمای گریون رفتم خونه ی مامان اینا مامان با دیدنه چشمای پف کرده ی من زیر بغلم رو گرفت و کمکم کرد که بیام داخل خونه ،یه لیوان چایی شیرین برام آوردوگفت یاسمن جان چی شده مادر؟این چه شکل وظاهریه که برای خودت ساختی ؟چی شده قربونت برم ازفواد خبری داری؟بغضم ترکید و تو بغلش زدم زیر گریه بابغض و هق هق قضیه ای که شب گذشته اتفاق افتاده بودوجرم فواد و علت پنهان شدنش رو برای مامان تعریف کردم مامان پابه پای من اشک ریخت بعد از اینکه کلی سبک شدم گفت یاسمن تو بروبخواب مادرکمی استراحت کن بیدار شدی باهم تصمیم میگیریم الان فقط بخواب مامان رفتم اتاق روی تخت خوابیدم از بس خسته بودم انرژی ای برام نمونده بود خوابم بردظهر بیدار شدم مامان موضوع روبه بابا گفته بود صورته غمگین بابا گویای غمی بود که از شنیدنه ماجرا
تو دلش نشسته بودبابانگاهی غمگین بهم کرد و گفت از این موضع چند وقته باخبری؟فواد چند وقته تواین کاره بابا ؟پول حروم تو زندگیت اومده آه ونفرین مردم دنبالتون میفته
چرا به مانگفتی آخه ؟گفتم بابا منم نمیدونستم الآنم نمیدونم فواد چند وقته تو این کاره؟اصلا شاید باراولش بوده هر چی بوده من تازه ازطریق پلیس باخبر شدم هنوز باورم نمیشه هنوز تو شوکم بابا اینا رو با گریه میگفتم و بابا هم با چشمای اشکی نگاهم میکرد
بعد از اینکه حرفام روشنید
@Hesekhobezendegi0
❤ 22🙏 11👍 10😐 10😱 4😭 4
93880
راوی ظهر و عصر عاشورا
گفتم کجا گفتا به
... .
کویتی پور
آهنگ : مجید رضا زاده
🖤🖤
🌺
🌿کانال ارزوها
https://t.me/joinchat/AAAAAEfBnwmmda0i2Sh-Uw
Goftam KojaaGoftaa Bekhun.mp36.77 MB
👍 10👌 4❤ 3🕊 1
1 263170
02:26
Video unavailable
درود به انسان های پردل.
دین داران شجاع
خوشبحال دل بزرگشون،
خوشبحال بزرگیشون
خدا پرستی یعنی این
انسانهای وارسته ورها
@Hesekhobezendegi0
14.85 MB
👍 18❤ 7👌 2🕊 1
1 899280
«مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است»
🌿
شعری از زندهیاد #افشین_یداللهی
صدای #علیرضا_قربانی...
🥀
🌿کانال ارزوها ❤️
https://t.me/joinchat/AAAAAEfBnwmmda0i2Sh-Uw
Shabe Dahom.mp32.56 MB
👍 12🙏 10❤ 6🕊 1
1 428140
00:59
Video unavailable
💢نديدم سري به سرداری،مگر بسيارسرها زير پای او
❗️خودستايان تكيه بر اريكه ها زدند
كتاب خدا را چنان میخوانند كه سود ايشان است
❗️انان كه طيلسان زهد پوشيده اند،تك پيرهنان رو پيرهن بر تن میدرند
❗️آنان كه دستار بر سر نهاده اند،سر از گردن خداترسان میاندازند
❗️وآنان كه آب بر مردمان ميبندند،مردمان را آب از لبه تيغ میدهند
اين نيست آنچه ما میگفتيم...
🥀
🌿کانال ارزوها
https://t.me/joinchat/AAAAAEfBnwmmda0i2Sh-Uw
2.79 MB
🙏 9👍 3❤ 2😭 2😱 1
1 58480
🥀🥀
💧💧
حکایت ""🖤
" تاسوعا و عاشورا"
حکایت آب ، تشنگی
و
زخم شمشیر نیست
🌿🌿
"حماسه مردانگی،"
گذشت، شهامت،"
"رشادت و
شهادت" است..
🏴
حکایت مظلومیت نوع بشر است
💧💧💧💧
🖤
🌺
🌿کانال ارزوها ❤️
https://t.me/joinchat/AAAAAEfBnwmmda0i2Sh-Uw
in.mp33.59 MB
❤ 13👍 12❤🔥 6😭 6🐳 2
1 623260
00:08
Video unavailable
🌿
🌺
🌿کانال ارزوها ❤️ تلگرام
https://t.me/joinchat/AAAAAEfBnwmmda0i2Sh-Uw
@jamkaran1.gif.mp42.09 KB
❤ 8👍 6🙏 5
1 64330
🌿
🌺
🌿کانال ارزوها ❤️ تلگرام
https://t.me/joinchat/AAAAAEfBnwmmda0i2Sh-Uw
sticker.webp0.26 KB
🙏 5
1 59130
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.