cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

چشمای جادویی

ژانر: بی ال تخیلی فانتزی نویسنده m&h

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
5 933
المشتركون
-3624 ساعات
-1817 أيام
+30530 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

غیاث #زیپ شلوارش رو باز کرد و دیکش رو روی باسن اراد کوبید و موهاش رو از #پشت چنگ زدو باخشونت گفت _توکلا #نمیخوای روز شب برای من بذاری.اره پسرکم؟ اراد با لحن شیطون‌و‌لوندی _اوووم‌غیاث معلومه که #نمیذارم ولی درعوض اون #دیک لعنیت رو‌ داخل سوراخم #میخوام.💦🔞 غیاث که جری تر شد و دیکش رو باخشونت وارد سوراخ تنگ‌اراد کرد که اراد دادی از #درد کشید.🔞💦💦 #Gay.   #Lovely.     #Horny. https://t.me/+c5EAtbVtddxmZDQ0 https://t.me/+c5EAtbVtddxmZDQ0
إظهار الكل...
👍 3
Photo unavailable
پسره از لج‌شوهرش مخفیانه دیلدو خریده که شوهرش میفهمه و...💦🔞 #گی #عاشقانه با سیلی که خورد چشماش نمناک شد ولی نزاشت اشکاش سرریز بشه. _خفههه شو سگم‌نکن اراد که بد پارت میکنم. _من کاریت ندارم،من یه پسر #مجردم نیاز جنسی خودم رو دارم باید یه جوری #تخلیه بشه،من فقط #اسباب تخلیم رو خرید... وقتی پرت شد روی مبل‌و لبای غیاث با خشونت روی لباش نشست و سینه بدبختش اسیر دستای غیاث شد،تازه اوج خشم غیاث رو حس کرد. غیاث با خشم وغرید و سیلی روی آلت پسرکش زد _کاری میکنم که کلمه #مجرد از ذهنت برای همیشه #پاک شه....❌ https://t.me/+c5EAtbVtddxmZDQ0 https://t.me/+c5EAtbVtddxmZDQ0 با شورت اضافه وارد شو بیب🤤
إظهار الكل...
2
پرسینگ نیپل 🫦🔞 #Part_1 نوک سینه های نرم و گردمو لای انگشتاش گرفت و با چشمای نافذش تو چشمام زل زد. درحالی که آروم با نوکشون ور میرفت زمزمه کرد: -جون ، نوک سینت خوراک پرسینگه. با حرفی که زد حس کردم لای پاهام خیس شده. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا راضی شم پرسینگ نیپلمو یه پسر انجام بده. اگه شوهرم میفهمید مرگم حتمی بود. اما الان پشیمون نبودم از انتخابم. هم پرسینگ میزد هم من لذت میبردم. پسر سک..سی و خوشگلی بود. هیکلش هم خوب بود لبخند پر شهوتی زدم و گفتم: -میخوای تستشون کنی؟ کمی به نی..پلام فشار وارد کرد و گفت: -به موقعش میچشم. https://t.me/+OzoPPNQ8kSoyMDBh https://t.me/+OzoPPNQ8kSoyMDBh رابطه زن متاهل با پرسینگ کار سک*سی و جوونش🔞🙈
إظهار الكل...
👍 1
-رو ک.یرم سواری بگیر جوجه سر ک.یرشو روی سوراخم تنظیم می کنه و من با درد روش می شینم -آههه خیلی کلفتی عمو با ریتم خاصی توی ک.صم تل*مبه می زنه -فاک فکر نمی کردم یه دختر بچه ی دبیرستانی یه همچین تپلی داشته باشه نوک سینمو به دهن می گیره مثل بچه ای که با ولع شیر مادرشو میخوره -اومممم آه اره همینطوری بخورش عمو با اخرین ضربه تمام آب منیشو توی سوراخم خالی می کنه و.... https://t.me/+OGz9kJBxssU0YTk0 https://t.me/+OGz9kJBxssU0YTk0 نیاز دختر لوند و حشری که روی دوست باباش کراشه یه شب لخت به اتاقش می ره و بکارتشو...🙈🔞
إظهار الكل...
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
#Art_bl 💎 @magiceyes_hm 💎
إظهار الكل...
❤‍🔥 11🔥 1
بابا لنگ دراز سکسی🔞🫦 #Part67 -آخ بابایی تلمبه بزن آهههه ک.صم خیلی خیسم اومممم توی دفتر کارگاه با شوگر ددیم سکس میکردیم و ک.صم ک.یر کلفتش رو قورت داده بود.. هرکی از کنار دفتر رد میشد از شیشه ها مارو تو اون وضعیت میدید و از ترس پا به فرار میذاشت. سینه هامو تو دستش گرفت و غرید: -هزار بار بکنمت باز تنگی ؛ جـ*نده کوجولوی بابا . ناله کن . ناله کن تا ک صتو پاره نکردم محکم خودش رو بهم کوبید که از درد جیغی زدم و....💦🔞 https://t.me/+dNP6YDtiTlkyZTM0 https://t.me/+dNP6YDtiTlkyZTM0
إظهار الكل...
👍 1
-پرستار کوچولو چه ک*ص بی مو و تپلی داری! سرش و برد لای پام و بینیش و به چـ*وچولم مالید: _اووم ک*صت بوی توت فرنگی میده حشری شدم و سرش و محکم به کـ.صِ خیسم فشردم _زبونت و بکن توش حاجی جون، بخورش برام. زبونش و تند کشید روی شیارِ ک*صم انقدر که لرزیدم و آبم اومد. همش و تا قطره ی آخر خورد و نشست روی مبل. به خشتکش اشاره زد، کـ*یرش از زیر شلوار داشت منفجر میشد. _حالا نوبت توعه هرزه کوچولو زود باش برام بخور. نشستم زیر پاشو زیپ شلوارش و پایین کشیدم. آلـتِ شـ.ق شدش افتاد بیرون. سر کلاهکش و وارد دهنم کردم و... https://t.me/+Ny88HrkB8cQyZTA8 https://t.me/+Ny88HrkB8cQyZTA8
إظهار الكل...
00:05
Video unavailable
_ پاها باز زود بغض کرده به ددی نگاه کردم که سیم برقو داخل پوشکم روی تپلم تنظیم کرد و سفت چسباشو بست.. _ نه نه ددیی غلط کردمم ببشیددد بی توجه به صورت ترسیدم بالا سرم وایستاد و ک*ر کلفت سیاهشو تو دست گرفت و با پوزخند دستگاهو روشن کرد... بدنم ناخوداگاه شروع کرد به لرزیدن و تمام وجودم به سوزش افتاد. با بالابردن ولتاژ برق پر فشااارر جیش کردم که سیاوش با لذت دستای زمختشو ...😈❌❌ https://t.me/+Ek4Yv7VZi4BkNTdk https://t.me/+Ek4Yv7VZi4BkNTdk
إظهار الكل...
animation.gif.mp40.86 KB
_دلت می‌خواد داخلت تلم...به بزنم؟!🔞💦 با خماری‌ای که ناشی از خوردن قرص تحریک کننده بود چنگی به بدن تنگم زدم و به سمتش خم شدم. -تو چی؟ دلت نمی‌خواد منو بکنی؟ خندید.. از اون خنده های جذاب! -حاضرش کن فیلمو بگیریم...دلم داره له له میزنه تو بدن تنگ و با*کرش باشم💦🔞 https://t.me/+lnRge4c0k5A2ZTVk https://t.me/+lnRge4c0k5A2ZTVk
إظهار الكل...
#part108 (ساروک) _ساروک! _گفتم چشمات بسته آرژان مطیع کاری که گفتمو انجام داد که رو سرش رو بوسیدم و راه افتادم سمت در. نمیخواستم دوباره چیزایی ببینه که به وحشت بیافته و زبونش بگیره یا کوچکترین بلایی سرش بیاد. این پسر به اندازه ی کافی از من و آزتلان و همه ی اهالی اینجا وحشت داشت. نمیخواستم اینقدر ازم بترسه که به فرار فکر کنه. دستمو رو باس*ن لختش گذاشتم که با یاد آوردن چند دقیقه پیش عصبی چنگی به لپ با*سنش زدم. _آخخخ... با صدای آخ آرژان تازه فهمیدم دارم چکار میکنم و از فشار دستم کم کردم. _با...ز کنم؟ _نه... در اتاقمون رو باز کردم و رفتم داخل. رو تخت نشستم و آرژان رو نشونم رو پام _باز کن چشماشو که باز کرد رنگ خاصش نگاهمو خیره کرد. با اینحال جلوی خودمو گرفتم و با اخم گفتم: تعریف کن _اونا فهمیدن من پس...پسرم... میخاست بهم ت...جاوز... _بهتره از اول داستان پیش بریم. چجوری اومدن تو اتاق با ترس یکمی خودشو جمع کرد و فقط خیره شد بهم. داشت از رو پام خودشو میکشید عقب که دستمو پشتش گذاشتم و مانع شدم... _منتظرم، بگو _م...من فقط خواستم یه چیزی برای خوردن پیدا کنم _و از اتاق رفتی بیرون؟ آقا معلم تقلبم  و گرفته بود.شلوار و شورتم و پایین کشید  و با انگشت چاک باسنم  کشید -فردا با مادرت میای مدرسه از امتحاناتم محرومی   کلفت  قطورش و لای بهشتم گذاشت و با شهوت گفت:-ولی اگه اجازه بدی صورتیت و بخورم به مادرت چیزی‌نمیگم‌ -اههه...آقا معلم...هر وقت شما واسم میخورید میدم خونه از تپلم آب چکه‌میکنه -اووف...به خودت دست‌نمیزنیا بیا خودم یکاری‌میکنم ارضا شی، زبونم و بکنم تو واژن خوشگلت؟ https://t.me/+n2KPB_Hw5RY3ZmY0 معلم ۳۸ ساله و هاتی که دانش آموزش و موقع تقلب میگیره و اونو توی کلاس💦
إظهار الكل...
173👍 32❤‍🔥 9🔥 6🥰 3