═══▬•رومان سرای هراتی ها•▬═══
1 527
المشتركون
-524 ساعات
+917 أيام
+6630 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
فقط زمانی قدر آدمو میدونن که میرن و بهتر از تورو پیدا نمیکنن ولی متاسفانه دیره خیلی دیره🖤🙂
#لطفا آدم فروش نباشید❕🦦🖤🚶🏿♂️
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
@Romansaraye1
❤ 1
7700
زندگی اجبار است ... مرگ انتظار است ...
عشق یك بار است ... جدایی دشوار است ...
ولی یاد تو تكرار است ... !
@Romansaraye1
👍 3
11710
باشد که روزگار بچرخد به کام دل…🖤🖐🏻
@Romansaraye1
14310
رومان
#رومان مرد قانون مند دختر قانون شکن
#نویسنده & s,m
#پارت ۱۰
رفتم ته دهلیز پیش مادر خو شیشتم و
گفتم
مه : مادر جان کاری ندارن بکنم
مادر مه که بافتنی میبافت
تعجب کرد و طرف مه سعی کرد و
گفت
مادر : خوبی 😕
مه : ها شکر تو خوبی
مادر ؛ مه خوبم اما تو خوب معلوم نمیشی
سر تو جای خورده 😕😂
مه : نه وی
چرا ایتع میگی
مادر : دیگه وقتا به زور یک کلاس آب دست مه
میذی حاله باز میگی کار ندارم
توقع داری عادی برخورد کنم 😂
مه : وی کی نکردم 😒همیشه میکنم
مادر : 😂😂بیخی
راست میگی وخی برو دیگ چاشت تیار
کن 😂
حالع میگی نمیتونم خسته هستم
مه : نه چرا بگم
چشم میرم تیار میکنم مادر جان مه 😂😂
رفتم و دیگ چاشت تیار کردم
مادر مه فکر میکردم آدم شدم
خبر نداره پلان دارم به او 😂😂
@Romansaraye1
❤ 4❤🔥 1
13201
رومان
#رومان مرد قانون مند دختر قانون شکن
#نویسنده & s,m
#پارت ۹
اسرا : هیچی
منظورم ای یود فهمیدم چی رقم بابا خو
راضی کنی
مه : جدی چی رقم ،😍
اسرا : اول باید مادر خو راضی کنی
مادر تو که راضی بشه بابا تو آسون هست
چون مادر تو که بگه بابا تو هم قبول میکنه
مه : حاله که فکر میکنم میبینم راست میگی
خوب فکری است
اسرا : ها دیگه
مگه میشه اسرا فکر کنه و فکرش بد باشه 😂
مه : 😂😂صبر هنوز معلوم نیه
فکرت خوب است یا ن
بعدا معلوم میشه
یک نیم ساعت دیگه هم با دخترا شیشتم
و بعد رفتم خونه خو همه ما
تا رفتم رفتم داخل اتاق خو و همه
لباس ها مه که ریخته بود ته اتاق جمع
کردم همینه انداختم داخل کمد
حاله کی بود که ببینه به خدا 😂
حوصله ندیشتم
لباس خونه پوشیدم و رفتم بیرون
ته دهلیز
ما سه خواهر بودم یک برار
یک خواهر مه عروسی کرده یود و به کابل
بود
یکی دوم مه هستم که تازه مکتب خلاص
کردم و مجرد
سوم هم خواهر دیگه مه بود که صنف ۱۰مکتب
بود
و آخری هم برار مه که ۶ ساله بود
و خورد یود هنوز
@Romansaraye1
❤🔥 2❤ 1
9900
رومان
#رومان مرد قانون مند دختر قانون شکن
#نویسنده & s,m
#پارت ۸
مه : خوب چی رقم
میگن حداقل راه کار هم بدن 😂
سپیده : خوووب
نمیتونم بگم نون نخور چون میفهمم طاقت
نمیکنی 😂😂
قهر بکنی بدتر میشه پس هیچی
چاپلوسی هم که تو بلد نیستی
خوب
مچوم به خدا 😕😂
مه : خیلی زحمت کشیدی خسته نباشی 😒😂
سپیده : میفهمم قابل شما نداشت 😂
اسرا : یاااافتم
تا گفت یافتم همه از جا پریدم چون جیغ زد
و گفتم
مه : چی یافتی
اصلا چی گم شده بود
@Romansaraye1
❤🔥 2❤ 1
8300
رومان
#رومان مرد قانون مند دختر قانون شکن
#نویسنده & s,m
#پارت ۷
سپیده : یعنی چی یعنی درس خو ادامه نمیدی
مه : خوب مه هم دل مه مایه بدم اما دیدی
که نمیشه
باید برم هرات
بابا بمورم هم تنها نمیگذاره برم
همه هم که نمیشه برم چون که کار بابا اینجی
هست و اونجی کار ندارن
اسرا : خوب اونجی قوم چیزی ندارن
مه : چرا
عمه مه هست ولی شوهری بیگونه هست
غیر او هم بابا خوش نداره
نمیگذاره خودت که میفهمی و خبر داری
اسرا : راست میگی ای گپ هم هست اما
هر رقم میشه یک رقم اونا
راضی کن نمیشه که چون یک جا دیگه افتادی
درس خو ادامه ندی
پس ای همه زحمت که ای همه سال کشیدی
چی
حیف به خدا
نجمه: راست میگه دختر یک کاری کن
بابا خو راضی کن که بری هرات
@Romansaraye1
❤🔥 2❤ 1
8400
رومان
#رومان مرد قانون مند دختر قانون شکن
#نویسنده &s,m
#پارت ۶
سپیده و اسرا غش کرده بودن از خنده
که گفتم
مه : درد چری میخندن بدبخت دل درد
داره شما میخندن
خاک 😂
اسرا : خوب هوشیار جان
او منظور است که تو بری هرات دلتنگ تو
میشه
نه که دل درده 😂
مه : نیه 😂
همینه هست 😂😕
رو به نجمه گفتم که خودی هم خنده گرفته
بود و سر خو تکون داد که یعنی ها 😕😂
مه : 😂😂درد که ها مه چقدر
ترسیدم که دل درد شدی
آخرم چی میگه
نجمه ؛ خو راست میگم
عادت کرده بودم به دیونه بازی ها نو
حاله نو میری ما چیکار کنم
مه ؛ کی گفته مه میرم
@Romansaraye1
❤🔥 2👍 1❤ 1
9400
رومان
#رومان مرد قانون مند دختر قانون شکن
#نویسنده & s,m
#پارت ۵
مه : چی راه
خیلی خوشحال شدم که یک راه هست
و میتونم پوهنتون خو بخونم
چون عمینجی میشد میشد
نمیشد بابا هرات نمیگدیشت
آزی مطمئن بودم
مدیر : حداقل کمکم باید یک سال اونجی بخونی
بعد میتونی اقدام کنی و میشه ادامه
درس خو اینجی بخونی وگرنه دیگه راه نداره
مه :😐دیگه راه نداره 🤕
مدیر : نه
بعد از گپی او خدا حافظی کردم و با دخترا
بیرون شدم رفتم پشت ساختمون سبزه های
بود اونجی شیشتم
همه چوب بودم و با سبزه ها بازی میکردم که
یک دم نجمه که احساسی بود بین ما
شزوع کرد به گریه
مه : چری گریه میکنی دختر 😂
نجمه : دل مه دل مه
مه : دل تو چیکاره درد میکنه
مسموم شدی
چیکاره دل تو
@Romansaraye1
❤🔥 2❤ 1
9600
رومان
#رومان مرد قانون مند دختر قانون شکن
#نویسنده & s,m
#پارت ۴
مدیر از همه زد و دخترا همه به رشته ادبیات انگلیسی
که همه ما قصد او داشتم افتاده بودن و
نوبت آخر از مه بود زد و گفت
مدیر : تو هم به همو رشته افتادی فقد
خیلی خوشحال شدم با دخترا همدیگه
بغل کردم و خوشحال بودم که یک دم به
خود خو آمادم و گفتم
مه : اما چی 🙄
مدیر ؛ اینا همه بع همینجی افتادن اما تو به
هرات افتادی دختر جان
مه : ایشتع آخه
مدیر : خوب نمره تو خوب بوده به هرات
افتادی دیگه اگه مایی پوهنتون خو بخونی
باید بری هرات اینجی نمیشه
مه : وی آخه چرا
خوب راه دیگه نداره بشه همینجی بخونم
مدیر : نه
ولی یک راه دیگه هست
@Romansaraye1
❤🔥 2❤ 1
8400