جملاتی که با طلا باید نوشت

میدونی کجا خُرد میشی؟ اونجایی که آدما کاری باهات میکنن که از سادگیت خجالت بکشی.. یادش بخیر یه روزایی سادگی بهترین رنگ دُنیا بود ولی امروز... سادگی بزرگترین خطای آدم هاست! @jomalatenabvziba 🌹🍃

🌹🍃 در زمان امیر کبیر هرج و مرج در بازار به حدی بود که هر کس در مغازه اش از همه نوع جنسی می فروخت. به دستور امیر کبیر هر کسی ملزم به فروش اجناس هم نوع با یکدیگر شد، مثلا پارچه فروش فقط پارچه، کوزه گر فقط کوزه و همه به همین شکل. پس از مدتی به امیر کبیر خبر دادند شخصی به همراه توتون و تنباکو، بند تنبان، هم می فروشد، امیر کبیر دستور داد او را حاضر کردند و از او دلیل کارش را پرسیدند، آن شخص در جواب گفت: کسی که تنباکو از من می خرد ممکن است هنگام استعمال به سرفه بیافتد و در اثر این سرفه بند تنبانش پاره شود. لذا من بند تنبان را به همراه تنباکو می فروشم. از آن زمان هرکسی که حرف چرت و پرت و بی ربط میزند میگویند حرفای بند تنبونی میزنه #ریشه_ضرب_المثل @jomalatenabvziba 🌹🍃

حوصله پختن کیک توی ماکروفر و نداری؟ بیا اینجا کلی دستور پخت کیک بدون فر و همزن گذاشته🎂 https://t.me/+UOIZ5wMY3kAxYTlk https://t.me/+UOIZ5wMY3kAxYTlk

🌹🍃 عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت: عمو جان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی! رعیت گفت: قربان من با این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام . کاسه فروشی نیست، عتيقه است... ديگران را احمق فرض نكنيم! @jomalatenabvziba 🌹🍃

💃💃💃آهنگهای شاد برای رقص میخوای؟ ▶️ کانالی پر از 🔘ناب ترین آهنگها، ریمیکس و عاشقانه های دوتایی 🕺👇 https://t.me/+3X3oe6aKeg8wZDg0 https://t.me/+3X3oe6aKeg8wZDg0

گاهی؛ دلَت از سِن و سالت میگیرد میخواهی کودَک باشی، کودکی که به هَر بهانه‌ای به آغوشِ غمخواری پناه میبرد! بزرگ که باشی .. باید بغض‌هایِ زیادی را بی صِدا دفن کنی .. پرویز پرستویی @jomalatenabvziba 🌹🍃

به سه شنبه 1 خرداد ماه خوش آمدید 🌼 روزی پراز عشق و محبت 🌸 روزى پراز موفقيت و شادى 🌼 روزى پراز خندہ و دلخوشى 🌸 و روزی پراز خبرهای خوب 🌼 براتون آرزومندم 🌸 تقدیم به شما همراهان باوفا اولین سه شنبه خردادماه گلباران @jomalatenabvziba 🌹🍃

◾️خبر فوری/ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون ‌‌ تصاویری دلخراش از سانحه هوایی رئیس جمهور کشورمان و همراهانشان با کلیک بر روی لینک زیر و گزینه "Add " کلیه‌ی خبرها بصورت موضوعی و سریع در اختیار شماست👇👇 https://t.me/addlist/xC_9qDJQpIowMzg0 https://t.me/addlist/xC_9qDJQpIowMzg0

#زالو #اثر_پریسان‌خاتون #پارت_336 حرفش را نیمه‌تمام می‌گذارد. خودش خوب می‌داند که چه جادوگر حیله‌گری را به جانم کوک کرده بوده است. خودش خوب می‌داند برایم چه خوابی دیده بوده‌اند و الحق که نقشه‌اش دست‌خوش داشت. خوب آن دوست شیطان‌صفتش خودش را آدم خوبه جا زده و اعتمادم را جلب کرده بود. کمی دیگر محافظه‌کاری می‌کردند و چشمم به میلاد نمی‌افتاد شاید که باخت داده بودم... شاید! یقه‌اش را رها می‌کنم و بی‌هوا زیر گوشش می‌کوبم. او دست روی صورتش می‌گذارد و من در حالی که سعی می‌کنم نقش یک دیوانه را به خوبی بازی کنم، ابرو پیچ و تاب می‌دهم و به او می‌توپم: - بار آخرت باشه بی‌اجازه‌ی من ول می‌چرخی! آرامشش را از دست می‌دهد و بی‌شک که حرکاتم روی روحیه‌اش تاثیر گذاشته‌اند! دستش را از روی صورتش پس می‌کشد و به ‌یک‌باره جیغ سر می‌دهد: - لعنت بهت! مگه من سگِ قلاده به گردنِ تواَم؟! باید تحقیرش کرد. باید به ازای تمامی سال‌هایی که تک‌به‌تک، همه‌ی کس‌و‌کارم را از من گرفتند و از آن بی‌کس‌ترم کردند تحقیرش کنم و به نابودی‌اش برسانم. به او تنه می‌زنم. از کنارش می‌گذرم و پشت به او صدا بالا می‌برم: - تو از هر حیوونی کم‌تری گلاره. به آشپزخانه می‌روم و پیتزایی که داخل مایکرویو گرم کرده بودم را بر می‌دارم و به همراه یک بطری آب آن را به طبقه‌ی بالا می‌برم. کلید اتاقش را از جیبم بیرون می‌کشم و در قفل در می‌چرخانم. دستگیره را پایین می‌کشم و در را به سمت داخل هل می‌دهم. وارد می‌شوم و با پشت پا در را می‌بندم.