ولاتریٰ
«زندگی آنقدر عزیز است که توصیه شده با وضو زندگی کنید.» 🍃 عَزيزٌعَلَيَّاَنْأَرَيالْخَلْقَوَلاتُريٰ
إظهار المزيد1 095
المشتركون
-124 ساعات
-37 أيام
-1030 أيام
توزيع وقت النشر
جاري تحميل البيانات...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تحليل النشر
المشاركات | المشاهدات | الأسهم | ديناميات المشاهدات |
01 خدا رحمتش کنه؛ چقدر عقلش میرسید.
یکی از بلاهایی که موبایل سر ما میاره همینه که "همیشه در دسترس" میشیم. آدم یکی از اصیلترین نیازهاش، "خلوت" رو داره به فراموشی میسپره و اگر دقیقهای امکان در دسترس بودن رو از دست بده، مضطرب میشه.
وحیدیامینپور | 73 | 1 | Loading... |
02 از استاد پرسیدم موبایل دارید؟
گفت: بله
شمارهاش رو گرفتم.
هر وقت زنگ میزدم خاموش بود!
یه روز باهاش لای درختهای دانشگاه قدم میزدم. از تو جیبش موبایل رو درآورد روشن کرد به کسی زنگ زد و دوباره خاموش کرد گذاشت تو جیبش!
گفتم استاد این چه کاریه؟ پس موبایل برای چی گرفتین؟
گفت موبایل نگرفتم که هرکی هر وقت خواست منو پیدا کنه؛ گرفتم خودم هر وقت خواستم به کسی زنگ بزنم! | 71 | 1 | Loading... |
03 رفتم که خار از پا کشم، محمل ز چشمم دور شد
یک لحظه غفلت کردم و صد سال راهم دور شد.. | 222 | 14 | Loading... |
خدا رحمتش کنه؛ چقدر عقلش میرسید.
یکی از بلاهایی که موبایل سر ما میاره همینه که "همیشه در دسترس" میشیم. آدم یکی از اصیلترین نیازهاش، "خلوت" رو داره به فراموشی میسپره و اگر دقیقهای امکان در دسترس بودن رو از دست بده، مضطرب میشه.
وحیدیامینپور
❤ 3
از استاد پرسیدم موبایل دارید؟
گفت: بله
شمارهاش رو گرفتم.
هر وقت زنگ میزدم خاموش بود!
یه روز باهاش لای درختهای دانشگاه قدم میزدم. از تو جیبش موبایل رو درآورد روشن کرد به کسی زنگ زد و دوباره خاموش کرد گذاشت تو جیبش!
گفتم استاد این چه کاریه؟ پس موبایل برای چی گرفتین؟
گفت موبایل نگرفتم که هرکی هر وقت خواست منو پیدا کنه؛ گرفتم خودم هر وقت خواستم به کسی زنگ بزنم!
❤ 2
رفتم که خار از پا کشم، محمل ز چشمم دور شد
یک لحظه غفلت کردم و صد سال راهم دور شد..
❤ 16